این انسانهای خاص از امدادگران گرفته تا معلمان، قلبشان را در مشتشان گرفته و بیخبر از نردبان صعودی قیمتها در نبود آنتن حتی برای تماس ساده، گنج علم را از دل برف چند متری بیرون میآورند.
این روزها که برف، منت بر سر زمستان گذاشته و خودی نشان داده است، شاهد صحنههایی از فداکاری افراد در شغلهای مختلف در نقاط مختلف استان هستیم، امدادرسان هلال احمر، تکنسینهای پایگاههای جادهای اورژانس، پلیس، راهداری و معلمانی که حضورشان، گرمترین اتفاق روزهای سرد و برفی زمستان در نقاطی است که ارتفاع برف در آن بیشتر است.
وقتی که زنانگی با جاده تمام شد
باید مرد باشی و ظرافتهای زنانه را کنار بگذاری تا از مسیر سربالایی و صعبالعبور، برفی و یخ زده روستا بالا بروی و چراغ مدرسه را روشن کنی. مدیر آموزگار مدرسه روستای قره قیه سراب بعد از ۲۹ سال خدمت و درحالیکه چند ماهی به بازنشستگیاش باقی نمانده، باز هم خدمت در روستای دورافتاده را به مرکز شهر ترجیح داده است.
تدریس در یکی از سردترین و صعبالعبورترین روستاهای استان آذربایجان شرقی با ۱۸ دانشآموزی که خانم هایده مسعودیفر برای پدران و مادرانشان هم معلمی کرده، شاید یکی از لذتبخشترین تجربههای شغلی این معلم باسابقه باشد.
او حالا دیگر خودش را عضوی از اهالی روستایی میداند که مدرسه آن را ۲۱ سال قبل و وقتی تحویل گرفته است که هیچ امکاناتی از قبیل آب، تلفن نداشته و با بخاری ذغالی گرم میشده، او که میگوید عاشق معلمی و بچههای روستا است، از همان ۲۱ سال پیش در قره قیه ماندگار شده و تمامی سختیها را به جان خریده است.
میگوید از وقتی در این روستا معلمم که از بین زمینهای کشاورزی و جاده خاکی رفت و آمد میکرده و اهالی میگفتند همگی تصور میکردیم بیشتر از یکی دو سال اینجا نمیمانی، اما ۲۱ سال است که ماندگار شده و از محبت بیقید و شرط اهالی و بچهها به خودش میگوید. از انتظار کشیدن بچهها در سر جاده و بدرقه معلم و تلاششان برای خاک پاشی روی جاده سرازیری برای لیز نخوردن خانم معلمشان!
این معلم بعد از ۲۹ سال و اندی، میگوید: موقع استخدام بر این باور نبودم که در بهترین و نزدیکترین مدرسه تدریس کنم و تا همیشه انتخابم این روستا است. مواقعی بوده که از ترس حمله حیوانات وحشی با چوب و سنگ مسیر را طی کردهام و در فصل زمستان هم بعضی اوقات، تا یک ماه ماشین را پایین نگه داشته و تا مدرسه بالا میرویم.

۱۳ جفت چشم منتظر
مدرسه در روستاها تنها جایی است که چند ساعتی، میزبان بچههایی است که هنوز با شوق آموختن سر کلاس میروند و این چاردیواری نه یک فضای آموزشی صرف که تنها بستر تجربه تربیتی متفاوت برای آنها است، به همین دلیل هم یک روز نیامدن معلم، برابر است با ناراحتی واقعی بچهها.
آن روز هم آقای قلیزاده، معلم کلاس، در حال جدال با برف بود و کمی دیر کرده بود، اما بچهها با امید کودکانه خود منتظر بودند. دقایقی بعد، در کلاس باز و معلم وارد کلاس شد و یکی از بچهها گفت: مطمئن بودیم که میآیید.
علی قلیزاده، آموزگار پایههای پنجم و ششم مدرسه شهید غریبدوست روستای نچق بخش خاروانا یکی از این معلمان است که ۱۳ دانشآموز دارد و تصویری از او به دستمان رسیده که سرمای استخوانسوز حتی از عکس هم پیدا است.
او در ابتدا به عنوان دانشجو معلم مشغول به تدریس در این روستا بوده و امسال در اولین سال خدمتش باز هم تعلیم و تربیت بچههای این روستا را بر عهده دارد.
این آموزگار از تجربه سخت رسیدن به مدرسه در روز یکشنبه هفتم دی ماه به دلیل بارش برف و کولاک و بسته شدن راههای روستا میگوید: بعد از اینکه نزدیک روستا شدم، حوالی ورودی روستا گیر کردم و با هزار سختی و مشقت ماشین را به کنار جاده زده و با مدیر مدرسه تماس گرفتم. وقتی این وضعیت را دیدم کمی نگران شدم؛ اما وجود مدیر دلسوزمان، آقای محمد ساقی و یکی از همکاران روستای نچق به نام آقای حیدر حسینی باعث دلگرمی من شد و با کمک آنها و با کلی زحمت جلوی ماشین را باز کردیم و با سختی برای ماشین زنجیر چرخ بستیم و پس از آن حرکت کردم.
او به قولی که به دانشآموزان و به خودش داده، وفادار و معتقد است که کلاس فقط یک فضای فیزیکی نیست، بلکه جایی است که آینده در آن شکل میگیرد و حضورش به دانشآموزان ثابت میکند که اهمیت دارند و یادگیری، حتی در سختترین شرایط، ارزشمند است.
او میگوید: احساس خوبی از اینکه به موقع سر کلاس نرسم، ندارم و این فکر که دانشآموزان با امید به کلاس بیایند و مرا نبینند، برایم غیرقابل تحمل بود. همچنین میترسیدم این غیبت ناخواسته، این پیام را به آنها بدهد که موانع میتوانند به راحتی ما را متوقف کنند.
او معتقد است که مسئولیت معلمی فراتر از تدریس محتوای کتاب و به معنای الگو بودن است. یعنی نشان دادن پشتکار، تعهد و عشق به کار، حتی وقتی شرایط سخت است. اینجا درسِ مسئولیتپذیری و اهمیت علم در عمل آموخته میشود، نه در حرف.
این معلم واکنش دانشآموزانش را تشریح میکند و میگوید: چهرههایشان از تعجب و سپس خوشحالی روشن شد. برخی با صدای بلند ابراز شادی کردند و برخی با نگاههای گرم و تشکرآمیزشان، همه خستگی راه را از تنم بیرون کردند. در چشمانشان اشتیاق و قدردانی میدیدم.
این اتفاقات یک احترام و اعتماد عمیقتر و متقابل ایجاد کرد و بچهها فهمیدند که برایم مهم هستند و من هم دیدم که حضور من چقدر برایشان ارزشمند است. مدیر مدرسه از من صمیمانه قدردانی کرد و وقتی فهمید در راه ماندهام، سریع به کمکم آمد. این موضوع باعث شد فضای همکاری در مدرسه تقویت شود و به همه ما یادآوری کند که در کنار هم و برای هدفی بزرگتر کار میکنیم.
به گفته این آموزگار، این اتفاق پیامی دارد: هیچ چیزی نباید مانع آموزش شود. وقتی معلم و دانشآموز برای یادگیری تلاش میکنند، کل جامعه پشت آنها است. این اتفاق نمادی از اراده جمعی برای پیشرفت است و نشان میدهد که تقدیر از معلم، در واقع سرمایهگذاری بر روی آینده است. به دانشآموزان میگویم که شما چراغهای آینده این سرزمین هستید. بدانید که مسیر دانش گاهی ناهموار است، اما پیمودن آن، شما و میهنتان را شکوهمند میکند و به مردم میگویم؛ سپاسگزارم که پشتوانه ما هستید.
او روایتش را با ذکر خاطره شیرین آن روز سرد که بعد از تلاش دو ساعته به کلاس رسید، به پایان میرساند: لحظهای که وارد کلاس شدم، یکی از دانشآموزان بلند شد و گفت: آقا معلم، ما مطمئن بودیم که میآیید. این جمله ساده، بزرگترین پاداش و انگیزه من برای تمام سالهای تدریسم خواهد بود و اگر دوباره در چنین شرایطی قرار بگیرم، بدون تردید، دوباره سر کلاس حاضر خواهم شد. زیرا من نه فقط یک درس، که یک اصول اخلاقی، پشتکار و عشق را تدریس میکنم و این، ارزش هر سختی را دارد.

وقتی مدیر مدرسه، شب را در مدرسه ماند
مدرسه نور روستای مجارشین اسکو شب یکشنبه، هفتم دی ماه ۱۴۰۴ برای اولین بار میزبان مدیری بود که نه تنها روز، بلکه شب را هم در مدرسه ماند و پارو به دست، برفها را پاروکرد.
رضا ایمانی معلم دهه هشتادی که مانند هر حرکت متفاوتی از این نسل، اهالی روستا را شگفتزده کرد، او که خودش با برف سنگین غافلگیر شده و نتوانسته بود به تبریز برگردد، شب را در مدرسه ماند و راه را برای آمدن دانشآموزان هموار کرد.
او مدرسه را تنها نگذاشت و خودش هم تنها نماند. دانشآموزان روستا هم با دیدن اقدام تحسین برانگیز آقای مدیر، پارو به دست آمدند تا گرمای دلهایشان از سرمای زمستان پربرکت روستا کم کند و زنگ مدرسه به صدا در آید.
رضا ایمانی، دانشآموخته دانشگاه فرهنگیان و مدیر مدرسه دوره متوسطه اول نور روستای مجارشین است که اولین سال شروع به کار رسمیاش را در این روستا سپری میکند. او میگوید: در این مدرسه ۶۱ دانشآموز مقطع متوسطه اول مشغول به تحصیل هستند. اهل تبریز و ساکن تبریز هستم و در ردزهای عادی یک و نیم ساعت زمان برای رسیدن به روستا لازم است.
او به دلیل طولانی بودن مسافت و خستگی ناشی از راه و همچنین خطرناک بودن جادهها موقع بارش، در روستا بیتوته کرده است. به گفته او دو مسیر برای آمدن به این روستا از تبریز وجود دارد که یکی از طریق شهر آذرشهر و دیگری از طریق شهر اسکو است و هر دو مسیر موقع زمستان پرخطر هستند؛ اما به علت وجود روستاهای متعدد کنار یکدیگر و رفت و آمد بیشتر، مسیر آذرشهر خطر کمتری دارد. عرض کم جادهها و نبود حصار در بسیاری از قسمتهای جاده، رفت و آمد را مختل و در مواقع بسیاری غیرممکن میکند.
او میگوید: خوشبختانه تابه حال در راه نماندهام و وسیله بنده خودرو سواری پراید است. اما یک بار در مسیر نزدیک روستا به علت برفی بودن قسمت طویلی از جاده به همراه دو ماشین دیگر، قریب به یک ساعت در راه معطل شدیم که شکر خدا با کمک همدیگر قسمتی از راه را باز کردیم و راه افتادیم. علاوه بر جاده منتهی به روستا، موقعیت مدرسه ما طوری است که برای رسیدن به آن باید یک کوچه بیست سی متری با شیب نسبتا تند را بالا رفت. مواردی بوده که در سالهای قبل دانشآموزان و حتی معلمان به علت یخبندان کوچه نتوانستهاند بالا بروند و یا لیز خورده و زمین خوردهاند. به همین دلیل با کمک دانشآموزان جهادی مدرسه، برای باز شدن راه مدرسه و همچنین عبور روستاییان، برفروبی کردیم.
این مدیر مدرسه میگوید: مدرسه برای دانش آموزان روستا به معنای واقعی کلمه، خانه دوم است. بطوریکه در روزهای تعطیل دانشآموزان مشتاقانه به بنده اصرار میکنند که مدرسه را باز کنم تا حضور داشته باشند. فضای مدرسه به گونهای است که در کنار تحصیل، دانشآموزان خواستار این هستند که اوقات فراغت خود را در خانه دومشان بگذرانند و همین امر از بعد تربیتی برایشان فرصتی است که در کنار تحصیل، اوقات فراغت خود را با ورزش و مطالعه سپری کنند.
او معتقد است معلمانی که در روستاهای صعبالعبور حضور دارند، و با این کار جهادی خود، سکان علمآموزی و ترویج فرهنگ در روستا را به دست گرفتهاند و پیش میروند، اگر نگوییم کامل؛ اما به معنایی بسیار نزدیک، تکلیف انبیا گونه خود را ایفا میکنند. معلمانی که با وجود دغدغههای فراوان برای مبارزه با تهاجم فرهنگی و تقابل با بیسوادی در روستا حضور دارند، مصادیق واقعی گستردگان عدالت آموزشی و همچنین نوری از انوار روشنگر انبیا الهی هستند.
ایمانی میگوید: اگر به گذشته برگردم، باز هم شغل معلمی را انتخاب میکنم. چون فهم بنده این است که اگر در مقوله تعلیم و تربیت ایفای نقش خوبی داشته باشم، گویا برای تمام کشور سود و خیر میرسد و قدمی هر چند کوچک در رقم خوردن آینده مطلوب کشور و منطقه و استان خود برمیدارم.
او در پایان به معلمان توصیه میکند: دانشآموزان روستایی، دریایی از استعدادها و فرصتهایی هستند که این سرمایه بالقوه در آنها، شاید فقط و فقط با دست شما بالفعل و شکوفا میشود. علم و توانایی خودتان را از دانشآموزانی که چشم امیدشان به شما است، دریغ نکنید.
انتهای پیام



نظرات