میرغضب
برای دسترسی به اخبار قدیمیتر، در منوی مربوطه سال و ماه را محدود کنید.
-
دلم به حال دزدی که قرار بود دستهایش را قطع کنم میسوخت!
وقتی من و میرغضبِ مامور و نیز پدرم به میدان اعدام رفتیم، قلبم میلرزید زیرا برای اولین بار بود که میخواستم به شغل وحشتناک و رعبانگیز خود شروع کنم.
-
پدرم خودش را لعن و نفرین میکرد که چرا جلاد شده/ میرغضبها چند روز اعتصاب کردند
معمولا شاگرد میرغضبها پس از چند سال که کار میکردند در اوایل مامور میشدند فقط گوش و بینی و دست مجرمین را قطع کنند و بهتدریج همین که لیاقت خود را به ثبوت رساندند و تخصص یافتند تازه نوبت سر بریدن به آنها میرسید.
-
زمانی جلاد معروف ایران بودم/ خانواده ما از هفت پشت جلاد بودند
هنوز چهار پنج سال بیشتر نداشتم که مرا «میرغضب کوچولو» خطاب میکردند، وقتی در کوچه با بچهها بازی میکردم میگفتند «تو پسر مشدی کریم میرغضب هستی، پدرت سر آدمها را میبرد.»