این جملهها که در بخشی از کتاب «کفشهای زرین روی معبد جنگ» نوشته مرضیه گلابگیر و لیلا میرباقری آمده است، در تازهترین نشست فصل سخن، معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در این جلسه که از منظر ادبیات و محیط زیست مورد توجه بود، به روایتی عینی از جنگ و آثار بهجامانده از آن از زاویه دید دو نوجوانِ این کتاب پرداخته شد.
در ابتدای این نشست محمدرضا رهبری، معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان با اشاره به این موضوع که بر اساس نیاز زمانه موضوع ادبیات و محیطزیست به سرفصلهای موضوعی جلسات فصل سخن اضافه شد، اظهار کرد: کتاب «کفشهای زرین روی معبد جنگ» به دلیل مشخصاتی که داشته ذیل این موضوع قرار گرفت و در این جلسه خوانش و بررسی میشود.
او ادامه داد: پرداختن به محیطزیست و ضرورت آن شاید پیش از این به توضیح و دلیل نیاز داشت، اما در این روزگار نیاز به توضیح ندارد و ضرورت آن برای همه مشخص است، اگرچه هنوزهم زمانی که از اقدامات و برنامههای مرتبط با محیطزیست و آب صحبت میشود، مسئولان به پروژههای عمرانی توجه میکنند، اما این ضرورت از سالها پیش و از حدود دهه ۷۰ احساس شد که علوم انسانی و به طور خاص ادبیات به این حوزه ورود کند، چراکه میتواند نگاه عمیقتری از این بحران به دست بدهد، توجه بشر را به بحران آینده جهان برانگیزاند که بحران محیطزیست است و برای او پیشنهادات جدیدی در این زمینه داشته باشد.
رهبری گفت: کتاب «کفشهای زرین روی معبد جنگ» نوشته خانمها گلابگیر و میرباقری این ظرفیت را دارد که به لحاظ محیطزیستی نیز به آن پرداخته شود. بعضاً نقد محیطزیستی و بومگرایانه در کنارهم عنوان میشود و در میان ناقدان مطرح است، اما بنا به برخی ترجمهها و دستاوردهای متأخر و بعد از سال ۲۰۰۰ میلادی باید نقد محیطزیستی را با تمایز از نقد بومگرایانه بکار بگیریم که میتوان درباره این تمایز هم صحبت کرد.
معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان با اشاره به ویژگیهای کتاب «کفشهای زرین روی معبد جنگ» در زمینه محیطزیست، گفت: اگر در نقد محیطزیستی به حوادثی مثل گرم شدن زمین، حوادث آب، جمعیت، کاهش تنوع زیستی و جنگلزدایی بپردازیم، میبینیم که نقد محیطزیستی تلاش میکند رابطه انسان و محیطزیست را توضیح داده و آن را بازآفرینی کند. این نشانهها در کتاب «کفشهای زرین روی معبد جنگ» وجود دارد و به طور خاص درخت کنار و سرزمین، دو عنصر مهم کتاب در این زمینه هستند که سرزمین در داستان بهعنوان چیزی فراتر از وقوع حوادث در معنابخشی به داستان و عناصر نقش و معنا دارد. زمین و خاک، نخل، درخت کنار و باورهای عامیانه درباره این درخت و مقاومت درخت درباره ناملایمات طبیعت از نشانههای دیگر این کتاب در حوزه محیطزیست هستند.
قصههای روایت نشده، عامل سردرگمی و اضطراب
اکبر اخلاقی، استاد دانشگاه و پژوهشگر نیز در این نشست با اشاره به اینکه داستان در کتاب «کفشهای زرین روی معبد جنگ» با اسبابکشی یک خانواده شامل پدر، مادر دختر و پسر در منطقه سازمانیِ ساخته شده بعد از جنگ شروع میشود، گفت: پدر و مادر این خانواده جنگ را تجربه کرده و ذهنی پر از خاطرات و تجربههای جنگ است، اما دختر و پسر فقط شنیدههای از جنگدارند و هیچ تجربه مستقیمی از جنگ ندارند، اما همه مشکلات و تبعات جنگ که پدر و مادر با آن درگیرند گریبانگیر آنها هم هست. از همان آغاز جابه جایی ناخشنودی مادر را از این جابهجایی میبینیم و پسر و دختر نیز به علت نیمهکاره ماندن کلاسها، از جابهجایی ناراضیاند. این روند تا زمانی معرفی میشود که درخت کنارِ روی تپه مقابل خانه که دال مرکزی داستان است و همه وقایع در پیرامون آن اتفاق میافتند.
او ادامه داد: دختر و پسر حفرهای در کنار درخت مییابند و از طریق آن به دنیایی دیگر که جهانی فانتزی است، وارد میشوند که خود بازتابی از دنیای واقعی است. در واقع یک تناظر معنایی میان عناصر داستان در دنیای واقعی و خیالی وجود دارد. در این داستان، تصاویر بیشترین بار معنایی را به دوش میکشند. مخاطب در روند داستان متوجه میشود که افرادِ دنیای خیالی، کشتگان جنگ هستند و پیرزنی هدایتکننده و جهتدهندۀ این دنیا به سمت قصهها است که روایت قصهها همانا و رفع خشکسالی همانا.
اخلاقی گفت: درختی که از خشکی و بی آبی، نفسهای آخر را میکشد. همه در بند، سرگشته و ناخشنود هستند آنهم به دلیل زندگیهای روایت نشدۀ خود؛ اما چرا باید زندگی روایت شده و شنیده شود؟ فرد برای اینکه بتواند قصه خود را فهم کرده و بگوید باید به مفهومی از خود، با تمام تجربیات گذشته و حال دست پیدا کند، اما با وجود روایت گسسته و روایت نشده از زندگی، هربار عناصری سربرآورده و باعث ترس، سردرگمی و نگرانی میشود، چراکه به روایت و قصۀ کامل خود دست نیافته و بخشی از خود را انکار میکند.
این پژوهشگر گفت: وقتی کمکم شرایطی برای سامان دادن به درون مهیا میشود و افراد و شخصیتها به قصه خود دست پیدا میکنند، مردگان احساس آرامش میکنند و زندگان دنیای واقعی نیز به نوعی هماهنگی و یکپارچگی میرسند و گذشته را پذیرفته و از حال خود حذف میکنند. بعد از روایت قصهها باران میبارد، حفره زیر درخت پُر شده و بسته میشود در واقع مخاطب همراه با شخصیتها به هماهنگی بیرونی و درونی و خود کامل و یکپارچه دست پیدا میکند.
اخلاقی افزود: شخصیت نانا یا ننه که مادر است و به او آناهیتا هم میگویند، در تاریخ ما ریشه دارد و به آبهای نیرومند گفته میشود که پیشینه آن به ماقبل زرتشت میرسد و بهعنوان سرور همه آبها شناخته میشود که با آفرودیت یونانی و برخی از خدایان دیگر شباهتهایی دارد، ویژگیهای این الهه آب مهم است، چراکه در این داستان نمود پیدا میکند؛ یعنی زنی زیبا، خوش اندام با کفشهای زرین و ردایی بر دوش که اولین بار در کتیبههای هخامنشیان ذکر شده و ویژگیهای او با نانا در داستان مطابق است.
این پژوهشگر ادبیات گفت: کنش مرکزی و اصلی داستان، قصهگویی و درخت کنار دال مرکزی قصه است. حتی آنها که جنگ را ندیدهاند در رنج دائم هستند و دلیل خشکسالی هم قصههای ناگفته و روایت نشده و خودهای یکپارچه نشده است.
دست خالی ادبیات نوجوان از اسطوره و قهرمان
همچنین مرضیه گلابگیر، نویسنده کتاب کفشهای زرین روی معبد جنگ» با اشاره به اینکه متأسفانه کودکانِ ما نامی از اسطورهها، اساطیر و قهرمانان ایرانی نمیشناسند، گفت: همین مسئله باعث شکلگیری هسته اولیه این کتاب شد و آن را نوشتم، اما چاپ نکردم، چراکه بهنظرم چیزی کم داشت. بعد از آشنایی با خانم میرباقری بهنظرم رسید که تجربه نزدیک و زیستۀ ایشان از جنگ، همان چیزی است که قصه به آن نیاز دارد و به همین ترتیب این کار مشترک شکل گرفت که برای ما تجربه جدیدی بود.
او ادامه داد: علیرغم کار در حوزه کودک و نوجوان، این فرم از کار، تجربه جدیدی بود که نمیدانم تا چه حد در آن موفق بودیم، اما در هر حال تلاش کردیم که قصه خود را روایت کنیم، چراکه حرف نزدن، ترومای جامعه ما است.
گلابگیر تأکید کرد: دست ما از داستانهایی که نوجوانان با آنها اساطیر و شخصیتها و قهرمانان را بشناسند خالی است و به همین دلیل سعی کردم با نشانهها این اساطیر را در میان قصه معرفی کنم.
انتهای پیام
نظرات