• شنبه / ۱۰ آبان ۱۴۰۴ / ۰۹:۲۳
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 1404081005456
  • خبرنگار : 51012

معاون فرهنگی دانشگاه اصفهان:

دانشجو تهدید نیست؛ فرصت است

دانشجو تهدید نیست؛ فرصت است

ایسنا/اصفهان فرهنگ دانشگاهی، صرفاً مجموعه‌ای از برنامه‌های مناسکی و گزارش‌محور نیست؛ بلکه روح مشترکی است که میان استاد، دانشجو و کارمند جریان می‌یابد، اما امروز، این روح در حصار بوروکراسی، بی‌اعتمادی و گسست نسلی گرفتار شده است.

در سال‌های اخیر، بحث درباره «فرهنگ دانشگاهی» به یکی از جدی‌ترین دغدغه‌های مدیران، استادان و دانشجویان دانشگاه اصفهان بدل شده است؛ فرهنگی که قرار بود روح مشترک زندگی دانشگاهی را شکل دهد، اما امروز در میان انبوهی از برنامه‌ها، آیین‌ها و گزارش‌های رسمی، نیازمند بازخوانی و بازتعریف است. پرسش اساسی این است که آیا ما با یک هویت فرهنگی زنده، پویا و در حال رشد روبه‌رو هستیم یا آنچه جریان دارد بیشتر نمود ظاهری و مناسکی از فرهنگ است؟

در همین بستر، نسل تازه‌ای از دانشجویان با زیست‌جهان دیجیتال، فردگرایی فرهنگی و حساسیت‌های نوظهور وارد دانشگاه شده‌اند؛ نسلی که هم توقعات متفاوتی از نهاد دانشگاه دارد و هم سبک جدیدی از تعامل، اعتراض، خلاقیت و معناجویی را با خود آورده است. مواجهه با این نسل، دانشگاه را ناگزیر از بازتعریف در سیاست‌های فرهنگی خود کرده است؛ اینکه چگونه باید میان آزادی فرهنگی و امنیت فرهنگی تعادل برقرار شود تا هم فضای مشارکت و گفتگو حفظ شود و هم مرزهای هویتی دانشگاه آسیب نبیند.

در چنین شرایطی، پرسش از چیستی و چگونگی سیاست‌گذاری فرهنگی در دانشگاه اصفهان، دیگر یک بحث اداری یا آیینی نیست، بلکه به مسئله‌ای هویتی و راهبردی بدل شده است. اینکه دانشگاه در مسیر مصرف فرهنگ حرکت می‌کند یا در پی تولید معنا و گفتمان است، پرسشی کلیدی است که پاسخ به آن می‌تواند مسیر آینده فرهنگی این نهاد را ترسیم کند.

از همین رو با ابراهیم رضایی، معاون فرهنگی و اجتماعی دانشگاه اصفهان به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه آن را می‌خوانید:

در سال‌های اخیر بارها از ضرورت «تقویت فرهنگ دانشگاهی» سخن گفته شده است. از نگاه شما فرهنگ دانشگاهی دقیقاً به چه معناست و چه عواملی موجب تضعیف یا تقویت آن می‌شود؟ همچنین نقش دانشجو، استاد و کارمند در شکل‌گیری هویت واقعی دانشگاه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

روزی جامعه قرار بود آموزش‌های نوین ببیند، پس آموزش عالی شکل گرفت، اما پیش‌تر که آمدیم و دقیق‌تر نگریستیم، دیدیم که آموزش صرف، کافی نیست. در دهه‌های ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰، وزارتخانه‌ها، به‌ویژه وزارت علوم، به این نتیجه رسیدند که ما نیازمند پژوهش نیز هستیم؛ تا آنجا که حتی عنوان وزارت نیز تغییر کرد. امروز اما به مرحله‌ای رسیده‌ایم که سخن از نوآوری، خلاقیت و تولید ثروت به میان آمده و دانشگاه‌های نسل سوم و چهارم شکل گرفته‌اند.

از سال ۱۳۱۳، زمانی که نخستین نهاد رسمی آموزش عالی در ایران با نام «دانشگاه تهران» پایه‌گذاری شد، تا امروز قریب به ۹۰ سال گذشته است. با این حال، هنوز در بسیاری از جاها آموزش‌محور مانده‌ایم و این مطلوب نیست؛ چراکه دانشگاه قرار است موتور محرک جامعه باشد، در همه‌ حوزه‌ها چه صنعت، چه علوم انسانی، چه علوم اجتماعی. دانشگاه باید تنظیم‌گر روابط جامعه بر پایه‌ خرد جمعی، فرهنگ و سنت باشد.

اگر وارد دانشگاه شویم، فارغ از این‌که این سازمان تا چه اندازه توانسته به نیازهای پیرامونی خود پاسخ دهد، می‌توان عناصر تشکیل‌دهنده‌ آن را به سه دسته تقسیم کرد: دانشجویان، یاوران علمی (کارکنان) و استادان. این سه ضلع، ارگانیزم زنده‌ دانشگاه را می‌سازند و نادیده‌گرفتن هر یک از آن‌ها خللی در کل ساختار ایجاد می‌کند.

دانشجو آمده است تا دانش بیاموزد و در ارتباطی دوسویه با استاد رشد کند. یاوران علمی وظیفه‌ تسهیل‌گری و روان‌سازی جریان آموزش و پژوهش را بر عهده دارند. هرگاه یکی از این اضلاع دیده نشود، کار نظام دانشگاهی دچار اختلال می‌شود.

فرهنگ دانشگاهی، در یک کلام، یعنی ایجاد هویتی متناسب با مقتضیات روز. ما به خلاقیت نیاز داریم، به تربیت، به ادب، به تأثیرگذاری، به رشد و به تولید ثروت. اگر بخواهیم بسته‌ای جامع در قالب «فرهنگ دانشگاهی» ارائه کنیم که این اضلاع شش‌گانه را دربرگیرد، باید هر یک از اجزا وظایف خود را بشناسند و به آن پایبند باشند.

ندیدن دانشجو یعنی نگاه از بالا به پایین داشتن و این نگاه دیگر منسوخ شده است. همان‌گونه که در آغاز سخن گفتم، رابطه میان استاد و دانشجو رابطه‌ای دوسویه است. جامعه نیز باید چنین باشد: در ارتباطی متقابل با حاکمیت از مسیرهایی چون صندوق رأی، اما با نظارتی واقعی. مونتسکیو در روح‌القوانین از تفکیک قوا گفت، اما ناظر اصلی جامعه، خبرنگاران‌اند. واژه‌ Newspaper خود از چهار جهت اصلی (N.E.W.S) گرفته شده، یعنی خبرنگار باید در همه‌ جهات بنگرد و بی‌طرفانه رصد کند؛ بر مبنای رضایت جامعه.

همان‌گونه که خبرنگار باید ناظر باشد، دانشجو نیز باید چنین باشد؛ باید احساس کند که دیده می‌شود و این دیده‌شدن نمی‌تواند صوری باشد. امروز از گفت‌وگو سخن می‌گوییم، اما گفت‌وگو شرط نخستش به‌رسمیت شناختن طرف مقابل است. پیش از آن‌که کسی را به رسمیت بشناسیم، باید برای او حقی قائل باشیم: حق حیات، حق زیست، حق برخورداری. هرجا که ما این حقوق را نادیده گرفته‌ایم چه درباره‌ی دانشجو، چه استاد و چه یاوران علمی دچار خلل شده‌ایم.

نتیجه نگاه از بالا به دانشگاه آن شد که امروز، درصد کمی جامعه‌ دانشگاهی مخاطب فعالیت‌های فرهنگی‌اند و مابقی بی‌اعتنا مانده‌اند؛ چرا؟ چون آنان را به رسمیت نشناخته‌ایم، چون مشارکتشان را نخواسته‌ایم، چون حقوقشان را ادا نکرده‌ایم.

اگر بخواهیم دانشگاه مطلوبی داشته باشیم، باید سازمان و حاکمیت دانشگاهی، اعضای خود را به رسمیت بشناسد و مشارکت واقعی آنان را جلب کند؛ یعنی رابطه‌ای دوسویه، نه حاکمیتی. سیاست فرهنگی ما باید برای تقویت همین هویت باشد؛ هویتی که در آن، دانشجو در فعالیت‌ها مشارکت کند، چراکه این کار، بخشی از حق اوست.

در مقابل، استاد نیز نباید صرفاً به پژوهش محدود شود. نباید فراموش کنیم که اضلاع چهارگانه‌ دانشگاه عبارت‌اند از آموزش، پژوهش، فناوری و خلاقیت. دانشگاه یعنی تولید علم، یعنی تولید ثروت. آموزش پایه‌ همه‌چیز است؛ آموزش یعنی تعلیم، یعنی تربیت.

استاد نقشی محوری دارد. متأسفانه امروز گاه می‌بینیم که استاد به نگارنده‌ صرفِ مقاله بدل شده است، در حالی که معلم در ذات خود دلسوز است و باید این دلسوزی در فرهنگ دانشگاهی دیده شود.

اینکه تا چه اندازه موفق می‌شویم، روشن نیست؛ اما وظیفه داریم که بگوییم، تکرار کنیم و یادآور شویم که اضلاع دانشگاه تنها با هم معنا می‌یابند.

آنچه امروز در دانشگاه‌ها «کار فرهنگی» نامیده می‌شود، در بسیاری موارد کار فرهنگی واقعی نیست، بلکه نوعی خدمات فرهنگی است؛ فعالیت‌هایی صوری و بی‌روح، اما اگر من و شما به دیگری اعتبار بدهیم و او احساس کند که این اعتبار واقعی است، اثرش چندین برابر خواهد شد.

انسان ذاتاً میل به دیده شدن دارد؛ چنان‌که در حدیث قدسی آمده است: کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أُعرف؛ یعنی «گنجی پنهان بودم و دوست داشتم شناخته شوم». مولانا نیز همین معنا را چنین به نظم کشیده است:

گنجِ مخفی بود، ز پری جوش کرد

خاک را سلطان اطلس‌پوش کرد

خداوند، خالق انسان، خود دوست دارد که دیده شود. نگاهی به رفتار انسان‌ها بیندازید؛ حتی میل به آراستگی و تبرّج، در ذات خود، تمایل به دیده شدن است. اگر این میل به‌درستی تنظیم شود و در مسیر درست جهت یابد، نه‌تنها بد نیست بلکه پسندیده است. پیامبر ما (ص) خود هزینه می‌کرد برای عطر، برای زیبایی ظاهر، برای آراستگی. پس چه عیبی دارد که ما نیز در دانشگاه، دانشجو را ببینیم؟

دانشجو تهدید نیست؛ فرصت است. اگر او را تهدید ببینیم، خطا کرده‌ایم. دانشجو عضوی از پیکر دانشگاه است. آن شب را به یاد بیاورید که رهبر معظم انقلاب فرمودند: «ای ایران بخوان!»؛ یعنی جایی احساس شد که ایرانیتِ ما دیده نشده است. فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی ما، هر دو باید دیده شوند. چه بخواهیم و چه نخواهیم، بیش از ۱۴۰۰ سال است که در این فرهنگ تنفس می‌کنیم و زیست ما در همین بستر شکل گرفته است.

چگونه می‌توان با ایجاد احساس اعتماد، احترام و تشخص در دانشگاه، زمینه‌ساز تحول واقعی در فرهنگ و فضای فکری آن شد؟

این‌گونه نیست که گمان کنیم صرفاً با تغییر یک روش یا جایگزینی یک خروجی، بتوانیم تحولی در دانشگاه ایجاد کنیم. ما پیش از هر چیز باید فضا، پارادایم و اتمسفر فکری را تغییر دهیم. جامعه ما که بخش کوچکی از آن جامعه نخبگانی کشور است، اگر احساس اعتماد کند، خود به خود حرکت خواهد کرد، اما لازمه این اعتماد، پذیرش و باور به شخصیت انسان‌هاست.

اجازه دهید مثالی بزنم: فرض کنید به خبرنگاری می‌گویند «می‌خواهیم برایت اتاقی بدهیم» و آن اتاق در زیرپله، کنار فاضلاب قرار دارد. آیا این تشخص دادن است؟ آیا انتظار داریم او احساس منزلت کند؟ طبیعی است که نه. حال اگر همان خبرنگار را در بهترین اتاق بنشانیم، بگوییم «بسم‌الله، کار کن، اینجا جای توست»، او احساس شخصیت و تعلق می‌کند.

در فقه اسلامی نیز آمده است که لباس پوشیدن به انسان تشخص می‌بخشد. همچنان‌که به استاد نمی‌گویند با تی‌شرت یا شلوارک سر کلاس برود هرچند ممکن است در ساحل و در کنار خانواده‌اش این لباس را بپوشد و هیچ اشکالی هم نداشته باشد، اما لباس در محیط علمی، نشانه جایگاه و شأن استاد است.

همین‌گونه است اعتبار؛ اعتبار تشخص‌آفرین است. لفظ نیز تشخص می‌آفریند. گاهی کلمات قدرتی بیش از بمب اتم دارند. نحوه گفتمان ما با دانشجو باید مبتنی بر گفت‌وگو باشد. گفت‌وگویی که از سر احترام است، نه از سر تعارف یا ظاهرسازی. گفت‌وگویی که در آن به دانشجو ارزش و تشخص داده می‌شود، نه صرفاً اجازه حرف زدن.

یکی از خروجی‌های چنین فضایی، شکل‌گیری «فرهنگ گفت‌وگو» است. ما نباید همه‌چیز را در خروجی‌های ملموس خلاصه کنیم؛ زیرا آنچه اهمیت دارد، فرایند شکل‌گیری احساس تعلق، احترام و مسئولیت مشترک است.
این احساس است که فضا را می‌سازد، نه دستور و بخشنامه.

وظیفه مدیران دانشگاه نیز همین است: باز کردن فضا در چارچوب‌های خود دانشگاه. دانشجو تهدید نیست؛ بلکه فرصتی برای پیشبرد اهداف دانشگاه است، چون او بخشی از جامعه را نمایندگی می‌کند، اما ما گاه این حقیقت را فراموش کرده‌ایم؛ دانشجو را تهدید پنداشته‌ایم، و بعد برای مهار «تهدید»، او را محدود کرده‌ایم.

حال آنکه راه درست این است که به او تریبون بدهیم، اجازه دهیم حرف بزند، نقد کند، اظهار نظر کند. در کمال احترام و ادب، دانشجو می‌تواند به وضعیت استاد یا مدیر خود نقد داشته باشد و این هیچ اشکالی ندارد. باز هم یادآور می‌شوم سخن مقام معظم رهبری را، در همان جلسه عاشورایی که فرمودند: «ای ایران بخوان». این جمله، برخلاف سنت مرسوم، نشانه‌ای از دعوت به دیده شدن بود، اما ما گاهی بخشی از جامعه را چنان فشرده‌ایم، چنان نادیده گرفته‌ایم، که دیگر صدایی برای خواندن باقی نمانده است.

امروز، به لطف گسترش رسانه‌ها، روزنامه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، آگاهی عمومی افزایش یافته است. ما دیگر نمی‌توانیم حقیقت را پنهان کنیم، اما انسان، فراتر از جغرافیا و مرزهاست. او نه شرقی است و نه غربی، نه شمالی و نه جنوبی؛ به محض آنکه احساس تشخص و احترام کند، مشارکت می‌کند. در حدیث آمده است: الانسان عبید الاحسان؛ انسان بنده نیکی است. آدمی، با محبت هدایت می‌شود، نه با تحکم. دانشجو باید احساس کند که استادش او را دوست دارد، مدیرش او را دوست دارد، کارمند دانشگاه او را دوست دارد. و مگر نه این‌که این دانشجویان، آتیه‌سازان این سرزمین‌اند؟ پس چرا نباید دوستشان داشت، چرا نباید به آنان احترام گذاشت؟

نقش استاد در شکل‌گیری و تقویت فرهنگ دانشگاهی را چگونه ارزیابی می‌کنید و به‌نظر شما اولویت دانشگاه باید بر «پژوهشگری» باشد یا «معلمی»؟

از منظر من، اصلی‌ترین مؤلفه در فرهنگ دانشگاه استاد است. اگر استاد مشارکت نکند، من به‌ضرس قاطع می‌گویم حرکت ابتر است؛ زیرا در ۹۹ درصد مواقع، دانشجو با استاد در ارتباط است و کارمند و معاونت‌های فرهنگی صرفاً تسهیل‌گر و ارائه‌دهنده خدمات فرهنگی‌اند، اما همان استاد است که در انتقال مفاهیم اساسی فرهنگ به دانشجو تأثیرگذار است. به همین دلیل باید در استادان سرمایه‌گذاری جدی کنیم؛ باید ببینیم روش‌های جذب‌مان درست است یا غلط، روش‌های ارتقای‌مان درست است یا ناقص و نیاز به بازبینی دارد. ما نخست به یک معلم نیاز داریم و سپس به یک پژوهشگر. این اولویت باید روشن باشد: «معلمی» در صدر باشد و سپس پژوهشگری. اگر نقش معلمی هر اندازه‌ای کمرنگ شد، فرهنگ آن جامعه نیز ضعیف می‌شود.

حکیم فردوسی به درستی گفته است که «گوهر بی‌هنر زار و خار است»؛ یعنی اگر فرهنگ اصیل نباشد، جامعه سست خواهد شد. روانِ تندرستِ یک ملت بر پایه فرهنگ استوار است و انتقال فرهنگ، وظیفه اصلی استاد و معلم است. اگر استاد ضعیف شود، فرهنگِ جمعی نیز آسیب می‌بیند، بنابراین همه هم و غم ما باید این باشد که چگونه استاد را به جایگاه و مقام حقیقی‌اش بازگردانیم و چگونه استاد را تا انتهای مسیر حفظ کنیم؛ نه اینکه او را رها کنیم و صرفاً بگوییم برای ما پژوهش کن، و مقاله بنویس.

متأسفانه امروز بخش‌هایی از سیاست‌های وزارتخانه و برخی آیین‌نامه‌ها، استادان را به نویسندگان حرفه‌ای تقلیل داده است. بی‌انصافی است اگر نگوییم دانشگاه‌های ما اساتید بسیار توانمندی دارند و برای آنان در برخی موارد فرش قرمز گسترده می‌شود؛ اما اگر نقش اصلی استاد، یعنی «معلمی» فراموش یا کمرنگ شود، باید آن را بازسازی کنیم. شأن معلمی باید بازگردانده و تقویت شود.

در غیر این صورت، ما به کارهای روزمره و صوری دچار می‌شویم؛ کارهایی که صرفاً تظاهرند: مسابقه برگزار می‌کنیم، اردو و میتینگ و کرسی می‌گذاریم همه خوب‌اند و لازم، اما مطلوب نهایی حاصل نمی‌شود. نهایتاً شاید دو تا ۱۰ درصد مخاطب جذب شود و ۹۰ درصد دیگر کجا؟ یک استاد با یک کلمه‌ تشویق یا یک نگاه درست، می‌تواند مسیر زندگی یک دانشجو را دگرگون کند و برعکس، با یک توهین نابجا یا بی‌ادبی، می‌تواند زندگی او را تغییر دهد، بنابراین بازگرداندن استاد به جایگاه معلمانه‌اش، تنها یک ضرورت آموزشی نیست؛ امر حیاتیِ فرهنگی و اجتماعی است.

چه تغییری در نگاه و رفتار استادان و فضای فرهنگی دانشگاه لازم است تا بتوانیم به جای یک محیط صرفاً آموزشی، دانشگاهی انسان‌محور و فرهنگ‌ساز داشته باشیم؟

بنده، به‌عنوان معاون فرهنگیِ بزرگ‌ترین و جامع‌ترین دانشگاهِ مرکز کشور، باور دارم که این روحیه باید تغییر کند. ما معلم می‌خواهیم و «اولِ معلم» یعنی چه؟ یعنی پیش از هر چیز، یک انسان. انسانی که ابزارهایی دارد، چنان‌که حافظ گفت: تا ببینی که به چندین هنر آراسته‌اند.

اما نخست باید آدم باشد. اگر انسان و معلمِ خوبی باشد، آن‌گاه پژوهشگرِ خوبی هم خواهد بود. این نکته‌ای است که باید بسیار به آن دقت کنیم؛ چراکه معمولاً بر «جمع» و ظاهر امور تمرکز می‌کنیم. من خود، به‌عنوان نماینده رئیس دانشگاه در کمیته صلاحیت‌های عمومی، همیشه نخستین سوالم از داوطلبان این است: ارتباط شما با دانشجو چگونه است؟اصلاً دانشجو را چگونه می‌بینید؟آیا باور دارید که دانشگاه باید رشد کند؟آیا تنها سرِ کلاس، بهترین مقالات را در ژورنال‌ها چاپ می‌کنید؟یا نه، به تعبیر حافظ:نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو،که به تشنگی بمردیم، برای آبِ زندگانی...

آیا می‌توانیم با دانشجو گفت‌وگو کنیم؟ با او چون انسان، نه چون ربات، نه چون دیوار، نه چون شیء. کانت، فیلسوف آلمانی و به تعبیری پدر مدرنیته، جمله‌ای دارد بس تأمل‌برانگیز. منشور حقوق بشر سازمان ملل، در واقع از نوشته‌های او الهام گرفته است. کانت می‌گوید: بزرگ‌ترین شکنجه در حق یک انسان چیست؟آیا تازیانه زدن است؟فحش دادن است؟حقش را خوردن است؟می‌گوید: نه. بزرگ‌ترین شکنجه آن است که او را چون «شیء» حساب کنی. منِ نوعی، آدمم؛ دانشجو هم آدم است. تا زمانی که این نگاه محقق نشود، انتظار نداشته باشیم فرهنگ رشد کند.

شاید ما تظاهرات زیبایی در امور فرهنگی داشته باشیم، اما به تعبیر بزرگان، فرهنگ هنوز اتفاق نیفتاده است. فرهنگ یعنی بالا کشیدن، یعنی برکشیدن انسان و این اتفاق زمانی می‌افتد که من، مخاطب خود را شی نبینم.

اگر او را شیء ببینم، بزرگ‌ترین توهین را نخست به خود کرده‌ام و سپس به او.

ما امروز نیازمند چنین معلمانی هستیم معلمانی که اگر در آغاز کلاس، تنها یک «احوال‌پرسی گرم» از دانشجو کنند، یا یک «خدا قوت» بگویند، کارِ بزرگی کرده‌اند. می‌دانم که این کار در روزگار امروز به‌غایت دشوار است، اما باید به این سمت برویم؛ چاره‌ای نداریم و گریزی از این تحول نیست. تغییر باید اتفاق بیفتد.

شما در سخنان خود بارها بر بازگشت به اصالتِ معلمی و نقد فضای صُلب و مقاله‌محور دانشگاه‌ها تأکید کرده‌اید. منظورتان از این "ناهماهنگی" در نظام دانشگاهی چیست و چگونه می‌توان دوباره روح معلمی را در دانشگاه‌ها زنده کرد؟

دانشگاه‌ها، به‌ویژه دانشگاه‌های مادر و مستقل که هیئت‌امنایی اداره می‌شوند، گرفتار یک فریم‌ورک یا همان شالوده‌ای شده‌اند که بسیار صُلب و سخت است. یعنی اگر استادی، مثلاً دانشیار فلسفه یا الهیات باشد، برایش بسیار دشوار است که نُرم‌ها را تغییر دهد.

می‌گویند: دکتر رضایی چند مقاله نوشته؟ در چند سمپوزیوم شرکت کرده؟ در کدام همایش بوده؟

این نگاه، نتیجه آن است که از جایی به بعد، ما مسیر را اشتباه رفتیم. من منکر مقاله و پژوهش نیستم، به هیچ‌وجه، اما می‌گویم باید میان اینها توازنی برقرار شود. اکنون یک آن‌بالانسی، یک ناهماهنگی رخ داده است. اصالت باید با معلم و معلمی باشد. همان‌گونه که در خانه، اصالت نه با مبلمان است، نه با تلویزیون؛ اصالت با آرامش است. خانه اگر مملو از تجملات باشد، اما آرامش نداشته باشد، دیگر خانه نیست. خود واژه «مسکن» را ببینید؛ از «سکون» و «سکینه» می‌آید، یعنی آرامش.

در دانشگاه هم باید به همین معنا بازگردیم اصالت را به جایگاه حقیقی‌اش برگردانیم. مولانا می‌گوید: آنچه یافت می‌نشود آنم آرزوست. اگر معلمِ واقعی را نمی‌یابیم، پس همان، آرزوی ماست. دانشجوها فعال‌اند، پویا هستند، اما این پویاییِ ظاهری، مطلوب ما نیست و نخواهد بود. هدف، آن است که روح معلمی و انسانیت آموزشی دوباره در دانشگاه‌ها زنده شود. امیدوارم به آن روز برسیم، اما تا آن زمان باید بنویسیم، بگوییم و پیگیر باشیم.

شما در سخنان خود بر ضرورت پذیرش خطا، مدارا با جوانان و بازگشت به روح پدرانه و معلمانه در دانشگاه تأکید کردید. به نظر شما چگونه می‌توان در فضای آموزشی امروز، میان نظم و انضباط از یک سو و آزادی و اعتماد از سوی دیگر توازن برقرار کرد تا دانشگاه به جایگاه حقیقی تربیت انسان نزدیک‌تر شود؟

ما در فلسفه تحلیلی قاعده‌ای داریم که انگلیسی‌ها آن را این‌گونه خلاصه می‌کنند: شقاق ایجاد کن و حکومت کن، اما در فلسفه تحلیلیِ اصیل، روش درست این است که تحلیل کن، سپس قضاوت کن و آنگاه گزاره ارائه بده.

یعنی پیش از هر داوری باید مفاهیم را بشکافیم: امنیت چیست؟ آزادی چیست؟ عدالت چیست؟ اینها خودشان محل گفت‌وگو هستند، نه بدیهیات آغازین، اما آنچه مطلوب ماست، بازگشت به همان نکته نخست است: اینکه دانشجو احساس کند دیده می‌شود.

یادمان نرود، او احتمالاً خطا می‌کند، اشتباه دارد، اما منِ معلم باید با نگاه معلمی، با سعه‌ صدر، او را بپذیرم. ما در سنت اسلامی زندگی می‌کنیم؛ سنتی که سرشار از رحمت و مداراست. حافظ چه زیبا می‌گوید: «سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست/ معنی عفو و رحمتِ آمرزگار چیست؟»

خدای تبارک و تعالی خود را غفور نامیده است. «غفران» زمانی معنا دارد که خطایی رخ داده باشد. اگر هیچ خطایی در کار نباشد، بخششی هم در کار نیست؛ یعنی خداوند می‌داند که انسان خطا می‌کند؛ چنان‌که در آغاز آفرینش گفتند: أتجعلُ فیها من یفسدُ فیها و یسفکُ الدّماء و نحن نسبّح بحمدک و نُقدّس لک؟ و خدا فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.

در همین بازگشت‌ها، در همین توبه‌ها، در همین إنابه‌ها است که رشد شکل می‌گیرد. مولانا نیز می‌گوید: یک لحظه داغم می‌کشی، یک دم به باغم می‌کشی پیش چراغم می‌کشی تا واشود چشمان من

یعنی این افت‌وخیزها بخشی از مسیر رشد انسان است. ما باید جوان را بپذیریم. بله، احتمال دارد اشتباه کند، اما وظیفه‌ ماست که یادش بدهیم پدرانه، دلسوزانه، معلمانه؛ نه با بگیر و ببند. چنین انسانی تربیت نمی‌شود اگر فقط با سخت‌گیری مواجه شود.

خداوند خود را التوّاب الرحیم خوانده است؛ «توّاب» صیغه‌ مبالغه است، یعنی بسیار توبه‌پذیر و اگر او بسیار توبه‌پذیر است، یعنی ما نیز بسیار خطا می‌کنیم و بازگشت‌های بسیار داریم. وقتی خدا چنین نگاهی به بندگانش دارد، ما هم در جامعه باید همین نگاه را بپذیریم.

در نگاه فرهنگیِ ما، اصالت باید با آزادی باشد، البته در چارچوب‌ها. من بارها به دانشجویان گفته‌ام: شما چارچوب‌ها را از من بهتر می‌شناسید؛ بروید کارتان را انجام دهید و دیده‌ام نتیجه‌اش چه بوده است دانشجویان بسیار منضبط‌تر رفتار کرده‌اند، چون به آن‌ها اعتماد کرده‌ام. بی‌اعتمادی، رشد را از میان می‌برد.

امروز می‌گویند پدر و مادر خوب، آن نیستند که همه‌چیز را کنترل کنند؛ بلکه آن‌هایی هستند که اجازه می‌دهند فرزندشان زمین بخورد، تجربه کند و خود برخیزد. خواجه عبدالله انصاری در منازل‌السائرین می‌گوید: ما پیر را آن می‌گوییم که هزار بار زمین خورده باشد و برخاسته باشد. پیری و پختگی از زمین خوردن و برخاستن‌های مکرر به دست می‌آید، نه از آراستگی و بی‌خطایی. به تعبیر حافظ: آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست، عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی.

یعنی اگر می‌پنداریم انسان کامل در این عالم به‌سادگی یافت می‌شود، در اشتباهیم؛ باید تلاش کنیم، خطا کنیم و از خطاها بیاموزیم. جوانِ امروز، دین‌دار است، اما شاید مثل من دیندار نباشد. او خدا را قبول دارد، اهل خیر و کمک و دستگیری است، اما شیوه‌ی ایمانش متفاوت است. باید او را پذیرفت، نه حذف کرد، زیرا بخشی از جامعه، بخشی از آینده و بخشی از حقیقتِ زنده‌ی ما همین جوانان‌اند.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha