آن چه كه در پي ميآيد، دومين بخش از ويرايش نخست مقالهي «آشنايي با مفهوم خودكشي» از مجموعهي متون آموزشي آشنايي با «مفاهيم روانشناسي»، ويژهي خبرنگاران سياستي و سياستپژوهان بخش سلامت روان است كه در سرويس مسائل راهبردي دفتر مطالعات خبرگزاري دانشجويان ايران، تدوين شده است.
مقالات «مفاهيم روانشناسي» با ادبياتي ساده مفاهيمي تخصصي را براي خواننده توضيح ميدهند كه با استفاده از آنها تا حدودي ميتوان به ارزيابي سياستگذاري سلامت روان پرداخت. سرويس مسائل راهبردي ايران، آشنايي با مفاهيم تخصصي و فني در هر حوزه را مقدمهي ايجاد يك عرصه عمومي براي گفتوگوي دانشگاهيان و حرفهمندان با مديران و سياستگذاران دربارهي سياستها و استراتژيها و برنامهها در آن حوزه ميداند و اظهار اميدواري ميكند تحقق اين هدف، ضمن مستند سازي تاريخ فرآيند سياستگذاري عمومي و افزايش نظارت عمومي بر اين فرآيند، موجب طرح ديدگاههاي جديد و ارتقاي كيفيت آن در حوزههاي مختلف شود.
سرويس مسائل راهبردي ايران ضمن اعلام آمادگي براي بررسي دقيقتر نيازهاي خبرنگاران و سياستپژوهان محترم، علاقهمندي خود را براي دريافت (rahbord.isna@gmail.com) مقالات دانشجويان، پژوهشگران، حرفهمندان، مديران و سياستگذاران محترم در ارائهي عناوين جديد مقالات و يا تكميل يا ويرايش آنها اعلام ميكند.
در بخش اول اين مقاله ضمن آشنايي خوانندگان با مفهوم خودكشي از طريق معرفي اصطلاحات رايج خودكشي، به توضيح درباره افسانهها و واقعيتهاي مربوط به خودكشي پرداخته شد. در اين بخش ويژگيهاي خودكشي از ديدگاه "اشنايدمن"، همهگيرشناسي، نشانگرهاي كلامي و رفتاري، علائم هشداردهنده در خودكشي و در پايان عوامل خطرآفرين خودكشي توضيح داده ميشوند.
ويژگيهاي خودكشي
"اشنايدمن" (1998) ده مورد از ويژگيهاي خودكشي را به شرح زير خلاصه کرده است:
1- شايعترين انگيزهي خودكشي جستوجوي راه حل است. ممكن است فرد باور داشته باشد خودكشي ميتواند راه حلي براي يك مشكل غيرقابل حل باشد.
2- هدف معمول خودكشي وقفه و قطع هشياري است، منظور از هشياري آگاه بودن به درد رواني پايداري است كه فرد در حال تجربهي آن است و به نظر او خودكشي راهي براي پايان بخشيدن به افكار و احساسات هوشيارانهي دردناك و مخرب است.
3- رايجترين محرك در خودكشي، درد روانشناختي غيرقابل تحمل است. افسردگي، نوميدي، احساس گناه، شرم و ديگر هيجانات منفي معمولاً از عوامل اصلي برانگيزانندهي خودكشي به شمار ميروند.
4-اساسيترين عامل فشارزا در خودكشي نيازهاي رواني ناكام شده است. ناتواني فرد در رسيدن به معيارها يا انتظارات بالا، ممكن است منجر به احساس ناكامي، شكست و بيارزشي شود. هنگامي كه پيشروي به سوي اهداف متوقف ميشود، برخي افراد نسبت به خودكشي آسيبپذير ميشوند.
5-عمدهترين هيجان در خودكشي نااميدي – درماندگي است. بدبيني نسبت به آينده و اين باور كه هيچ چيزي نميتواند موقعيت زندگي شخص را بهبود بخشد، ممكن است شخص را به سوي خودكشي سوق دهد.
6- عمدهترين حالت شناختي در خودكشي، دوسوگرايي است، هرچند ممكن است شخص براي پايان بخشيدن به زندگياش قوياً برانگيخته شود، اما معمولاً ميل به زندگي نيز (با درجههاي متفاوت) وجود دارد.
7- شايعترين حالت ادراكي در خودكشي احساس بنبست است كه مشخصهي آن ديد بسته و محدود است. به نظر ميرسد افرادي كه قصد خودكشي دارند، ناتوان از در نظر گرفتن ساير گزينهها يا انتخابها هستند و كلنگري را از دست ميدهند، بنابراين مرگ در ديد آنها يگانه راه فرار است.
8- شايعترين عمل در خودكشي خروج از مخمصه است. خودكشي به قصد گريز يا خروج از يك موقعيت غيرقابل تحمل انجام ميگيرد.
9- عمل بين فردي مرسوم در خودكشي، بيان و ابراز (كلامي يا غير كلامي) قصد خودكشي است. حداقل در 80 درصد از خودكشيها اشخاص به وسيلهي نشانههاي كلامي يا غيركلامي قصدشان را بيان ميکنند.
10- همساني معمول در خودكشي، دشواري آن دسته الگوهاي مقابلهاي مداوم و دراز مدت فرد در طول زندگي است كه براي مقابله با بحرانها، به شكل الگوهاي مشابه تكرارشونده، در سراسر زندگي فرد مورد استفاده قرار ميگيرند. تعدادي از اين الگوها ممكن است شخص را مستعد خودكشي كنند.
از نظر "اشنايدمن" ده مورد فوق خصوصيات مشترك خودكشي است، كه در 95 درصد خودكشيها وجود دارد. او همچنين در يكي از معروفترين تحقيقاتش دربارهي خودكشي بيان ميكند: «خودكشي عمدتاً يك درام ذهني است». همچنين معتقد است كه خودكشي عملي است كه به وسيلهي دو عامل اصلي، يعني درد روان شناختي و گسستگي (نيازهاي روانشناختي تحريف شده) برانگيخته ميشود.
همه گيرشناسي خودكشي
يكي از مهمترين نكتههايي كه هنگام بررسي آمارهاي مربوط به خودكشي بايد به آن توجه کرد، اين است كه در اغلب كشورهاي جهان، زماني يك مرگ به عنوان خودكشي ثبت ميشود كه بتوان براي آن علل طبيعي مرگ، حادثه يا قتل را رد کرد و يا يادداشتي مبني بر انجام عمل خودكشي از طرف فرد متوفي به دست آورد. بنابراين، ممكن است برخي از موارد خودكشي به علت عدم امكان رد ساير دلايل مرگ (و بهويژه حادثه)، تحت عنوان مرگهاي مربوط به حوادث ثبت شوند. از همين رو آمارهاي مربوط به خودكشي در اغلب كشورهاي جهان كمتر از مقدار واقعي گزارش ميشوند.
بر اساس پژوهشها هر ساله يك پنجم نوجوانان در ايالات متحده آمريكا در دستهي خودكشي گرايي قرار ميگيرند. 5 تا 8 درصد نوجوانان اقدام به خودكشي دارند و حدود يك ميليون از نوجوانان به خاطر اقدامات خودكشي، تحت مراقبتهاي پزشكي قرار ميگيرند.
در مورد ميزان خودكشي در آسيا، دادههاي موجود حاكي از آن است كه مرگ ناشي از خودكشي در آسيا بيشترين آمار را در مقايسه با ساير كشورهاي جهان دارد (بيوترايي، 2006).
همچنين در ايران نيز، بر اساس آمار ارائه شده به سازمان پزشكي قانوني كشور در سال 1380، ميزان خودكشي مردان و زنان در كل كشور به ترتيب 7/5 و 1/3 در يكصد هزار نفر ميباشد.
نشانگرهاي خودكشي
به عقيدهي "اشنايدمن" (1950) خودكشي داراي نشانگرهايي است كه هرچند ممكن است قابل مشاهده نباشند، اما به عنوان رويدادهاي پيش از وقوع خودكشي حائز اهميت بوده و با شناخت و ارزيابي دقيق آنها ميتوان خطر رفتارهاي خودكشي گرايانه را كاهش داد. اين نشانگرها شامل نشانگرهاي كلامي و نشانگرهاي رفتاري است.
نشانگرهاي كلامي: اين نشانگرها شامل اظهارات شفاهي است كه ميتواند به شكل مستقيم يا غيرمستقيم، بيان كنندهي تمايل به مرگ باشد.
برخي از اين جملات عبارتند از:
"سال ديگر اينجا نخواهم بود".
"اين آخرين باري است كه تو را ملاقات ميكنم".
"زندگي ارزش زيستن را ندارد".
"كاش پس از خوابيدن هرگز بيدار نميشدم" و....
نشانگرهاي رفتاري: رفتارهايي که ميتواند نشانههايي دال بر خطر خودکشي باشند، شامل موارد زيرميشوند:
• بي تفاوتي نسبت به ظاهر و لباس
• تغيير ناگهاني وزن
• فرار از خانه
• رفتارهاي مخاطرهآميز و فاقد دقت
• سانحه پذيري
• تغييرات ناگهاني و شديد در شخصيت و خلق
• علائم آشكار بيماري رواني (مانند توهم)
• تغيير الگوي خواب
• رفتار خودزني يا هر نوع رفتار خود آسيبي ديگر
• شادي ناگهاني پس از يك دورهي غمگيني طولاني
• اهداي اموال ارزشمند خود به ديگران
به عقيدهي "اشنايدمن"، مهمترين نتيجهي انقلاب پيشگيري روان شناختي خودكشي، كه از دههي 1950 آغاز شد، بر مبناي يافتن همين نشانگرها بوده است.
همچنين يافتههاي پژوهشها به مجموعهاي از علائم هشداردهنده در خودكشي اشاره کردهاند.
علايم هشداردهنده در خودكشي
در مورد بزرگسالان:
• افسردگي (بيماران افسرده بالاترين ميزان خودكشي جهان را دارا هستند).
• بهبود ناگهاني بيمار افسرده (چرا که اين بهبود ممكن است واقعي نبوده و ناشي از تصميمگيري سريع و قاطع جهت خودكشي باشد).
• اختلالهاي شخصيت، به خصوص "اختلال شخصيت ضد اجتماعي" و "اختلال شخصيت مرزي".
• بحث مداوم پيرامون مرگ، خودكشي يا سؤال دربارهي دوزهاي مرگآور داروها، ارتفاع طبقات ساختمان، ميزان خونريزي منجر به مرگ و نظاير آن.
• نگهداري يا جمعآوري ابزاري مانند طناب، چاقو، تيغ، قرص، ميل بافتني و ...
• دردهاي روانشناختي شديد مانند نااميدي، حس درماندگي، انزوا، وحشت و هراس و كابوسهاي وحشتناك.
• بيماريهاي جسماني دردناك و ناتوان كننده مانند "اسكلروزمولتيپل" يا بيماريهاي مزمن ديگري كه سير تخريب كننده داشته و منجر به تحليل تواناييهاي افراد خصوصاً سالمندان ميشوند (25 تا 75 درصد قربانيان خودكشي دچار بيماري جسمي مهمي بودهاند).
• قطع ناگهاني داروهاي افسردگي، كاهش شديد ميزان ارتباط فرد با محيط و اطرافيان و كنارهگيري شديد از جمع، درخواست تجويز بيش از حد دارو يا تكرار بيش از حد نسخهي دارويي به ويژه شامل داروهاي خطرناك مانند "فنوباربيتال" و ضد افسردگيهاي چندحلقهاي، الكليسم و وابستگي دارويي (در 25 درصد كل خودكشيهايي كه در آمريكا رخ ميدهد، الكليسم مطرح است).
• بدشكلي يا احساس زشتي صورت و اندامها به خصوص در زنان
• شكستهاي پي درپي مالي، ورشكستگيها و ديگر استرسهاي شديد شغلي
• فقدان اخير افراد مورد علاقه شامل فوت، طرد يا دوري
• در معرض خشونت، زنا و تجاوز به عنف قرار گرفتن
در مورد كودكان و نوجوانان:
• افت شديد در عملكرد تحصيلي و پيشرفت درسي
• از دست دادن اخير پدر يا مادر ناشي از مرگ، طلاق يا جدايي
• ميزان بالاي بيماريهاي روانپزشكي والدين و در نتيجه فقدان حمايت عاطفي و جسمي لازم
• بخشيدن لوازم پرارزش خود به ديگران، به شكل مداوم و بدون دليل
• مورد سوء استفاده جنسي يا جسمي قرار گرفتن اخير
• افزايش شديد زودرنجي و تحريك پذيري
• بيماريهاي جسماني مانند صرع لوب فرونتال، سرطان
• اقدام به خودكشي در دوستان، همتايان يا افراد نزديك (زيرا كودكان و نوجوانان مستعد همانند سازي، تلقين بيشتر و خودكشيهاي تقليدي هستند).
• سرزنش شدن شديد نوجوان توسط والدين يا نزديكان و در نتيجه پيدايش احساس حقارت شديد.
عوامل خطرآفرين خودكشي
با توجه به اينكه مداخلات پيشگيرانه و درماني رفتارهاي خودكشي گرايانه مبني بر كاهش عوامل خطرآفرين و افزايش عوامل محافظت كننده ميباشند،عوامل و موقعيتهاي خطرآفرين كه وجود آنها احتمال بروز خودكشي را افزايش ميدهند، در اين قسمت ارائه ميشود.
شناخت عوامل خطر ميتواند اين باور غلط را از بين ببرد كه خودكشي يك عمل تصادفي و يا تنها نتيجهي افزايش فشار رواني است.
عوامل فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي:
هر چند خودكشي منحصر به وضعيت اقتصادي اجتماعي خاصي نيست، تحصيلات پايين، بي كاري و در نتيجه وضعيت پايين اجتماعي و اقتصادي و نيز مسائل خاص فرهنگي ممكن است يك عامل خطر در خودكشي باشند. به گفتهي "روي" (2004) خودكشي اختصاصاً در ميان روانپزشكان، پزشكان، وكلا، روانشناسان و به خصوص از جنس زن رايجتر است. همچنين مأموران مجري قانون، موسيقيدانان و آهنگسازان و دندانپزشكان نيز در معرض خطر بالايي هستند.
مطالعات جديد دال بر اين است كه وضعيت اقتصادي اجتماعي پايين تأثير بسيار كوچكي در اين زمينه دارد، در حالي كه مشكلات شغلي تأثير بيشتري را ايفا ميكنند.
الگوهاي خانوادگي و رويدادهاي منفي زندگي:
تاريخچهاي از رفتارهاي خودكشي گرايانه در خانواده، خطر خودكشي موفق را به شدت افزايش داده و عامل خطر مهمي در اقدام به خودكشي به شمار ميرود. ديگر عوامل خطر شامل سبك خانوادگي، رويدادهاي زندگي، وجود آسيب شناختي رواني در خانواده، طلاق، رويدادهاي فشارزاي منفي مانند از دست دادن و فقدان، سوء استفادهي جسمي و جنسي ميباشند.
اختلالات روانپزشكي:
مطالعات انجام شده دال بر آن است كه تشخيصهاي روانپزشكي، از بزرگترين عوامل خطر در رفتارهاي خودكشي گرايانه است، به طوري كه بيش از 90 درصد خودكشيها، يك تشخيص روانپزشكي دارند. در اين ميان اختلالات خلقي و عمدتاً افسردگي اساسي و اختلال دوقطبي با بيش از 60 درصد خودكشيها در ارتباط است. اختلالات ديگر شامل اختلالات اضطرابي، سوء مصرف الكل و مواد و اختلالات روان پريشي ميشوند.
در مطالعهي گلدستون ريبوسين و دانيل (2006) مشخص شد، بيشترين سهم تأثيرپذيري در عوامل خطر خودكشي، مربوط به متغيرهايي ميشود كه با اضطراب و افسردگي پيوند خوردهاند. همچنين در بسياري از مطالعات بر اختلالات افسردگي به عنوان شايعترين اختلالات در نوجوانان قرباني خودكشي، صحه گذاشته شده است.
سابقهي اقدام به خودكشي:
يكي ديگر از عوامل خطرآفرين كه مهمترين پيشبيني كنندهي رفتارهاي خودكشي بعدي نيز به شمار ميرود، سابقهي اقدام به خودكشي است. بر اساس پژوهشها، 50 درصد كساني كه خودكشي ميکنند، حداقل يك بار اقدام به خودكشي داشتهاند.
جنس، سن، وضعيت تأهل:
زنان 4 برابر بيش از مردان خودكشي ميكنند، در حالي كه مردان 4 بار بيشتر از زنان خودكشي موفق و كامل دارند. مطالعات ديگر، دال بر اين است كه افكار خودكشي در زنان و دختران بيشتر است.
در مورد سن، تحقيقات كشورهاي مختلف دامنهي سني متفاوتي را گزارش کردهاند، هر چند تقريباً همگي آنها بر سن جواني و اوايل ميانسالي براي افكار و اقدامات خودكشي تأكيد داشتهاند. همچنين شواهد تحقيقي نشان دادهاند، خطر خودكشي موفق با افزايش سن بالا ميرود. خودكشي در افراد مطلقه، بيوه و جدا شده و مجرد، به مراتب بيش از متأهلين است.
بيماريهاي جسمي:
كالبد شكافيها بيانگر آن است كه در 25 تا 75 درصد قربانيان خودكشي، بيماري جسمي وجود دارد. "بيماري" يا "تصور بيماري"، در درصد قابل توجهي از اقدام كنندگان به خودكشي مشاهده ميشود.
عوامل روانشناختي:
برخي از عوامل خطر روانشناختي در خودكشي، شامل موارد زير ميشوند:
- نوميدي با ديدگاه منفي نسبت به آينده: به عنوان يك خصوصيت شناختي، با افكار و اقدامات خودكشي در جمعيتهاي مراجعه كننده به درمانگاههاي بزرگسالان و كودكان ديده ميشود. به گفتهي "رود"، "جوينر" و "رجب" (2001) با فروكش شدن نوميدي، قصد مردن نيز كاهش مييابد و شواهد حاكي از اين است كه نوميدي نسبت به افسردگي شاخص بهتري براي پيشبيني افكار و تمايلات خودكشي در اقدام كنندگان به خودكشي است.
- ناتواني در تنظيم هيجانات: به نظر ميرسد، افراد داراي گرايشات خودكشي قادر نيستند پاسخهاي عاطفي يا تجارب دردناك هيجاني خود را تعديل كنند.
- تفكر غيرمنطقي و تحريفات شناختي: گروهي از محققين، معتقدند ديدگاه منفي به خود، دنيا و آينده در شخص خودكشيگرا، مشابه با فرد افسرده وجود دارد. بنابراين چنين افرادي داراي يك آمادگي شناختي براي آسيبپذيري به خودكشي هستند.
- حل مسائل بين فردي: بيشتر تحقيقات در مورد عوامل شناختي خطرساز خودكشي بر ضعف مهارتهاي حل مسأله در اقدامكنندگان به خودكشي تمركز دارند. بر اين مبنا كودكان، نوجوانان و بزرگسالان داراي تمايلات خودكشي، در زمينهي مسألهگشايي ضعيف هستند. هنگامي كه مسائل جنبهي فردي بيشتري پيدا ميكنند، اين ضعف آنها آشكارتر ميشود.
- كمال گرايي: افراد كمالگرا تا اندازهي زيادي، نگران ارتكاب به اشتباه در كارهايشان هستند، در نتيجه آنها در مقابل تجربيات شكست، آسيبپذير ميشوند و اين باعث فعال شدن نيروي بالقوهي آنان براي دست زدن به خودكشي ميشود.
- سبك اسنادي: تحقيقات نشان دادهاند كه احتمال بيشتري وجود دارد كه افراد افسرده نسبت به افراد غيرافسرده علت وقايع منفي را به عوامل دروني، پايا و كلي نسبت دهند. آنها بيشتر وقايع مثبت را به علل بيروني، ناپايدار و خالص نسبت ميدهند. اين سبك اسنادي درافراد خودكشيگرا نيز مشاهده شده است.
در مجموع ميتوان گفت با اين كه رفتارهاي خودكشيگرايانه از مشكلات جدي در بهداشت عمومي هستند (برك ، هرنيگس ، وارمان و بك، 2004) و به شكل مشكلي بسيار پيچيده در عرصهي خدمات بهداشت روان درآمدهاند (ويليامز، داگان، كارف، فانل، 2006) مداخلات سودمند در چنين جمعيتهايي اندك هستند (برك، هرنيگس، وارمان و بك، 2004) و در بسياري از شكلهاي درماني معرفي شده كه مورد ارزيابي قرار گرفتهاند، نتايج به شدت متناقض و پيچيدهاي به دست آمده است (ويليامز، داگان، كارف، نانل، 2006). در اين زمينه "لي نارس" ، (2006) با اشاره بر مأيوس كننده بودن بيشتر مداخلات خودكشي و پس از بررسي متون پژوهشي مرتبط اذعان کرده است كه همچنان اين سؤال پژوهشي مناقشه آميز باقي است كه آيا روان درماني، ثمربخشي قابل قبول و معناداري براي بيماران خودكشيگرا ميتواند داشته باشد؟
تدوين: مريم حناسابزاده اصفهاني
دكتراي روانشناسي باليني انستيتو روانپزشكي تهران ( وابسته به دانشگاه علوم پزشكي ايران )
خبرنگار روانشناسي باليني سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران
ادامه دارد...
نظرات