به گزارش ایسنا، مهدی زارع در سرمقاله قدس نوشت: در کمتر از چهار ماه جمهوری اسلامی ایران سه انتخابات مهم برگزار کرد. انتخابات مجلس در یازده اسفند ۱۴۰۲ که اتفاقاً دودورهای شد، انتخابات مجلس خبرگان رهبری در یازده اسفند ۱۴۰۲ و انتخابات ریاستجمهوری در ۸ تیر ۱۴۰۳. اما این همه ماجرا نیست. در همین فاصله ایران یک رئیسجمهور، یک وزیر مهم و یک استاندار را هم از دست داد. اما آنچه عجیب است اینکه نه این سه انتخابات ذرهای از ثبات کشور کم کردهاست و نه آن فقدان غمانگیز و بزرگ.
این ماجرا وقتی عجیبتر میشود که ببینیم مثلاً در همین همسایه شرقیمان بیشتر از دو دهه است حتی یک دولت مقتدر هم به ظهور نرسیده است. یا در آن یکی همسایه جنوب شرقمان یعنی پاکستان آخرین دولت قانونی با اشاره آمریکا سرنگون شده و رئیس دولت که اتفاقاً بدنه مردمی نیز داشت اکنون در بازداشت است.
یا در آن همسایه جنوبیمان یعنی بحرین که جمعیتش نصف مشهد هم نیست حدود سه قرن است حکومت دیکتاتوری دارند. حمد بن عیسی آلخلیفه هم از سال ۲۰۰۲ پادشاه و همهکاره بحرین است.
در امارات که مثلاً خیلی هم باکلاس است، از ابتدای عمرش فقط پنجدوره انتخابات پارلمانی برگزار شده که تازه ۲۰نماینده از ۴۰ نماینده را امیر امارات منصوب میکند.
در عربستان که شیخالاعراب بهحساب میآید و همه کشورهای عربی «طوعاً أو کرهاً» پشت دست او بازی میکنند، هنوز حتی یک دوره انتخابات هم برگزار نشده است. از سال ۱۹۳۲ پادشاه سعودی همهکاره است که البته این روزها دستورات او از دهان ولیعهدش بیرون میآید. ولیعهدی که عملاً آمریکا او را منصوب و پشتیبانی کرده است.
یا در همین عراق که البته بیشترین قرابتها را با ما دارد هربار که بناست انتخاباتی برگزار شود، حداقل ۶ماه بزن بزن شکل میگیرد. انواع و اقسام انفجارات و ترورها و کشت و کشتارها و تجمعات و غیره. تا بالاخره طبق سیستمی که آمریکا برایشان چیده است، یک نفر اهل سنت بشود رئیس مجلس، یک کرد اهل سنت بشود رئیسجمهور و یک شیعه هم بشود نخستوزیر.
کمی بالاتر ترکیه را داریم که مثلاً نمودار پیشرفت و توسعه است و آمال خیلی از مقامات خودمان. در همین کشور از سال ۲۰۰۳ اردوغان در قدرت است و چنان روی قدرت چنبره زده که همه به او لقب سلطان دادهاند.
کمی آن طرفتر در لبنان هنوز که هنوز است پس از سه سال دولت ندارد و امورات را دولت پیشبرد امور میچرخاند و اعاظم قوم هنوز نتوانستهاند طبق سیستمی که آمریکا برایشان چیده است، آدم در رأس قوا بنشانند.
بالای سرمان در شمال غرب که خوب نیازی به گفتن نیست. آذربایجان است و دیکتاتور مادامالعمری بهنام علیاف.
در چنین منطقهای ایران توانسته طی چهار ماه سه انتخابات مهم برگزار کند بدون کمترین تنشی. اگر میپرسید چگونه این اتفاق ممکن است، نگارنده میتواند سه عامل را برایتان فهرست کند.
یک. قانون اساسی متقن: ما هرچه داریم از نفس حق پیر جماران داریم که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب ثابت قدم ایستاد تا پیش از هرچیز قانون اساسی متقن تنظیم شود و به تصویب مردم برسد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به تنهایی کافیاست تا دهان همه کشورهای اطرافمان که در بالا اسامی آنها را آوردم، باز بماند و هرچند اعلام نکنند آرزوی آن را داشته باشند.
دو. حضور مردم: در هرکدام از کشورهای اطراف اگر رئیسجمهور حین انجام وظیفه کشته شود، آن هم در شرایطی که هنوز پارلمان شکل نگرفته است، همه چیز به بیثباتی کشیده میشود. اما در ایران این مردم هستند که امور را میبرند جلو. همین مردم هستند که پس از شهادت رئیسجمهور با حضور میلیونی خود هم او را تشییع میکنند و هم امنیت کشور را تضمین میکنند.
سه. نعمت ولایت: آخرین و شاید مهمترین عامل ثبات در این پهنه از جهان ولایت فقیه است. ولی فقیه در نظام جمهوری اسلامی اگرچه اختیاراتی حتی فراتر از قانون اساسی دارد، اما محکم پای اجرای آن به نفع مردم ایستاده و اجازه هیچگونه تخطی از آن را نمیدهد.
انتهای پیام
نظرات