طبق قوانین و مقررات باستانشناسی در کشورهای خاور نزدیک، اجازه حفاری را نه به افراد بلکه به موسسات علمی دانشگاهی و موزهها میدهند. بنابراین باستانشناسان، به نمایندگی از آن موسسات رسما و در چارچوب مقرراتی که هر کشور برای خود تعیین کرده است دست به عملیات حفاری میزنند.
در آغاز دهه ۱۹۶۰ -۱۹۷۰ دولتهای عرب، به نیت گسترش دادن جنگ در جبهه فرهنگی به سطح بینالمللی با سیاستی کاملا حساب شده، شرط تازهای بر شرایط پیشین صدور مجوز حفاری افزودند و هیاتهای درخواست کننده مجوز برای حفاری را به نوشتن نام تحریف شده خلیج فارس در تمامی نقشهها و گزارشهای مربوط به حفریات جاری و همه نوشتهها یا سخنرانیها ملزم کردند.سرپیچی از این شرط به معنای محرومیت دائمی از کسب اجازه حفاری در سرزمینهای عربی بود.
در آغاز باستانشناسان پر سابقه و صاحب نام و آنهایی که در کشورهایی مانند مصر و سوریه کار میکردند و محل کار آنها فاصله زیادی از خلیج فارس داشت، کوشیدند مشکل را دور بزنند و کاری کنند که به استفاده از نام این خلیج در متن یا در نقشه نیازی نداشته باشند. اما در باستانشناسی عراق و از آن بالاتر، در سرزمینهای ساحلی و شیخنشینهای جنوب خلیج فارس که گریز از خواسته اعراب میسر نمیشد، برخی باستانشناسان برای احتراز از بردن نام ساختگی، تنها صفت«فارس» را از «خلیج فارس» حذف کردند و آن را «خلیج» نوشتند.
در این میان، باستانشناسانی بودند که به طور کلی زیر بار چنین شرایطی نرفتند و سوابق و تجربیات خویش در آن سرزمینها را پشت سر گذاشته و برای ادامه کار به کشورهای ایران، ترکیه و سرزمینهای واقع در مشرق ایران روی آوردند. دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی به راستی شکوفاترین و پربارترین دورانها در زمینه باستانشناسی، انسانشناسی، دیرین جانورشناسی و دیرین گیاهشناسی در پیوند با ایران باستان بوده است.
کمتر اثری از پژوهشگران خارجی در مورد «خلیج فارس» دیده میشود
سستی گرفتن باستانشناسی ایران، چه در سطح کشور و چه در پهنه جهان در این چند دهه از یک سو و بالا گرفتن سیاستهای ضد ایرانی همسایگان از سوی دیگر، به روند کاربرد نام ساختگی به جای «خلیج فارس» کمک کرده است، تا جایی که از ۱۹۸۹ میلادی در کمتر کتاب، مقاله یا نقشهای از پژوهشگران خارجی اثری از نام «خلیج فارس» دیده میشود.
شاید نزدیک به ۳۰ سال است که در آن سوی مرزهای کشور، کمتر دانشجوی ایرانی یا غیرایرانی در رشته باستانشناسی ایران تربیت شده و همه افرادی که خواهان تحصیل در زمینه باستانشناسی خاور نزدیک بودهاند، به کار در مورد ترکیه، سوریه، فلسطین، عراق، اردن، عمان، عربستان، شیخ نشینهای حاشیه خلیج فارس یا سرزمینهای آسیای مرکزی، افغانستان و پاکستان پرداختهاند.
اگر افرادی گمان میکنند که باستانشناسی ایران در انزوا میتواند به حیات علمی خود ادامه دهد، سخت در اشتباهاند. باید گفت که باستانشناسی ایران پیش از آنکه به شکوفایی کامل برسد، در سایه سیاستگذاریهای نادرست پارهای از دانشگاهها و نهادهای دستاندرکار سخت آسیب دیده و اگر بلندپایگان چارهای نیندیشند، به سراشیب نابودی خواهد افتاد. تنها راه برون رفت از وضع ناخوشایند کنونی، از سر گرفتن روابط فرهنگی در زمینه بررسیها و پژوهشهای باستانشناسی با دیگر کشورها است.
پس از پیروزی ایران در جبهههای جنگ واقعی که در سایه پشتیبانی همه سویه بزرگترین نیروهای جهان به ما تحمیل شده بود، در این ستیز فرهنگی که در سنجش با جنگ ۸ ساله بسی کوچک و ناچیز به نظر میرسد، دست روی دست بگذاریم و اجازه دهیم نام دیگری جای«خلیج فارس» را که در گذر هزارهها زیبنده این آبراه حیاتی بوده است، بگیرد.
بنابراین مسلم است که در طول تاریخ و با تکیه بر اصیلترین منابع و نوشتههای جغرافیایی و تاریخی، نام خلیج فارس همواره به عنوان آبراهی مهم در میان همه اقوام و جوامع گذشته جلوهگر بوده و تا نیمه سده بیستم کوچکترین تردیدی درباره این واقعیت مسلم تاریخی وجود نداشته است، تا اینکه فتنهگریهای استعماری و ماجراجوییهای منطقهای پدید آمد، این واقعیت تحریف شد و نام جعلی خلیج عربی به میان آمد.
با اینکه در تمام مدارک و منابع تاریخی و جغرافیایی، واقعیت نام خلیج فارس نیک مسجل شده است، اما اندیشه دیگری نیز وجود دارد که به هر شکل میخواهد این نام را به سود خود تصاحب کند و توجهی به این استدلالهای منطقی و منابع و مستندات تاریخی و جغرافیایی ندارد، زیرا مصلحت استعمارگران نیز در این است.
منابع:
مجیدزاده، یوسف؛ «نام خلیج فارس وباستانشناسان خارجی؛ مجله نشر دانش؛ سال سیزدهم؛ شماره ششم؛ مهرو آبان ۱۳۷۲
مشکور، محمدجواد؛ مقاله «خلیج فارس و نام دیگر آن در طول تاریخ»؛ انتشارات رادیو؛ بهمن و اسفند ۱۳۵۵
انتهای پیام
نظرات