به گزارش ایسنا، حمید اسدی در سرمقاله قدس نوشت:محمود عباس مشهور به ابومازن، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین که زد و بند و همدستی پیدا و پنهان او با رژیم صهیونیستی علیه منافع ملتش زبانزد خاص و عام است، این روزها اظهاراتی بر زبان رانده که بیشتر به طنزی تلخ شبیه است تا سخنان ادا شده از سوی یک سیاستمدار دوستدار وطن. او به تازگی به بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص نیاز منطقه غرب آسیا به انجام عملیات طوفان الاقصی خرده گرفته و مدعی شده سیاست خارجی راهبردی ایران منجر به قربانی شدن مردم فلسطین میشود. ابومازن البته به همین هم بسنده نکرده و مدعی شده این جمهوری اسلامی است که از تشکیل کشور مستقل فلسطینی جلوگیری میکند!
اما واقعاً چه کسی مردم فلسطین را قربانی کرده و میکند؟ در ابتدا نگاهی به نحوه شکلگیری نهادی بیندازیم که عباس ریاست آن را بر عهده دارد. تشکیلات خودگردان فلسطین سازمانی است با عمری ۳۰ساله. تشکیلات خودگردان سال ۱۹۹۴ متعاقب امضای پیمان صلح اسلو میان سازمان آزادیبخش فلسطین و رژیم صهیونیستی به عنوان یک حکومت انتقالی تأسیس شد. از همان ابتدا رویکرد این نهاد در قبال رژیم صهیونیستی همواره ضدمقاومت و تأکید بر مذاکره و سازش با این رژیم جنایتکار بوده است. اقدامهای راهبردی تشکیلات، انجام مذاکرات متمادی تا حصول امتیاز برای فلسطین بوده است که نتیجه آن کوچکتر شدن جغرافیای سرزمینی فلسطین و ناکامی در تشکیل کشور مستقل بود. به لحاظ جغرافیایی، تشکیلات ابتدا بر مرزهای سال ۱۹۴۸ میلادی تأکید میکرد ولی به تدریج به مرزهای ۱۹۶۷ شامل مناطق کرانه باختری رود اردن، نوار غزه و قدس شرقی برای تشکیل دولت فلسطینی در کنار دولت اسرائیل راضی شد.
پس از معامله قرن که به اشغال ۸۵ درصد از جغرافیای فلسطین توسط صهیونیستها رسمیت میداد نیز تشکیلات خودگردان و محمود عباس نه تنها اقدام خاصی برای جلوگیری از معامله قرن انجام نداد که همچنان سیاست سازش و مذاکره را در پیش گرفت. مذاکراتی که در ۲۰ سال اخیر راه حل دو دولتی را به نفع اشغالگران ارائه داده بود.
محمود عباس عملاً کشور فلسطین را به دو بخش کرانه باختری و باریکه غزه تقسیم و در تحولات اخیر نیز انتقادهای زیادی را از عملیات کاملاً فلسطینی طوفان الاقصی مطرح کرده است. آنها با این ادعا که بانی اتفاقهای ۷ اکتبر و اشغال دوباره غزه بدتر از نکبت است، عملاً همسویی فکری و رسانهای را با صهیونیستها ایجاد کردند. پس به نوعی میتوان گفت
طوفان الاقصی بیشتر از هر سند و مدرکی رویکرد و ماهیت این سازمان سازشکار را برای همگان مشخص کرد. تشکیلات خودگردان سعی دارد طوفان الاقصی را یک هزینه و اقدام کاملاً اشتباه راهبردی و یا حتی به دور از منافع فلسطینیها برای دستیابی به دولت یا سایر حقوق مشروع جامعه فلسطینی نشان دهد اما اینکه برای نخستین بار طرح عضویت فلسطین به عنوان دولت کامل در شورای امنیت مطرح میشود خود بزرگترین نشان تأثیرات مثبت این طوفان بزرگ است.
فعالیتهای نابخردانه تشکیلات خودگردان فلسطین محدود به موضوعات مذکور نیست؛ چرا که دخالت در مسائلی همچون آتشبس غزه، فشارهای پنهانی بر ترکیه برای اخراج اعضای حماس و همچنین لابیگری در اتحادیه عرب برای به کرسی نشاندن حرف و نظر خودش نسبت به آرمان فلسطین از نمایههای نامفهوم و بینتیجه عملی این سازمان سیاسی- امنیتی است.
نکته دیگر روابط پنهانی و تنگاتنگ امنیتی و نظامی موجود میان تشکیلات و رژیم اشغالگر است که نباید از آن غافل شد. در مسیر این خیانت حذف و ترور رقیبان مانند رهبران جنبش حماس با تفکر اخوانی یا حتی برخی از افراد تأثیرگذار سازمان جهاد اسلامی با مشی فکری- عملی جمهوری اسلامی ایران از نتایج روابط پنهانی مقامات تشکیلات خودگردان با تلآویو به رهبری محمود عباس است؛ ترورهایی که بعضاً خارج از خاک فلسطین یا لبنان انجام شده و اتهام مشارکت در ترور عماد مغنیه نیز یکی از موضوعاتی است که به این گروه نسبت میدهند. سال گذشته نیز ترور صالح العاروری یکی از رهبران بلندپایه مقاومت فلسطین سوءظن همکاری موساد و بخشهای اطلاعاتی تشکیلات خودگردان را تقویت میکند.
انتهای پیام
نظرات