دکتر محمدهادی فرحزادی که قائم مقامی ریاست دانشگاه در امور سلامت را نیز برعهده دارد، در این یادداشت گفت: «امروزه رسانههای تصویری نقش آموزشی، الگوساز و هنجارساز مهمی در جامعه ایفا میکنند و نظریه «یادگیری اجتماعی» نیز نشان میدهد که افراد به ویژه کودکان و نوجوانان، از طریق مشاهده رفتار دیگران و از جمله شخصیتهای رسانهای، رفتارها را میآموزند و احتمال بروز یا پذیرش رفتارهای مشابه در آنها افزایش مییابد. البته مطالعات کلاسیک و بازبینیهای جدید هم این سازوکار را به خوبی تبیین کردهاند.
وقتی در سریالها یا فیلمهایی که میلیونها بیننده دارند، خشونت، قمار، تعرض جنسی، آزار همسر یا خیانتِ همراه با توجیهسازی اخلاقی به تصویر کشیده میشود، چند پیام نگرانکننده منتقل میشود؛ اول این رفتارها قابل پذیرش یا ابزار «حل مسئله» هستند، دوم این که پیامدهای منفی و حقوقی آنها دستکم گرفته یا حذف میشود و در وهله سوم نیز این که قربانیان یا گروههای آسیبپذیر بهصورت نمادین یا واقعی بدنام و منزوی میشوند.
پژوهشهای اخیر نشان میدهد که نمایش مکرر خشونت و نمایش ناموجهِ رفتارهای پر خطر در رسانهها میتواند نگرشها و رفتارهای مخاطبان را تحت تأثیر قرار دهد و تقویتکنندهی هنجاریسازی خشونت باشد؛ البته این مسئله در ایران اهمیت بیشتری پیدا میکند زیرا بار بیماریهای روانی در کشور بالاست.
نتایج پیمایش ملی سلامت روان (۱۴۰۱) نشان میدهد حدود ۲۵.۱ درصد از جمعیت ایران دستکم یک اختلال روانپزشکی داشتهاند و افسردگی با شیوع ۱۳.۷ درصد شایعترین اختلال است؛ آماری که نیاز به تقویت پیشگیری و خدمات را برجسته میکند و این واقعیت نشان میدهد که جامعه ما آسیبپذیر است و پیامهای رسانهای نامناسب میتواند بار مشکل را افزایش دهد.
همزمان، پژوهشها درباره وضعیت خشونت خانگی در ایران نیز نگرانیآور است؛ دسترسی محدود به خدمات تخصصی روانی-اجتماعی و توزیع نامتوازن بخشهای روانپزشکی در استانها(فقط یک یا دو بخش در اغلب استانها)، به این معنی است که پیشگیری و مداخلههای پس از آسیب ناکافی هستند.
علاوه بر تأثیر مستقیم بر رفتار، روایتهای رسانهای نادرست درباره سلامت روان و خشونت میتوانند انگ (stigma) را تشدید کنند؛ مطالعات بینالمللی نشان دادهاند که پوشش خبری یا نمای رسانهای خشونت، هنگام اشاره به افراد دارای مشکلات روانی میتواند نگرشهای منفی جامعه را افزایش دهد و دسترسی به خدمت را سختتر سازد.
در همین راستا توصیهها و درخواستها هم برای رسانهها، هم تولیدکنندگان و هم نهادهای سیاستگذار در کشورمان وجود دارد؛
۱. تولید مسئولانه محتوا: سازندگان سریال و فیلم باید از «طرّاحان رفتار» (behavioural consultants) از جمله روانشناسان و مشاوران خانواده، در تیم تولید برای بازنمایی آسیبدیدگان، پیامدها و مسیرهای حمایتی استفاده کنند تا نمایش رفتار پرخطر، پیامدهای واقعی و مسیرهای پیشگیری/مداخله را نیز نشان دهد. پیشنهاد عملی در این خصوص نیز الزام به پیوست مشاوره تخصصی برای طرحوارههایی که شامل خشونت جنسی، خانوادگی، قمار و رفتارهای پرخطر میشود، است.
۲. خطوط راهنمای رسانهای و آموزش خبرنگاران و نویسندگان: نهادهای حرفهای رسانه و سازمانهای سلامت باید راهنماهای ملی برای پوشش و روایت موضوعات خشونت و سلامت روان تهیه و توزیع کنند؛ مشابه توصیههای جهانی برای گزارشدهی درباره خودکشی و خشونت، تا از بازتولید کلیشهها و تحریک مخاطبان جلوگیری شود که در این رابطه نیز سازمان جهانی بهداشت(WHO) و سایر سازمانها منابع عملی برای راهنمایی رسانهها دارند.
۳. ارتقای سواد رسانهای و سلامت روان در مخاطبان: وزارت آموزش و پرورش، نهادهای فرهنگی و سازمانهای مردمنهاد باید برنامههای سواد رسانهای و سلامت روان را در مدارس، دانشگاهها و محلات تقویت کنند تا مخاطبان به ویژه جوانان، توان تحلیل پیامها و تفکیک واقعیت از نمایش را پیدا کنند. آموزش مهارتهای زندگی باید جزو برنامههای پایهای پیشگیری قرار گیرد چرا که شواهد نشان میدهد که آموزش سواد رسانهای میتواند حساسیت انتقادی را افزایش دهد و از تأثیر منفی محتوای مضر بکاهد.
۴. برنامههای محلهمحور پیشگیرانه: اجرای برنامههای محلهمحور سلامت روان که شامل نیازسنجی محلی، کارگاههای آموزش مهارتهای زندگی، گروههای خودمراقبتی و مشارکت جوانان و سفیران سلامت میباشد، میتواند خلأهای خدماتی را کاهش دهد و به بازتوانی اجتماعی کمک کند. این رویکرد تنیده در شبکههای محلی، از آسیبهای ناشی از عادیسازی رفتارهای پرخطر در رسانهها پیشگیری میکند.
۵. نظارت و همکاری بینبخشی: وزارت ارشاد، وزارت بهداشت، سازمان تنظیم مقررات پخش و اتحادیههای صنفی تولیدکنندگان تصویر و صدا باید سازوکاری برای بازبینی محتوای پربیننده و اخذ بازخورد تخصصی (health impact assessment) ایجاد کنند و در صورت لزوم سیاستهای تشویقی/تنبیهی برای نمایش مسئولانه بهکار گیرند.
به طور کلی و در جمعبندی این یادداشت نیز متذکر میشود که رسانههای تصویری میتوانند ابزار قدرتمندی برای آموزش و تابآوری باشند یا بالعکس یعنی شتابدهندهی رفتارهای پرخطر و تشدیدکنندهی نابرابریها. در هفتهای که توجه ملی و بینالمللی معطوف به سلامت روان است، انتظار عقلانی و اخلاقی این است که سازندگان محتوا، سیاستگذاران و نهادهای سلامت دست به اقداماتی عملی بزنند تا سریالها و فیلمهای پرمخاطب، مسئولانهتر و با توجه به سلامت روانی و اجتماعی جامعه ساخته و توزیع شوند.»
انتهای پیام
نظرات