• پنجشنبه / ۲۲ آبان ۱۴۰۴ / ۰۷:۱۷
  • دسته‌بندی: جهان ورزش
  • کد خبر: 1404082213755
  • خبرنگار : 71460

روزی روزگاری فوتبال - ۱

«من کلانتر، قاضی و جلاد بودم»

«من کلانتر، قاضی و جلاد بودم»

او را نه فقط یک مربی که کلانتر، قاضی و جلاد تیمی می‌دانستند که اسطوره‌ها را می‌ساخت و ستاره‌ها را تنبیه می‌کرد. سر الکس فرگوسن، مردی که با انضباط آهنین و سشوارِ خشمگینش، منچستر یونایتد را به امپراتوری فوتبال تبدیل کرد اما پشت این قهرمانی‌های پیاپی، داستان‌هایی از اشک، طردشدن و حتی کفش پرتاب‌شده به سوی بکام پنهان بود.

به گزارش ایسنا، منچستریونایتد در پایان فصل ۲۰۱۳-۲۰۱۲ با یک اسطوره خداحافظی کرد. سر الکس فرگوسن پس از ۲۷ سال از سمت سرمربیگری این تیم کناره‌گیری کرد. در هر بازی خانگی منچستریونایتد پرچمی با این نوشته ظاهر می‌شود: «۱) یونایتد ۲) بچه‌ها ۳) همسر.»

این پرچم برای همه شادی‌آور بود، به جز پاتریس اورا. او آنقدر شیفته‌ پیروزی فرگوسن بود که از پسرش می‌شنید: «از منچستریونایتد متنفرم چون پدرم را از من گرفت.»

این مدافع فرانسوی گفت: «من دیگر پاتریس اورا نبودم. بخشی از ماشینی بودم که فرگوسن آن را برای پیروزی برنامه‌ریزی کرده بود. او پس از قهرمانی در فینال لیگ قهرمانان اروپا ۲۰۰۸ به ما گفت: آفرین! تبریک می‌گویم اما اگر فصل بعد همینطور کار نکنید، اخراجتان می‌کنم.»

«من کلانتر، قاضی و جلاد بودم»

اورا دو سال و نیم پیش از این قهرمانی از موناکو به یونایتد آمد و آنجا با نمانیا ویدیچ یکی دیگر از بازیکنان جدید منچستریونایتد آشنا شد. هیچکدام از آنها هنوز انگلیسی نمی‌دانستند، بنابراین از طریق زبان اشاره با هم ارتباط برقرار می‌کردند.

اورا اولین بازی‌اش را برای شیاطین سرخ در داربی منچستر انجام داد اما نتوانست تِرِوِر سینکلر، بازیکن روبه‌رویش را مهار کند. پس از نیمه اول که با نتیجه دو بر صفر به سود سیتی به پایان رسید، از فرگوسن شنید: «همه چیز تمام شد! حالا بنشینید، بازی را تماشا کنید و فوتبال انگلیسی را یاد بگیرید!»

اورا به یاد می‌آورد: «در رختکن، من و نمانیا فکر می‌کردیم: اینجا (در یونایتد) چه غلطی می‌کنیم؟ ویدیچ گفت که باید به مسکو برگردد و من گفتم بهتر است پیشنهاد میلان را بپذیرم.»

«من کلانتر، قاضی و جلاد بودم»

اورا و ویدیچ درست یک سال بعد در تیم منتخب فصل لیگ برتر قرار گرفتند.

فرگی در منچستریونایتد نه‌تنها با اعتیاد بازیکنانش به الکل مبارزه می‌کرد که در سایر جنبه‌های زندگی شخصی بازیکنانش نیز دخالت داشت؛ به خصوص وقتی می‌دید که آنها حواسشان پرت می‌شود. به عنوان مثال لی شارپ را مجبور کرد که با نامزدش قطع رابطه کند، شاسی‌بلند گرند ویتارایش را بفروشد و از شر طبل‌هایی که لی در خانه می‌نواخت خلاص شود.

فرگوسن در یک مراسم در تالار شهر پس از قهرمانی سال ۱۹۹۳ شارپ را به خاطر پوشیدن کت‌وشلوار سبزرنگی که پوشیده بود تهدید به جریمه کرد.

«من از تجاوز به حریم شخصی بازیکنان نمی‌ترسیدم. مثلا در انتخاب مدل مو یا جواهرات. نمی‌فهمم چرا بعضی از بچه‌ها ترجیح می‌دهند موهایشان را بلند کنند؟ اولین باری که با یک بازیکن سر این موضوع دعوا کردم، سال ۱۹۹۶ بود؛ زمانی که کارل پوبورسکی از اسلاویا پراگ پیش ما آمد. به نظر می‌رسید که قرار است برای لد زپلین (یک گروه موسیقی راک اهل انگلیس) بازی کند، نه منچستر یونایتد و به او گفتم موهایش را کوتاه کند. بعضی از بازیکنان دوست داشتند زنجیرهایی با صلیب به گردن بیندازند که از زنجیرهایی که زائران به گردن می‌انداختند، سنگین‌تر بود. همه اینها را ممنوع کردم.

فرگوسن بازیکنان را به خاطر یک بار دیر رسیدن به تمرین تنبیه نمی‌کرد اما در برخورد با تخلفات بی‌رحم بود حتی اگر در کوتاه‌مدت به ضرر تیم تمام می‌شد. او معتقد بود که انضباط مهم‌تر است. وقتی کانتونا در ژانویه ۱۹۹۵ به یک هوادار بیست‌ساله لگد زد، باشگاه او را برای بقیه فصل محروم کرد؛ آن هم در حالی که منچستریونایتد با یک امتیاز اختلاف در رتبه اول قرار داشت و کانتونا رهبر تیم بود.

من در تیم، کلانتر، قاضی و جلاد بودم. ساده‌ترین و مؤثرترین مجازات سکوت است. خیلی راحت است: لازم نیست به بازیکن توهین کنید، فقط او را نادیده می‌گیرید و او می‌فهمد که تنبیه شده است. من بارها بازیکنان را به دلیل مشاجره با داوران، بی‌ادبی بی‌معنی یا رفتار نامناسب خارج از زمین، به اندازه یک یا دو هفته حقوق جریمه کرده‌ام. روش دیگر این است که بازیکن را روی نیمکت بگذارید یا به سکو بفرستید. این مثل دارزدن در ملاء عام است. 

«من کلانتر، قاضی و جلاد بودم»

فرگوسن در اوایل دوران مربیگری تحمل شکست را نداشت اما با گذشت سال‌ها روش‌هایش را تغییر داد. اگر تیم شکست می‌خورد، او به صورت علنی از بازیکنانش انتقاد نمی‌کرد بلکه در مصاحبه‌های پس از بازی درباره اشتباه‌های داوری، برنامه‌ی بی‌وقفه یا مشکلات پرسنلی صحبت می‌کرد و بدین ترتیب فشار روی بازیکنان را کاهش می‌داد.

وقتی منچستریونایتد یک بازی خوب را می‌باخت، فرگوسن پس از مسابقه در رختکن می‌گشت و سر تک‌تک بازیکنان غر می‌زد اما از مکالمات طولانی اجتناب می‌کرد.

«فریادکشیدن تنها راه تأثیرگذاری روی مردم نیست. گاهی بعد از شکست، فقط اطلاعات ضروری را به بازیکنان می‌دادم و سپس آرام روی نیمکت می‌نشستم. سکوت از هر کلمه‌ای تأثیر قوی‌تری بر تیم داشت. در جلسه تمرینی بعدی می‌گفتم: «ببینید روزنامه‌ها درباره شما چه نوشته‌اند؟ راضی هستید؟ «قهرمانی منچسترسیتی در سال ۲۰۱۲ برای ما دردناک بود. با تفاضل گل کمتر باختیم اما این قهرمانی ما را بیدار کرد و مسیر پیشرفت تیم را به ما نشان داد. سال بعد ما اول شدیم و یازده امتیاز از سیتی جلوتر بودیم. این بدان معناست که شکست نیز خوبی‌های خودش را دارد.»

با این حال الکس همیشه آنطور که دوست دارد بگوید، در رختکن آرام نبود. اصطلاح سشوار فرگوسن به انتقادهای تند و تیز این مربی برمی‌گردد. تصور کنید یک سشوار روشن را رو به روی صورت شما بگیرند. چه اتفاقی رخ می دهد؟ مسلما بعد از چند لحظه صورت شما داغ می‌کند و نمی‌توانید نفس بکشید. بازیکنان منچستریونایتد در سال‌های گذشته بارها و بارها صحبت‌ها و فریادهای فرگوسن را به یک سشوار بسیار داغ تشبیه کرده‌اند.

یکی از معروف‌ترین حقایق رختکن، پرتاب کفش به سمت دیوید بکام و ابروی پاره‌شده‌اش بود. فرگوسن از تمایل این بازیکن انگلیسی برای همیشه در کانون توجه بودن - که در نهایت منجر به رویارویی بین این دو اسطوره شد - راضی نبود. این مربی اسکاتلندی سال ۲۰۰۳ پس از شکست مقابل آرسنال، لنگه کفشی را به سمت بکام پرتاب کرد که ابرویش را شکافت.

بکام درباره این حادثه گفت:

در طول ۱۳ سال، درگیری‌هایی بین ما پیش آمد. شما فرگوسن را می‌شناسید. او همیشه در شب‌های بازی‌های اروپایی از اهمیت پنالتی‌ها و ضربه‌های کاشته صحبت می‌کرد و اینکه او چقدر دقیق این ضربه‌ها را می‌زد. ولی دقت ضربات او را پس از بازی با آرسنال دیدم؛ دیداری که من در آن چندین اشتباه داشتم. او به رختکن آمد، کمی حرف زد، به سمت من آمد، ضربه‌ای به لباس‌هایی که روی زمین بود زد و یک استوک ورزشی به سمت من آمد و به من خورد. آنجا بود که متوجه دقت ضرباتش شدم.

«من کلانتر، قاضی و جلاد بودم»

سر الکس اکنون ۸۳ساله اما هنوز بسیار فعال است. او علاوه بر حضور منظم در بازی‌های تیم سابقش، هنوز هم سفیر باشگاه است. فرگوسن اغلب در انظار عمومی ظاهر می‌شود، سخنرانی می‌کند و حتی پس از ترک سمتش چندین کتاب نوشته است.

فرگوسن در مصاحبه‌ای گفت: «حالا جدول کلمات متقاطع حل می‌کنم، زیاد آواز می‌خوانم و مطالعه می‌کنم. بعد از فوت همسرم به روستا نقل مکان کردم اما خیلی زود از نشستن در آنجا و تماشای تلویزیون خسته شدم. بنابراین به سفری رفتم و در عربستان، هنگ‌کنگ و بحرین بودم.»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha