ناصر کنعانی، در یادداشتی با عنوان «آمریکا در تلاش برای مذاکره با ایران» که آن را در اختیار خبرگزاری ایسنا قرار داده، مینویسد: وضعیت کنونی در مناسبات جمهوری اسلامی ایران و آمریکا، یکی از مراحل کلیدی و سرنوشت ساز در نزاع راهبردی میان دو کشور است، نزاعی که نتیجه آن تأثیرات شگرفی بر معادلات جهانی و نظم آتی بین المللی خواهد داشت، خیزش مجدد آمریکا برای تحمیل یکجانبه گرایی و رفتارهای فراقانونی و در مقابل تأکید ایران بر چندجانبه گرایی و برجسته سازی حقوق بین الملل و سازوکارهای بین المللی و اصرار بر حقوق مسلم و شناخته شده خود به عنوان دولتی مستقل، مسئول و عضو مؤثر سازمان ملل متحد، یک تقابل استراتژیک با همه مختصات مربوط به آن و نبردی ترکیبی، پیچیده و نفس گیر با تأثیرات عمیق و بلندمدت است.
آمریکا که سقوط نظام ایران را در ۴۰ سالگی آن در سر میپروراند، اینک ناامید از ۴۰ سال دشمنی مزورانه و پوشیده با نقاب، چهره حقیقی و بدون نقاب خود را در آمریکای ترامپی نمایان کرد و این همان چهره حقیقی آمریکاست که مقام معظم رهبری در طول سالیان گذشته عالمانه و کارشناسانه بارها و بارها مشخصات آن را تبیین و تشریح کرده و حتی در دوره مذاکرات برجام، «دستان چدنی آمریکا در زیر دستکش مخملین» را به مسئولان نظام و ملت ایران و جهانیان متذکر شدند.
ترامپیسم، همان حقیقت و باطن ارزشهای آمریکایی است و اینک آمریکا با چهره حقیقی خود به میدان آمده است تا بن بست ۴۰ ساله خود در مقابل ایران را یک ساله (تا زمان جدی شدن رقابتهای انتخاباتی آمریکا) بشکند. عبور از کابوس ایران، تنها یک نیاز سیاسی برای آمریکا نیست، یک نیاز روحی و روانی و یک موضوع حیثیتی و پرستیژی است.
خروج آمریکا از توافق بین المللی برجام که خود طرف اصلی مذاکره کننده و امضا کننده آن بود، نظامی گری، یکجانبه گرایی، نقض صریح مقررات آمره بین المللی، تهدید، ارعاب و راهزنی، همپیمانی با حکومتهای توتالیتر و نظامهای ناقض فاحش و سیستماتیک حقوق بشر و استفاده ابزاری از تروریسم مسلحانه، تکفیری و اقتصادی، از مؤلفههای بارز تشکیل دهنده رفتار سیاسی دولت آمریکا علیه اعضای جامعه بین المللی و مشخصاً نظام، دولت و ملت ایران است.
پیش رانهای سیاست ترامپ نسبت به جمهوری اسلامی ایران چند مؤلفه است: ۱- کینه نهادینه شده در ساختار سیاسی نظام آمریکا نسبت به ایران ۲- کیش شخصیت ترامپ و نگاه تجاری وی به سیاست خارجی، ۳- تعهد ترامپ به رژیم صهیونیستی و امنیت آن، ۴- دلارهای نفتی عربستان و امارات ۵- حلقه نومحافظه کاران افراطی پیرامون ترامپ که علاوه بر کینه توزی نسبت به جمهوری اسلامی ایران، به شدت آلوده دلارهای نفتی و نیز پولهای کثیف سازمان منافقین هستند.
کاملاً روشن است که رفتارهای سیاست خارجی آمریکا به طور عام عصبی، واکنشی و هنجار شکنانه است و عناصر تدبیر و التزام به موازین و اعراف شناخته شده بین المللی در آن به شدت کاهش یافته است. این رفتارها نشان از بن بست تئوریک و استراتژیک نظام حاکم بر آمریکاست، چرا که قدرت هژمونیک آمریکا به شدت به تحلیل رفته و نیز استفاده مفرط و متمادی از قدرت سخت علیه دیگران و ناکامی در اغلب آنها و همچنین کثرت تهدید و ارعاب و بکارگیری از ابزار تروریسم علیه دیگران، باعث کم شدن کارآمدی آنها شده است، فلذا رفتارهای عصبی، واکنشی و هنجار شکنانه جای سیاست خارجی متوازن و شرافتمندانه را گرفته است. این سیاست خارجی هیچ تناسبی با اقتضائات و شئونات و نیز مسئولیتهای بین المللی یک قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی را ندارد و بی فرهنگی و بی هویتی و دستپاچگی در آن موج میزند.
آمریکا استفاده مفرط از قدرت نظامی را در طول سالهای ۲۰۰۱ به بعد به کرات در افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، یمن و … تجربه کرده است. آمریکا همچنین استفاده مفرط و ابزاری از گروههای نفرت انگیز تروریستی را در افغانستان و عراق و سوریه تجربه کرده است و اینک در آمریکای ترامپی، جهان شاهد استفاده مفرط این کشور از نقض مقررات بین المللی، موازین و مصوبات سازمان ملل متحد، خروج از عهدنامهها و پیمانهای بین المللی، چند جانبه و دوجانبه، تهدید، ارعاب و اخیراً جنون تحریم علیه دوست و دشمن است. آمریکا در طول ۴۰ سال تقریباً تمام ابزارهای سخت و نرم خود را با حفظ ظواهر و پوششهای عوام فریبانه در قبال ایران به کار گرفته و آزموده است و عملاً ابزار بیشتری در دست این کشور باقی نمانده است. مقاومت و عقلانیت سیاسی ایران در طول ۴۰ سال گذشته، کشتی سیاست براندازانه آمریکا علیه ایران را به گل نشانده است.
مشخصات کنونی منازعه ایران و آمریکا چیست؟
در زورآزمایی کنونی، آمریکا در پی جبران سیاست شکست خورده خود علیه ایران از طریق یک ائتلاف سازی جدید است و البته وسوسههای دو بازیگر بلندپرواز عربی و دلارهای نفتی آنان نیز بی تأثیر نیست، اما میزان همراهی جهانی با آمریکا علیه ایران چقدر قابل حصول است؟ نتایج این تلاش ناشیانه را فقط در اجلاس چندی پیش ورشو همه جهانیان شاهد بودهاند. این اجلاس یک آبروریزی بزرگ برای آمریکا و تجلی ناتوانی آن در ائتلاف سازی علیه ایران بود. حقیقت آن است که آمریکا هیچ دوستی را به جز رژیم صهیونیستی برای خود در جهان باقی نگذاشته است. به جز رژیم صهیونیستی، همپیمانی سایر کشورها با آمریکا علیه ایران، تاکتیکی است. اروپا به شدت در مقابل آمریکا رنجور و سرخورده و حتی تحقیر شده است. چین سروری آمریکا را نمیپذیرد و قدرت هژمونیک آمریکا را به چالش کشیده است. روسیه، زخمهای بسیاری از آمریکا بر جسم و جان خود دارد و برای التیام آن فرصت شماری میکند. ملتهای عرب، فریادهای فروخفته زیادی در حلقوم خود علیه آمریکا دارند و هیچگاه همپیمانی دولتهای خود با آمریکا را تأیید نکرده و نمیکنند. مسلمانان جهان، آمریکا و همپیمانان آن را در ورای توطئه جریانهای سیاه تکفیری میبینند و دولتهای عربی، در قضیه فلسطین، آمریکا را تمام عیار در کنار رژیم صهیونیستی میبینند. برای نظامهای عربی و به ظاهر دوستان عرب آمریکا، مدتهاست که تکیه بر آمریکا، اعتبارآفرین، امنیت زا و اطمینان بخش نیست. آمریکای لاتین، همچنان آمریکا را «امپریالیسم» میداند و همسایگان آمریکا، از زورگوییهای این کشور به ستوه آمدهاند.
از سوی دیگر، آمریکای ترامپی، کم سابقه ترین و شاید بی سابقه ترین شکافهای داخلی اجتماعی و سیاسی را تجربه میکند. رئیس جمهوری که به رغم گذشت دو سال از برگزاری انتخابات، همچنان با چالش مشروعیت داخلی مواجه است و کابینهاش بیشترین عزلها و استعفاها را به ثبت رسانده است. حکومتی که به طور بی سابقهای تمام اعتبار آمریکا و ملت آن را به منافع رژیم صهیونیستی و منافع آن گره زده از اعتبار بین المللی خود را خرج رژیمی کرده است که بنا به اعتراف صریح اخیر «برنی سندرز» از مدعیان انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا، یک رژیم نژادپرست است.
در طول چهل سال گذشته ایران قدم به قدم جلو کشیده و آمریکا و دوستانش قدم به قدم عقب رفتهاند. ایران کنونی قویتر از هر زمان دیگری در تاریخ ۴۰ ساله انقلاب اسلامی است. طوفانهای سهمگینی را در حوزههای سخت و نرم پشت سرگذاشته که هیچ نظامی را یارای پایداری در مقابل نیمی از آنها نبوده است و اینک نه تنها در حوزه بین المللی منزوی و هنجارشکن نیست، بلکه حامیان بسیاری در نظام بین الملل اعم از بازیگران دولتی، غیردولتی و مهمتر از همه ملتهای جهان دارد. تجربه برآمده از جنگ هشت ساله علیه ایران در زمانی که ایران در ضعیفترین شرایط خود پس از پیروزی انقلاب بود، شکستهای آمریکا در حملات نظامی به عراق و افغانستان و نیز حضور مقتدرانه ایران در کنار دولتها و ملتهای عراق و سوریه در نبرد جسورانه علیه تروریسم سیاه تکفیری تحت الحمایه آمریکا و متحدانش، درسهای بسیاری را به رهبران آمریکا داده است که بی گمان قبل از هرگونه اقدام نظامی علیه ایران، صدبار آن را محاسبه خواهند کرد. اینک برخلاف رژیم صهیونیستی و متحدان منطقهای آمریکا، عمق راهبردی ایران نه در داخل مرزهای آن، بلکه در ورای مرزهای بین المللی ایران قرار دارد که دشمنان بخوبی به مختصات آن آشنا هستند. مضافاً آنکه جمهوری اسلامی ایران آبدیده جنگ و تحریم اقتصادی همه جانبه ای است که آمریکا و متحدان اروپایی اش سالها بطور ظالمانه و نامشروع بر ایران تحمیل کرده و نتایج آن را که شکوفایی اقتصاد و صنعت ایران و عبور آن از دیوار بلند تحریمهای بی سابقه تاریخی و فلج کننده علیه یک کشور بوده است، دیدهاند.
آمریکا و اروپا همچنین نفس طویل ایران و صبر راهبردی و توان بازی گری آن در عرصههای منطقهای و بین المللی و قدرت کم نظیر ایران در تبدیل تهدیدات به فرصت را بارها و بارها تجربه کردهاند و توان چانه زنی دیپلماتیک آن را در مذاکرات سیاسی و در پشت میزهای نابرابر و نامتعادل محک زدهاند. در بعد دیگر، مدتهاست که کشورهای بزرگ و کوچک، به این نتیجه رسیدهاند که دلار نمیتواند نقطه اتکای اقتصاد و تجارت جهانی باشد و اینک تعامل کشورها و شرکای تجاری با ارزهای ملی بیش از هر زمان دیگری رایج شده و اعتبار بین المللی دلار دچار خدشه گردیده است. جنگ تجاری میان آمریکا و شرکای آن تشدید شده و زبان تحریم، سکه رایج در تعامل اقتصادی و تجاری آمریکا و شرکایش شده است. دولتها و ملتها بیش از هر زمان دیگری، سروری آمریکا بر جهان را بر نمیتابند و کشور مقر سازمان ملل متحد، بیش از هر کشور دیگری، به اعتبار این سازمان و منشور و ارزشهای جهانی آن لطمه زده است، فلذا مدتی است که ضرورت انتقال مقر سازمان ملل به کشور دیگری غیر از آمریکا، مورد توجه و پیگیری برخی کشورها قرار گرفته است.
تهدیدات و تحریمهای اخیر آمریکا علیه ایران، بیش از آنکه تأثیر و نتایج عملی برای آمریکا و متحدانش داشته باشند، تأثیر کوتاه مدت روانی خواهند داشت، اما تاریخ مصرف آن کوتاه مدت خواهد بود. ایران بدون شک تجارب ارزنده گذشتهاش را به کار خواهد بست و راههای جدیدی خواهد گشود و شرکای ایران نیز نگرانی روانی خود را پس از چندی از دست خواهند داد. ترامپ از اعتبار ملی آمریکا و حیثیت ملت خود خرج میکند. در پرتو همپیمانی سیاسی آمریکا با رژیم صهیونیستی و دو کشور کوچک و نامطلوب عربی، اعتبار سیاسی آمریکا بطور کم سابقهای آسیب دیده است. آمریکا تبدیل به یک رژیم غیرقابل اعتماد و پیمان شکن و بدعهد شده است. ترامپ با شراکت عریان با تروریستها، اعتبار آمریکا را ارزان فروخته است. وی رسماً به روشهای تروریستی و غیراخلاقی و غیرانسانی روی آورده و در نتیجه کراهت و تنفر از آمریکا را به اوج رسانده است. هیچ کشور و ملتی نسبت به صحت این رفتارها قانع نشده و صرفاً بصورت اکراه و فشار حاضر به تمکین میشوند. این رفتار در کوتاه مدت و میان مدت به ضد خود تبدیل خواهد شد. واقعیات گفته شده از دیدگان نافذ مسئولان عالیه نظام پنهان نیست.
با این وصف، مقصود رفتارهای پرشتاب ترامپ و تیم او برای تشدید تحریمها و فشارها و جنگ روانی علیه ایران در این مقطع چیست؟ آیا آمریکا راههای بدون نتیجه و یا کم نتیجه رفته را تجربه خواهد کرد و یا هدف دیگری را دنبال میکند؟
به اعتقاد نگارنده، آمریکا نیازمند مذاکره با ایران است و چه بسا رفتارهای پرخطر و تحریک آمیز دیگری را با هدف نشاندن ایران بر میز مذاکره مرتکب شود. رهبر معظم انقلاب از سالها پیش این واقعیت را درک کرده و تأکید کرده بودند که آمریکا به نفس مذاکره با ایران سخت نیازمند است. از نظر آمریکا و اروپا برای مهار ایران، راهی جز مذاکره باقی نمانده و برجام محصول همین درک مشترک آنها بود، اما آمریکای ترامپی ضمن خروج از برجام، به دنبال نشاندن دوباره ایران پای میز مذاکره از موضع ضعف و انفعال است.
میتوان گفت که آمریکا در مورد ضرورت گفتگو با ایران به جمعبندی درستی رسیده اما تاکتیک درستی را برای رسیدن به این مقصود انتخاب نکرده است. ترامپ باید بپذیرد که ایران یک قدرت منطقهای با تأثیرات بین المللی است فلذا باید با احترام با ایران صحبت کند و متمدنانه رفتار کند و باید از گذشتهها بیاموزد که «ایران تهدید پذیر نیست» و از ادامه چنین رفتاری نتیجه عکس خواهد گرفت. عقلای آمریکا بدانند که این راه تأمین کننده منافع آمریکا نخواهد بود و متحدان منطقهای آمریکا علیه ایران بدانند که بازندگان بزرگ قمار ترامپ در چالش با ایران خواهند بود.
انتهای پیام
نظرات