به گزارش ایسنا، رسانه انگلیسی در تحلیلی تازه به این حقیقت پرداخته که خشونت رژیم صهیونیستی در منطقه برای جهان غرب نامرئی تلقی میشود، زیرا در طول ۲ سال گذشته این رژیم بهصورت سیستماتیک نوار غزه را نابود کرده و دهها هزار فلسطینی را کشته است، اما واکنش ملموسی از سوی دولتهای غربی مشاهده نمیشود.
به گزارش روزنامه «گاردین»، واکنش دولتهای غربی در قبال این ویرانی از «حمایت آشکار و بیقید و شرط» در سال نخست جنگ آغاز شد و سپس به «ابراز نگرانیهای سطحی» و در نهایت به «تهدیدهای توخالی» مبنی بر احتمال تحریم تسلیحاتی یا کاهش روابط تجاری انجامید. در ماههای اخیر نیز همان دولتها در حالی از «به رسمیت شناختن مشروط کشور فلسطین» سخن گفتهاند که به تعبیر نویسنده، «در همان لحظه شاهد پاک شدن آن کشور از روی نقشه هستند.»
«دیانا بطو» وکیل کانادایی-فلسطینی و سخنگوی سابق «سازمان آزادیبخش فلسطین» در بخشی از این مقاله یادآور میشود که گرچه ابهامات زیادی درباره طرح آتشبس «دونالد ترامپ» وجود دارد، اما امیدهایی نیز برای تبادل اسرا ایجاد شده است. با این حال، گاردین هشدار میدهد که چنین طرحی نه نشانه پیشرفت تاریخی، بلکه تکرار نسخهای جدید از همان سیاستهای آمریکایی و صهیونیستی است که بدون مشارکت واقعی فلسطینیان تدوین شده و تداوم سلطه صهیونیستها بر غزه را تضمین میکند. به گفته نویسنده، جهان هرگز به صدای فلسطینیان گوش نداده و همچنان نگرانیهای امنیتی رژیم اشغالگر را بر حقوق و حیات فلسطینیان ترجیح میدهد.
گاردین تأکید میکند که فلسطینیان در طول ۷۵ سال گذشته با ۲ نوع خشونت مواجه بودهاند: نخست خشونت مستقیم رژیم صهیونیستی علیه جانها، زمین و جامعه فلسطینیان، و دوم خشونت غربی که تنها در لحظات نابودی کامل، به شکل ظاهری و سطحی، رنج فلسطینیان را به رسمیت میشناسد. نویسنده بر اساس تجربه شخصی خود از نزدیکترین سطح دیپلماسی فلسطینی نتیجه گرفته است که این شیوه تفکر و عملکرد غربی هیچگاه تغییر نکرده است؛ همان کشورهایی که اکنون نیز در صف حمایت از طرحهایی ایستادهاند که کوچکترین نقشی برای مردم فلسطین در تعیین سرنوشت خود قائل نیست.

پیشمان اسلو به تثبیت اشغالگری انجامید
در ادامه، نویسنده از تجربه خود در «فرآیند صلح اسلو» یاد میکند. او مینویسد که این روند با دستدادن «یاسر عرفات» و «اسحاق رابین» در سال ۱۹۹۳ آغاز شد و بهعنوان نشانهای از آغاز صلح جهانی معرفی شد. اما در عمل، این روند به تثبیت اشغالگری انجامید، نه پایان آن. در این روند، موضوعات اساسی همچون مرزها، شهرکسازیها، حقوق پناهندگان و وضعیت بیتالمقدس از دستور کار کنار گذاشته شد و کرانه باختری و غزه به مناطق کوچک و پراکندهای تقسیم شدند که با ایستهای بازرسی متعدد احاطه شده بودند.
نویسنده توضیح میدهد که در ظاهر، این مذاکرات میان ۲ طرف برابر انجام میشد، اما در واقع میان یک طرف اشغالگر و طرف دیگر یک ملت تحت اشغال بود. فلسطینیان پیش از آغاز مذاکرات از آمریکا خواسته بودند تا تضمین دهد که این نابرابری قدرت اصلاح خواهد شد، اما این وعدهها هرگز عملی نشد. آمریکا و اروپا در حالی نقش «ناظر بیطرف» را بازی میکردند که در عمل، بزرگترین حامیان نظامی و اقتصادی رژیم صهیونیستی بودند. بدین ترتیب، روند صلح به گفته نویسنده به «قرصی جادویی» تبدیل شد که اشغالگری را در چشم غرب نامرئی کرد.
به نوشته گاردین، رژیم صهیونیستی از پوشش این مذاکرات برای گسترش شهرکسازیها استفاده کرد و با ایجاد «واقعیتهای میدانی جدید»، موقعیت خود را در هر دور مذاکره تقویت نمود. تا اواخر دهه ۹۰ میلادی، کرانه باختری به شبکهای پیچیده از مناطق محصور و جادههای نظامی تبدیل شده بود که زندگی روزمره فلسطینیان را به زندانی متحرک بدل کرده بود.
مقاله سپس به وقایع سال ۲۰۰۰ اشاره میکند، زمانی که «آریل شارون» در اقدامی تحریکآمیز به همراه هزار نیروی مسلح وارد محوطه مسجدالاقصی شد و با تیراندازی نیروهای صهیونیست، چندین فلسطینی شهید و صدها نفر زخمی شدند. چند روز بعد، صحنه دردناک قتل پسر ۱۲ ساله فلسطینی «محمد الدره» توسط نیروهای صهیونیست در مقابل چشمان پدرش در سراسر جهان پخش شد و شعلههای انتفاضه دوم را برافروخت. به نوشته نویسنده، این رویدادها ماهیت واقعی «فرآیند صلح» را آشکار ساختند؛ فرآیندی که نه برای پایان اشغال، بلکه برای پوشاندن آن طراحی شده بود.

اشغالشدگان مسئول تأمین امنیت اشغالگران هستند!
در بخش دیگری از مقاله آمده است که در طول این مذاکرات، کشورهای غربی همواره با استناد به «ائتلاف شکننده دولت اسرائیل» از فلسطینیان میخواستند در برابر شهرکسازیها و بازداشتهای جمعی سکوت کنند. در همین حال، از عرفات و فلسطینیان خواسته میشد تا «خشونت را متوقف کنند»، گویی اشغالشدگان مسئول تأمین امنیت اشغالگران هستند؛ رویکردی که خشونت اشغالگران را عادی و مقاومت فلسطینیان را مجرمانه جلوه داد. در نتیجه، اشغالگری به شکلی سیستماتیک بهعنوان «وضعیت طبیعی» پذیرفته شد و وعده «راهحل ۲ دولتی» به ابزاری برای تعویق عدالت تبدیل گشت.
به گزارش گاردین، آنچه جهان بهعنوان «فرآیند صلح» میشناسد، در واقع پردهای فریبنده برای پنهانسازی اشغالگری و سرکوب نظاممند است. نویسنده توضیح میدهد که جهان غرق در شعارهای دیپلماتیک است، اما رژیم صهیونیتسی با گسترش شهرکها، ایجاد ایستهای بازرسی و بهکارگیری خشونت روزمره، سلطه خود را عمیقتر کرده است.
جهان شاهد گسترش شهرکهای غیرقانونی در روز روشن است، اما سکوت کرده است. اکنون بیش از ۷۵۰ هزار شهرکنشین صهیونیست در کرانه باختری زندگی میکنند و این عدد همچنان در حال افزایش است. رژیم صهیونیستی در عین حال هزاران فلسطینی – از جمله فعالان صلحطلب، زنان و کودکان – را بدون محاکمه و حتی تفهیم اتهام بازداشت کرده است. دیپلماتهای غربی نیز همواره این وضعیت را «اسفناک» توصیف میکردند، اما هیچ اقدامی انجام نمیدهند؛ امری که نویسده از آن به عنوان «شکست اخلاقی عمیق نظام بینالمللی» یاد کرده است.
به نوشته گاردین، در سال ۲۰۰۵ «آریل شارون» نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی طرح موسوم به «خروج از غزه» را اجرا کرد، اما با وجود تخلیه شهرکها، اشغال پایان نیافت، بلکه شکل تازهای یافت. نویسنده که در آن زمان عضو تیم فلسطینی برای برنامهریزی پس از خروج صهیونیستها از غزه بوده، روایت میکند که چگونه غزه عملاً به زندانی در فضای باز تبدیل شد؛ جایی که رژیم اشغالگر بر آسمان، مرزها، دریا و تمامی گذرگاهها کنترل کامل داشت. فلسطینیان بارها از آمریکا و اروپا خواستند اجازه ساخت بندر و فرودگاه را بدهند و آزادی رفتوآمد بین غزه و کرانه باختری را تضمین کنند، اما پاسخ همیشگی غرب این بود: «باید با اسرائیل همکاری کنید، چون ائتلاف داخلی آن شکننده است.»
در سپتامبر ۲۰۰۵، اسرائیل دروازههای غزه را کاملاً بست و آن را از جهان جدا کرد. در ابتدا موجی از شادی میان فلسطینیان ایجاد شد؛ مردم احساس کردند پس از دههها به آزادی رسیدهاند. نویسنده به یاد میآورد که در آن روز، مادر «محمد الدره» – کودک فلسطینی که در سال ۲۰۰۰ به ضرب گلوله صهیونیستها شهید شد – نوزادی در آغوش داشت و گفت: «دخترم بزرگ میشود و دیگر سرباز اسرائیلی نخواهد دید.» اما این امید به سرعت رنگ باخت. تنها چند روز بعد، حملات هوایی رژیم صهیونیستی از سر گرفته شد و با پیروزی حماس در انتخابات ۲۰۰۶، محاصره غزه شدیدتر شد.

شکنجه اداری در غزه
این مقاله با جزئیات توضیح میدهد که چگونه رژیم اشغالگر حتی ورود تجهیزات درمان سرطان را به غزه ممنوع کرد و بیماران را از خروج برای درمان بازداشت. ارتش صهیونیستی حتی میزان کالری روزانه مردم غزه را محاسبه میکرد تا مشخص کند چه مقدار غذا میتواند وارد شود. نویسنده این را «شکنجه اداری» مینامد که در قالب «نگرانیهای امنیتی» توجیه میشود. با وجود این، دولتهای غربی همچنان از «راهحل ۲ دولتی» سخن میگفتند و از محکوم کردن این سیاستها خودداری میکردند.
در بخش دیگری آمده است که پس از پیروزی حماس در انتخابات، جامعه جهانی این جنبش را طرد کرد و آن را بهعنوان نماینده فلسطینیان نپذیرفت. این انزوا باعث شد غزه به بزرگترین زندان روباز جهان بدل شود. در حالی که مردم در زیر بمباران و محاصره زندگی میکردند، غرب به تکرار شعارهای صلح بسنده کرد. نویسنده مینویسد همین بیعملی و بیتفاوتی، زمینه را برای رخدادهای ۷ اکتبر فراهم کرد؛ نه بهعنوان حادثهای ناگهانی، بلکه نتیجه اجتنابناپذیر ساختاری جهانی که مجازات را برای قربانیان و مصونیت را برای اشغالگران در نظر گرفته است.
گاردین در پایان تأکید میکند که فلسطینیان دیگر «قرص جادویی» ندارند، اما غرب همچنان آن را میبلعد؛ همچنان به توهم «راه صلح» چنگ میزند در حالیکه از عمل علیه نابودی ملت فلسطین سر باز میزند. مقاله هشدار میدهد که طرحهای کنونی، از جمله طرحهایی که با میانجیگری آمریکا ارائه میشود، بار دیگر به رژیم صهیونیستی اختیار کامل برای تعیین سرنوشت غزه میدهد.
حالا پس از ۲ سال جنگ، غرب همان اشتباهات گذشته را تکرار میکند. چند کشور با سروصدای فراوان «دولت فلسطین» را به رسمیت شناختهاند، اما هیچ اقدامی واقعی برای تضمین حاکمیت و آزادی انجام ندادهاند. این نهایت ریاکاری است؛ جهانی که از زبان صلح سخن میگوید، اما در برابر نابودی کامل یک ملت نقش تماشاچی را دارد.
انتهای پیام
نظرات