نشست تخصصی «دانشگاه تراز اسلامی» با هدف تبیین طراحی نظام جامع فرهنگی و تربیتی دانشگاهها مبتنی بر آموزههای اسلامی و با حضور رضاعلی نوروزی -عضو هیئت علمی و معاون دانشگاه اصفهان- و ابوالحسن فیاض انوش -عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان- توسط خبرگزاریهای ایسنا و ایکنا در جهاددانشگاهی اصفهان برگزار شد.
در این نشست، اساتید و افراد حاضر پیرامون موضوعاتی چون بازتعریف دانشگاه تراز اسلامی، بررسی قواعد و الزامات تحقق دانشگاه تراز اسلامی، معرفی لایهبندیهای دانشگاههای غربی، شاخصها، اصول و چگونگی تحقق دانشگاه تراز اسلامی و تطبیق آن با آموزههای اسلامی بهعنوان محورهای بحث، به گفتوگو و تبادل نظر پرداختند که متن آن را در ادامه میخوانید:
ایسنا: آیا دانشگاه یک مفهوم و مدل غربی است؟ و اگر چنین است چطور میتوان چنین مفهومی را در ساحت مفاهیم اسلامی بازتعریف کرد؟
رضاعلی نوروزی: پیدایش دانشگاه از ایتالیا است. خواستگاه دانشگاه، یک خواستگاه مذهبی است و نخستین بار دانشگاه بولونیا در ایتالیا برای ترویج معارف دینی تأسیس شد. به بیان دیگر، نباید چنین تصور کنیم که دانشگاه یک مدل غربی است. همچنین لباسی که امروز فارغالتحصیلان دانشگاههای دنیا به تن میکنند، برگرفته از مدل لباس ابوعلی سینا، فیلسوف و دانشمند ایرانی بهعنوان نماد علم و دانش است. به بیان دیگر، دانشگاهها در دنیا، یک سرچشمه ایرانی - اسلامی دارند. در تاریخ میخوانیم که حتی ارتباط اروپاییان با سقراط و افلاطون، از دریچه ایرانیان بوده است.
در رابطه با اینجا و اکنون، موضوعی وجود دارد که درباره آن و بر سر این نکته بحث میشود که علم free value (آزاد بودن از ارزش) است یا valuable (ارزش مدار بودن)؟ اثبات گرایان معتقدند که علم free value است، به این معنا که باید ارزشها و پیش فرضها را از علم کنار گذاشت، در حالی که در روایتهای ما بَعد و پسا اثبات گرایان، علم را valuable میپندارند و پیشفرضها و ارزشها را حاضر مییابند. برای مثال نظریههای ارائه شده توسط نیوتن و اینشتین از مذهب آنها که یک یهودی متعصب بودند، جداییپذیر نیست و در نظریه نسبیت اینشتین، باورها و ارزشهای او کاملا حاضر است.
ابوالحسن فیاض انوش: در رابطه با ارزشمدار بودن یا آزاد بودن از ارزش در ساحت علمی باید بگویم که وقتی به سابقه علمی، چه در شرق و چه در غرب عالم برمیگردیم، متوجه میشویم که یک نوع پیوستگی و تداوم شدید بین حوزه الهیات و علوم طبیعی در قبل از میلاد مسیح در یونان باستان و جندیشاپور در ایران باستان در دوره ساسانی برقرار بوده است. سوال مهم این است که اکنون در رابطه با علم اسلامی و ارتباط علم و دین چگونه این دشواری شکل گرفته است؟ در واقع، در گذشته، نهاد علم در بستر نهاد دین بوده است و به غیر از علما به معنای دینی، کسی مدعی آگاهی از علم نمیشد. چرا که باسوادان جامعه کسانی بودند که با کتاب سروکار داشتند و کتاب اصلی در هر تمدن، کتاب دینی بوده است و توجه داشته باشیم که اگر مسیحیت را از قرون وسطی حذف کنیم دیگر آن رگههای اندک تمدن در غرب هم محو میشود. اما چه شد که روند تاریخ به گونهای پیش رفت که اکنون سخت و ثقیل به نظر میرسد که بگوییم علم و دین میتوانند همزاد یکدیگر باشند؟ آگاهی از این نکته به یک کالبد شکافی تاریخی نیاز دارد و امری بسیار مهم است.
تلقی ما این است که دانشگاهها اکنون در غرب از تبلیغات ایدئولوژیکی و مذهبی آزاد هستند، اما در کشور ما اینگونه نیست. در این باره باید دو نگاه را در خصوص نهاد علم مد نظر داشته باشیم؛ یک دیدگاه بر این باور است که آموزش و پژوهش باید به صورت محض انجام و از تعدیات ایدئولوژیک اجتناب شود. هدف اصلی چنین نگاهی، متخصص پروری است و بر اساس این دیدگاه، یک فرد زمانی میتواند متخصص شود که تعلقات ذهنی و مبانی ارزش و عقیدتی او کنار گذاشته شود.
اما نگاه دیگری نیز وجود دارد که به بحث ما بیشتر مربوط است و آن نگاه جامع و برخورداری از توازن و تعادل علمی و اخلاقی است که بر رسالت اصلی نهاد علم که انسانسازی است، تاکید دارد. نگاه اول بر «متخصصسازی» و نگاه دوم بر «انسانسازی» متمرکز است. البته همان نگاه اول که بر متخصصسازی تاکید دارد، به زعم ما میتواند یک دینواری تلقی شود و فکر نکنیم کسی که سکولار است، غیردینی است و یک نفر که مذهبی است را میتوان فرد دینی نامید. در تقسیم بندی جامعهشناسی دین، حتی سکولاریسم هم به دلیل مطرح کردن مدل و چشماندازی از زندگی، خود ظرفیت دینی دارد.
مصداق این امر را در فضای معاصر در غرب میبینیم که در بزنگاههای فرهنگی، اخلاقی و اعتقادی همان دانشگاههایی که معتقدند متخصصپروری میکنند، ایدئولوژیک برخورد میکنند و کاملا جبههگیری میکنند و ارزشهای اومانیستی آنها در معرض خطر میافتد و اجازه نمیدهند برای مثال نسبت جمعیت مسلمان در این جامعه نسبت به مذاهب دیگر بیشتر شود. در کتابی با نام «غربت غرب» دقیقا به همین نکته اشاره شده است.
آن اسطورهای که در ذهن ما وجود دارد مبنی بر اینکه دانشگاهی وجود دارد که کاملا از افق فکری و اعتقادی خنثی باشد و فقط به کار علمی محض مشغول باشد، در حال حاضر و در واقعیت تاریخی خود یک افسانه است. حتی اگر بپذیریم که نظام دانشگاهی غرب یک نظام است، آن هم لایهبندی دارد و یک الگو نیست. حتی در نهاد دانشگاهی غرب از زمان انقلاب فرانسه تاکنون حداقل شش مدل نظام دانشگاهی طراحی و تعریف شده که البته یکی از آنها، یعنی مدل مارکسیستی که در امپراتوری شوروی بود، منسوح شده است، اما پنج مدل دیگر هنوز وجود دارند و با یکدیگر، مخصوصا در حوزه نظام تربیتی، تفاوت چشمگیری دارند.
رضاعلی نوروزی: موضوع نظام جامع فرهنگی، «انسان شدن» است و در خصوص دانشگاه در تراز اسلامی ما باید ببینیم که انسان قرآن و اسلام چه مدلی است. یعنی اگر بخواهیم به الگوهایی برسیم، ما نیازمند این هستیم که تصویری از انسانِ قرآن بدست آوریم و سپس بتوانیم مبتنی بر آن، به الگو یا الگوهایی از نظام فرهنگی دست یابیم.
در قرآن کریم ما با سه یا چهار مدل انسان روبرو هستیم که تمثیلهای آن نیز در قرآن است. در کلام خداوند، قرآن دو نوع مدل تربیتی وجود دارد که در تراز اسلامی نیستند؛ خداوند در آیه ۲۶ سوره بقره میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً» به این معنا که «خدا را شرم و ملاحظه از آن نیست که به پشه و چیزی بزرگتر از آن مثل زند». با خواندن این آیه این سوال مطرح می شود: چرا خداوند باید خجالت بکشد که پشه را مثال بزند؟ زیرا پشه هم بر روی پاکی مینشیند، هم بر روی ناپاکی و این ویژگی بسیاری از انسانها است. یعنی، میتوان گفت پشه ویژگی شبیه به ویژگی منافقان را دارد. باید از این نکات درس بگیریم و در واقع، ما باید ببینیم برای تعیین الگوی دانشگاه چه الگویی را تعریف و طراحی کنیم که در آن از فردی که در رفتارهای خود اصول و قوانینی ندارد، به دور باشیم.
در یکی از این مدلها، اصول و قوانین حاکم نیست و در دیگری تعدی به حقوق وجود دارد و تحکم حاکم نیست. در سوره نمل، یک تمثیل از مورچه وجود دارد و به عنوان یک مدل مثبت، میبینیم که چگونه قواعد بر آن حاکم است. با توجه به چنین تمثیلهایی در قرآن کریم، ما باید توجه کنیم که اگر قرار است نقطه آغازی برای طراحی نظام جامع فرهنگی دانشگاه در تراز اسلامی وجود داشته باشد، ما بر چه اساس و مبتنی بر چه قواعدی حرکت میکنیم. همچنین، باید به این نکته توجه کنیم که ورود دانشجو به دانشگاههایی با مدل کنونی صحیح است یا خیر؟
بیان این نکته نیز حائز اهمیت است که بداینم در همان تمدن غرب برخی معتقد هستند که جنس علوم طبیعی با علوم انسانی متفاوت است. علوم طبیعی «علت کاو» است و علوم انسانی «معنا کاو». وقتی ما وارد ساحت علوم انسانی میشویم باید آدمها را بفهمیم و فهم هر کس با توجه با پیش فرضهایی که دارد از فهم دیگری متفاوت است. در ساحت علوم طبیعی نیز معتقد هستند که ارزشها حاضر و ناظر هستند. بیان این موارد به این دلیل است که بگویم گذشته از دانشگاه تراز اسلامی، علم بما هوی علم (science) به اذعان غربیها به این شکل است که علم باید برای تمام علوم حاضر و ناظر باشد و به عبارتی ارزش گرایانه عمل میکنند.
ایسنا: شاخصهای دانشگاه تراز اسلامی شامل چه شاخصهایی میشود؟ آیا میتوان ایده دانشگاه اسلامی را در ادامه و تداوم ایده دانشگاه اسلامی در شورای انقلاب فرهنگی دانست؟ یا اینکه این ایده یک ایده مجزا است؟
ابوالحسن فیاض انوش: در واقع، ایده دانشگاه اسلامی انسجام یافته همان ایده است که با انقلاب اسلامی متولد شد. وقتی انقلاب اسلامی متولد شد ادعایش این بود که نگاه مختلفی به ساحتهای مختلف بشر دارد.
اما آنچه که من میخواهم بر روی آن تاکید کنم این است که وقتی ما اصطلاح «طراحی نظام جامع فرهنگی» را به کار میبریم، تلقی ما از کلمه «طراحی» چیست؟ با بیان این کلمه، قاعدتا ذهن ما به این سمت میرود که یک عده مینشینند و نقشهای میکشند که دانشگاهی با ویژگیهایی از نظر ساختار فیزیکی، تعداد هیئت علمی و سرفصلها باید شکل بگیرید و این همان چیزی است که شورای انقلاب فرهنگی به دنبال آن بود. این خوب است اما خام اندیشانه و ساده انگارانه است، اگر فکر کنیم هر کدام از این الگوها به هدف خود خواهند رسید. این طور نیست که بگوییم آنچه را که ما در ابتدا اندیشیده بودیم، در نهایت به آن خواهیم رسید.
این نگاه، یک نگاه پروژه محور است. در مسائل مهندسی شاید چنین نگاهی جواب دهد، اما در مسائل انسانی و به ویژه در نظام دانشگاهی که مرتبط با بسیاری از پارامترها و عوامل است، چنین نگاهی میتواند به دو نتیجه ختم شود؛ یا سرخوردگی طراحان پیش میآید، به این معنا که به خاطر آن چیزی که ما به آن میگوییم پیامدهای ناخواسته عوامل پیشبینی نشده و اتفاقات غیرمترقبه در حوزههای متعدد علوم انسانی، تنها بخشی از برنامه هر فردی محقق میشود.
در حوزههای علوم انسانی و از جمله حوزههای اجتماعی تاریخی نگاه پروسهای و فرآیندی-اجتهادی است، به این معنا که شما تلاشتان را میکنید، اما نهایتا چیزی که حاصل میشود تنها بخشی از انتظارات شما را برآورده میکند و به دلیل عوامل ناخواسته باید طرحتان را روزآمد کنید. در واقع، «طراحی نظام جامع فرهنگی» هیچگاه جامع نخواهد بود. اسمش جامع است، اما به واسطه نوع کار و حوزه کار که انسانی است، شما هر لحظه باید آن را روزآمد کنید و کاستیهایش را پوشش دهید. از این لحاظ، وقتی ما میگوییم دانشگاه اسلامی، یک دانشگاه پویا مورد نظر ما است، نه مدلی که بگوییم تا ابد میخواهیم همین مدل باشد، چرا که تاریخ و سرشت انسان چنین چیزی را پس میزند. مهم است که در این پروسه افرادی تربیت شوند که علاوه بر نقد مسئله خط، برای انجام کار سیر اصلی آن را حفظ کنند.
وقتی که میگوییم جوامع غربی مدلهای دانشگاهی ارائه کردهاند، انتظار نداشته باشیم که همه آنها یک نظام را طراحی کرده باشند. همانطور که اشاره کردم، حداقل شش مورد وجود داشته است که از یکدیگر بسیار متفاوت هستند. اولین مدلی که ما در تاریخ طراحی نظام دانشگاهی اروپا میبینیم چیزی است که اصطلاحا پس از چند قرن، نام آن را «الگوی آکسبریج» گذاشتهاند و ریشه آن در آکسفورد و کمبریج است. این طرح از حوزههای علمی دینی بیرون آمد، یعنی اسقفها متولی آن شدند، حتی زمانی که نیوتن کار میکند بهعنوان یک هیئت علمی ناظر بر اسقفها کار میکند. این مدل در انگلستان بیش از هر چیز به دنبال پژوهشگر است.
مدل بعدی که در فرانسه اجرا شد و به آن مدل «ناپلئونی» میگویند، به دنبال کارمند بود. یعنی نهاد علم در دانشگاه فرانسه برای اینکه بتوانند نیازهای امپراطوری ناپلئون را برآورده کنند. به افسر، تکنسین، نقشه بردار، مهندس و پزشک نیاز داشت. همین الگو به ایران آمد و رسالت اول نظام دانشگاهی ما در زمانی که دانشگاه شکل میگیرد، آموزش دادن به جوانانی است که بعدها کارمند شوند. رضا خان چنین چیزی را انتظار داشت به دنبال افقهای بلند مدت دیگری نبود.
الگوی دیگری که در قرن نوزدهم بعد از فرانسه شکل گرفت را «الگوی همبولتی» مینامند. این الگو به دنبال این بود که ناسیونالیسم ملی تقویت شود. در آن زمان ملت آلمان تازه شکل گرفته بود و رسالت دانشگاه تقویت قدرت ملی و قومیت ژرمنی بود. این الگو آلمان را تا جنگ جهانی اول هدایت کرد.
الگوی بعدی، الگوی «همبولتی-ناپلئونی» است. الگویی که ترکیبی از نظام کارمند سالار نظام دانشگاهی فرانسه و نظام ناسیونالیستی آلمان است و در ایتالیا اجرا شد، به دلیل اینکه ایتالیا دیر به استقلال دست یافت هم به کارمند نیاز داشت و هم به قدرت ملی. آخرین مدلی که در جهان غرب عرضه شد و اکنون بورس جهانی است و دانشگاههای MIT، هاروارد و کلمبیا مثالهایی از آن هستند، به آن میگویند «نظام ایالت متحده»، با اسم ایالت متحده شناخته میشود و به آن «نظام ایالت متحده» میگویند. خود این نظام هم سه شاخه دارد و بیشترین تمرکزی که دارد و هیمنهای که وجود دارد، ارتباط نهاد دانشگاه با سرمایهداری است. به این معنا که دانشگاه تا زمانی میتواند شخصیت داشته باشد که جریان اقتصاد و سرمایهداری سرویس دهد. اینکه میبینیم برخی از دانشگاهها استنکاف دارند از اینکه قراردادهای پژوهشیشان را با فلان رژیم قطع کنند، به این دلیل است که با قطع قرارداد، واقعا ماهیتشان را از دست میدهند. مدلهای دیگری هم وجود دارد که مدل آزادیهای فردی و لیبرالی است، یعنی اینکه دانشجو را پرورش میدهیم تا آزادیهای شخصی خود را پرورش دهد و یک مدل دیگر مشارکت اجتماعی دانشجو را تقویت میکند.
وقتی ما از بیرون نگاه میکنیم، فکر میکنیم که یک نظام دانشگاهی غربی داریم، اما تا به فراخور تاریخی و مکان و زمان با آنها ارتباط نگیریم، داشتن چنین تصوری اشتباه است. نظامی که ما تحت عنوان نظام جامع فرهنگی داریم به خاطر سرشت انقلاب اسلامی بیشترین مواجهه آن با نظام دانشگاهی آمریکایی است. در این مورد جملهای در ذهنمان تداعی میشود که میگوید وقتی با یک هیولا درگیر میشوی و با آن دست و پنجه نرم میکنی، شاید هم بتوانی او را شکست دهی، اما ایمن مباش از اینکه خصلتهای او در تو شکل بگیرد. یعنی وقتی شما در تقابل با نظام دانشگاهی آمریکا قرار میگیرید، تاثیراتی هم از آن نظام دانشگاهی میگیرید و به آن وابسته میشوید. وقتی ما با دشمنی مواجه میشویم، احساس میکنیم یک چشماندازی هم او به ما میدهد و در حین اینکه میخواهیم او را از بین ببریم، دلفریبیهایی هم دارد که در تقابل با او، ما گاهی آنها را خودی میکنیم. برای مثال، اینکه میگویند پژوهش باید مبتنی بر اقتصاد باشد، در الگوی اسلامی چنین چیزی نبوده که علم حتما باید ثروت آفرین باشد. یا در حوزه نظامی که ایران در زمینه پهبادی پیشرفت داشته، به این خاطر است که احساس کردیم دشمن چیزی دارد که ما هم باید داشته باشیم.
پس اگر نظام جامع فرهنگی طراحی میکنید، از این نکته هم غافل نشوید که شما با کسی مواجه شدید که بر اساس مدلهای تمدنی از او تاثیر میگیرید و این تاثیرپذیری بعدها ممکن است پاشنه آشیل شما شود؛ یک مقدار قوت میدهد، اما رخنههایی هم در اعتقاد و در نظام فرهنگی جامعه شما ایجاد میکند که ممکن است بعدها دردسرساز شود.
ایسنا: آقای دکتر نوروزی با توجه به اینکه شما هم در کسوت استاد دانشگاه و هم معاون دانشجویی بودهاید، یک تجربه زیسته طولانی در دانشگاه دارید و با قشر دانشجو که عنصر اصلی دانشگاه است در ارتباط بوده و هستید. از نظر شما، برای اینکه ما الگوهای فرهنگی-تربیتی دانشگاه را مبتنی بر آموزههای اسلامی شکل دهیم، در این زمینه با چه چالشهایی مواجه هستیم؟
رضاعلی نوروزی: فرهنگ یک مقوله نرم است. چون انسان عقل و اختیار دارد، جنس فرهنگ به شکلی نرمشی دارد که در مقام نظر پررنگ است و در مقام عمل اولین چالش را ایجاد میکند. یعنی همیشه نوعی شکاف بین نظر و عمل وجود دارد و این اختصاص به دانشگاه در تراز اسلامی هم ندارد. در غرب هم چالشهایی وجود دارد. علیرغم اینکه پس از مدرنیته، قدمت دانشگاهی بیشتری در غرب وجود دارد، اما چالشهای خیلی جدی هم وجود دارد.
میخواهم بگویم اولین شکاف، شکاف بین نظر و عمل است. این مقوله تربیت در همه جا وجود دارد. از همان زمان که کودکی به دنیا میآید یعنی حتی پیش از اینکه پای خود را در آموزش و پرورش بگذارد، ظاهرا چالشی بین نظر و عمل وجود دارد که همین امر شکاف نسلی را ایجاد میکند.
بنابراین، چون فرهنگ مقولهای نرم است ممکن است ما در طراحی به مدلهای مختلفی برسیم. اشکالی هم ندارد، چرا که خلقت انسان متفاوت است. پس نیازی نیست که ما تنها به یک مدل خاصی برسیم و پیش برویم و طرح ما میتواند همین مدلهای مختلف باشد. اما به مقام عمل که میرسیم با مقام نظر تفاوتهایی وجود دارد، یعنی آن چیزهایی که در عمل دیده میشود با آن چیزهایی که در مقام نظر گفته میشود، بخشی از چالشهای فرهنگی جامعه را شکل میدهد که من اسم آن را چالش بین مقام نظر و عمل میگذارم.
بخشی از ماجرا هم آن بستری است که فرهنگ در آن شکل میگیرد. باید به این نکته توجه کنیم که وقتی ما چیزی مانند تلویزیون یا موبایل را میآوریم، ادب و آداب آن را هم می آوریم یا خیر؟ برای مثال، فکر میکنید چند درصد از نوجوانان آمریکایی در فضای فیسبوک یا اینستاگرام هستند؟ آیا ما هم این خط و مرز را گذاشتهایم یا خیر؟ چون ما این مرزها را نگذاشتهایم، بستری داریم که ناخوداگاه این فاصلهها را ایجاد میکند. پس علاوه بر شکاف بین مقام نظر و عمل، آن بسترهایی که ما برای انجام کارهای فرهنگی مهیا کردهایم نیز بسیار اهمیت دارند.
از اینرو، این نکته جای پرسش دارد که آیا ظرفیتهای فرهنگی و تربیتی ما واقعا ظرفیتهای زمینهای است که بگوییم در تراز اسلامی باشد یا اینکه ظرفیتهایی هستند که اتفاقا در نقطه مقابل ما قرار دارند و میتوانند چالشهای زیادی را برای ما ایجاد کنند. این هم طرح و مقولهای است که اگر برای آن برنامهای نداشته باشیم میتواند آسیبهای زیادی را به ما وارد کند.
نکته بعدی، روشها و رویکردهایی است که ما در مباحث فرهنگی داریم. گاهی ما درست میگوییم اما این درست را به طرز درست بیان نمیکنم. یکی از اعجازهای قرآن در تربیت سوره نبا است، که خداوند میفرماید: «عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ» یعنی «درباره چه چیز از یکدیگر میپرسند» میخوانیم که تا چهار آیه آیهها به صورت خبری هستند و تاخیر در پاسخ وجود دارد تا درباره آن خبر بزرگ سخنی گفته شود. امروز گم شده نظام تعلیم و تربیت ما همین نکته است، یعنی ما اجازه تفکر یا بستری برای اندیشیدن را نمیدهیم. من بهعنوان استاد وقتی پرسشی را مطرح میکنم اولین هنر من این است که زمان بدهم تا دانشجو فکر کند.
ایسنا: چطور میشود این نظام فرهنگی تربیتی را در دانشگاهها مبتنی بر آموزههای اسلامی پیاده و نهادینه کرد و در این زمینه چه چالشها و موانعی وجود دارد؟
ابوالحسن فیاض انوش: وقتی میگوییم «نظام جامع»، یعنی نظامی که تک بعدی نباشد و انسان را دو ساحتی ببیند، نه تک ساحتی. در این نظام انسان باید متخصصی باشد که تعهدات اخلاقی خود را هم داشته باشد و متخصص صرف نباشد.
در خصوص بحث آموزههای اسلامی باید بگویم که در نگاه اسلامی، انسانی که استعدادهای همه جانبهاش شکوفا شده باشد را انسان کامل مینامند. برای اینکه این نظام جامع فرهنگی تربیتی شکل بگیرد به زعم من سه اقدام مقدماتی نیاز است؛ آیا ما برای دانشگاه ایرانی اسلامی ایده خاصی داریم یا خیر؟ نکته دوم اینکه باید راجع به سیاست علم فکر کرده باشیم، یعنی چگونه خروجیهای علمی ما در خدمت زیست مدنی و اجتماعی ما قرار بگیرد؟ این علم قرار است جامعه ایرانی را به کجا برساند؟ و قرار است در جهان پر تلاطم روز چه جایگاهی داشته باشیم؟ به عبارتی، علم باید در خدمت یک زیست تمدنی باشد.
و سومین نکته اینکه بحث فلسفه علم هم جدی گرفته شود. متاسفانه گاهی اساتید و دانشجویان از مفاهیم اصلی علم مانند تفکر انتقادی غافل هستند. ما میتوانیم در بدنه دانشجویی خود شاهد اتفاقات مبارکتری باشیم اگر سطح آگاهیمان را در خصوص فلسفه علم بالا ببریم. متاسفانه ما تصور میکنیم که جامعه دانشجویی از اخلاق گریزان است و داشتن چنین تصوری بسیار خطرناک است. از اتفاق، تحقیقات در کل جهان نشان میدهد که دانشجو در مواردی به واسطه سن و شأن اجتماعی خود که با لبههای اطلاعات مواجه است، بسیار حساسیت اخلاقی دارد. این وضعیت ایجاب میکند که این فرد یعنی دانشجو را فرصت تلقی کنند و آن تفکر انتقادی را بهعنوان تنها وسیلهای که میتواند در جامعه پرتلاطم امروز به دانشجوی ما کمک کند پرورش دهند. به دیگر سخن، برای داشتن دانشگاه تراز اسلامی، طرحی که بایدها و نبایدها در آن گنجانده شود و بخشنامه شدن آن برای اجرایی شدن، جواب نمیدهد.
باید فضایی ایجاد شود که دانشجو خود تکلیف و وظایفش را بشناسد، نه بر اساس نسخهای که به او گفته میشود. اعتماد بهنفس و خودباوری نقش بسیار مهمی را در داشتن چنین الگویی دارد و اساتید در ایجاد این حس خودباوری مسئولیت مهم و نقش خطیری را بر عهده دارند.
انتهای پیام
نظرات