تنها 6 سال داشتیم که هلال احمر شد پدر خواندهمان و شد برایمان، هم پدر و هم مادر. زیر بال و پرمان را گرفت و بزرگمان کرد و شدیم آقایی برای خودمان.
حالا دیگر آقایی میکنیم در شهرمان و جزو معدود امدادگران حرفهای در ایران هستیم و در اورژانس 115 خدمت میکنیم و در معاملات مسکن دستی بر آتش داریم. دوستان و همکاران میپرسند چگونه است که این همه ریسک میکنید و به یک کار اکتفا نمیکنی و این همه فعالیت داری؟
پاسخش ساده است و تلخ؛ ثانیه به ثانیه کودکیمان سختی کشیدم، بدون داشتن سایه پدر و مادر و علت و معلول همه این سختیها برمیگردد به 26 سال پیش، وقتی که من تنها 6 سال داشتم...
محمد برای خبرنگار ایسنا تعریف کرد: ساعتی بعد از نیمه شب 31 خرداد 69 گذشته بود و به همراه خانواده هشت نفرهمان در خانه نوسازمان در رودبار خوابیده بودیم که زمین تکانی سخت خورد. سه برادر بودیم و سه خواهر و در این میان تنها مادر فوت شد. چند ساعت زیر آوار بودم و وقتی به هوش آمدم، سنگ بزرگی روی پایم حس کردم و خواهرم را دیدم که خون صورتم را پاک میکرد.
پدرم، مادرم را که به کما رفته بود را به تهران برد. بعد از 2 هفته و از طریق اقواممان در تهران متوجه شدیم که یکی از برادرهایم زنده است و برای درمان به تهران منتقل شده است.
چند ماهی را به همراه خانواده در چادری امدادی که به بازماندگان زلزله در صومعه سرا اختصاص یافته بود، سپری کردیم. پس از مدتی خواهرها ازدواج کردند. پدر نیز که همه زندگیاش را از دست رفته میدید و بعد از فوت مادر به هم ریخته بود، خانواده را رها کرد و رفت. در این واقعه تلخ 82 نفر از اقواممان را از دست دادیم. عمویم هنوز که هنوز است گریه میکند و افسرده شده است، زیرا تمام اعضای خانوادهاش را در زلزله منجیل و رودبار از دست داد.
قبل از زلزله کمبودی در زندگی نداشتیم و بعد از زلزله همه چیزمان را از دست دادیم. درست است؛ زلزله خیلی از خانوادهها را نابود کرد و هنوز هم مردم این شهر عزادارند و از نظر روحی تحت فشارند.
دقیقا یادم نمیآید اما فکر میکنم از دوم راهنمایی به همراه برادرم به خوابگاه هلال احمر منجیل رفتیم و تا پیش از آن برادر بزرگم سرپرست ما بود. در خوابگاه درس میخواندیم، بازی میکردیم و در اوقات فراغت در امداد و نجات هلال احمر کار میکردیم. خیلی از بچههای خوابگاه، آخر هفتهها پیش خانوادههایشان در روستاهای دور میرفتند ولی من و برادرم همه روز هفته در خوابگاه بودیم.
حاج آقا جوشقانی، رئیس هلال احمر وقت رودبار و غلام رضا اسدی، رئیس خوابگاه برایمان پدری میکردند و شده بودند الگویمان در زندگی. در واقع آنان راه و رسم زندگی را به ما یاد دادند. بعد از گرفتن مدرک دیپلم، کار آزاد را شروع کردیم و همزمان در رشته فوریتهای پزشکی مشغول به تحصیل شدیم. پس از آن نیز با کمک هلال احمر در فوریتهای پزشکی گیلان مشغول به خدمت شدیم.
محمد، بازمانده زلزله منجیل و رودبار معتقد است: درست است که زلزله مادر را از ما گرفت اما خیلی چیزها به ما یاد داد و درست است که ثانیه به ثانیه زندگی سختی بوده است و حسرت، اما اکنون زندگی برایم آسان شده است و لحظه به لحظهاش با شکر میگذرد. حالا پدرم بعد از سالها بازگشته و زیر بال و پر او را گرفتهایم زیرا رنجور شده و نمیتواند کار کند.
وی ادامه داد: ازدواج کردهام و دو دختر دارم. میگویند چرا هر چه دخترانت می خواهد برایش فراهم می کنی و من میگویم برای آن است که روی بچههای کوچک حساسم، برای آنکه سختی زیاد کشیدم و نمیخواهم فرزندانم آن را تجربه کنند. برای من بسیار سخت بود لحظهای که کودکی را در میانه شب در زلزله بم به خاک سپردم. تا مدتها بوی خاک مرده در بم احساس میشد و یکسال را برای امدادرسانی در بم گذراندم.
محمد در مقایسه زلزله بم با رودبار و منجیل میگوید: امدادرسانی در زلزله بم به خاطر تجربه امدادرسانی در زلزله منجیل و رودبار بسیار بهتر بود و خانهها مهندسی ساخته شدند. از سوی دیگر اطراف بم دشت بود و امدادرسانی آسانتر بود. رودبار کوهستانی است، بنابراین در هنگام زلزله بسیاری از جادهها از بین رفته بودند و امداد هوایی بسیار دشوار شده بود، در صورتی که در بم اینگونه نبود. البته نظام مهندسی هم اینک فشار بیشتری برای ساخت و ساز اصولی میآورد و ساخت خانهها اصولیتر شده است.
به گزارش ایسنا، در زمان رخداد این زلزله بسیاری از مردم گیلان و به خصوص جوانان در دقایقی پس از ساعت 24 پنج شنبه، 31 خرداد 69 سرگرم تماشای مسابقات فوتبال جام جهانی 1990 ایتالیا بودند که زمین به یکباره لرزید. زلزله منجیل و رودبار به بزرگی 7.4 ریشتر در 30 دقیقه بامداد به وقت محلی رخ داد و شهرهای رودبار، منجیل، لوشان و 700 روستای اطراف را به نابودی کشاند و به 300 روستا خسارت عمده وارد شد. در این زلزله بیش از 35 هزار نفر کشته شدند و 500 هزار نفر بیخانمان شدند و 100 هزار خانه خشتی با خاک یکسان شد. این زلزله بزرگترین زلزله معاصر ایران خوانده شد و محدودهای به وسعت 60 هزار کیلومتر مربع (تقریبا به اندازه استان خوزستان) را لرزاند، به طوری که ساکنان تهران، تبریز و اصفهان نیز لرزش آن را احساس کردند.
از این زلزله تصاویر دلخراشی ثبت شده است که تلاش شده برای جلوگیری از جریحهدار شدن احساسات هموطنان و به خصوص بازماندگان این زلزله، در این گزارش بازانتشار نیابد. لازم به ذکر است که عکس این خبر تزئینی است.
تهیه و تنظیم از: شیما عباسزاده، خبرنگار ایسنا
انتهای پیام
نظرات