گروه فدائیان‌اسلام

برای دسترسی به اخبار قدیمی‌تر، در منوی مربوطه سال و ماه را محدود کنید.
  • آن روزها

    آن روزها

    دشمن خرمشهر را گرفته بود و با محاصره آبادان قصد داشت این شهر را هم تصرف کرده و سریع‌تر برسد به اهواز. آبادان زیر آتش شدید و دائمی بود. مردمی که ناچار با کودکان و زنان وحشت‌زده، شهر را ترک می‌کردند، کوچه‌ها و خیابان‌هایی که داشتند به ویرانه تبدیل می‌شدند، مخازن نفتی پالایشگاه که در آتش می‌سوختند و... از صحنه‌های دردناک و تلخ آن روزها بود.

  • دستم را حوالی خرمشهر جا گذاشتم!

    دستم را حوالی خرمشهر جا گذاشتم!

    «شهید ماشاءالله راحمی» باعث شد که به جبهه بروم. ایشان در زمان شاه از دانشجویان انقلابی بود. زمانی که حضرت‌امام به ایران آمدند، ماشاءالله در کمیته استقبال از امام بود. او از ما سنش بیشتر بود. بچه محل بودیم و زمانی که به جبهه رفت، از آنجا برای من نامه می‌نوشت تا برای همکلاسی‌هایم در مدرسه بخوانم