به گزارش ایسنا، فوتبال ایران همواره با فراز و نشیب همراه بوده و یادگارهای خوب در کنار خاطرات تلخ از آن در یادها باقی مانده است. در بررسی تاریخ شفاهی فوتبال ایران این بار به سراغ کسی رفتیم که علاوه بر اینکه در فوتبال تقریبا تمام افتخارات ممکن را کسب کرده، در فوتسال هم دستی بر آتش داشته و فوتبال ساحلی را هم در ایران شکل داده است. فرشاد فلاحتزاده در گفتوگوی تفصیلی با ایسنا از استقلال و قهرمانی در آسیا گفت، از حسرتی که با پیراهن پرسپولیس داشت سخن گفت و پشت پرده برخی اتفاقات رخ داده در تیم ملی فوتبال سال ۱۹۹۸ فرانسه را بازگو کرد.
مشروح گفتوگوی ایسنا با فرشاد فلاحتزاده را در ادامه میخوانید:
* شروع فوتبالتان از چه زمانی بود؟ از زمین چمن شروع کردید یا خاکی؟
من هم مثل خیلی از فوتبالیستها از زمین خاکی شروع کردم. اصالتاً تهرانی ولی بزرگ شده کرج هستم. در تیم منتخب کرج با آقای بهنام دینجو که او هم از بچههای خیلی خوب جوانان استقلال شد بازی را زیر نظر علی اسفندیار شروع کردیم. آقای محمد صلاحی سرمربی جوانان استقلال بود که در کرج سابقه خیلی زیادی دارد و با باشگاه استقلال همکاری داشت. ناصر خان حجازی خدابیامرز یک دوره سرمربی شهرداری کرج بود. یک بازی دوستانه تدارک دیده بودند که تیم استقلال با منتخب کرج بازی کند. من به همراه دوستم بازی خیلی خوبی مقابل استقلال انجام دادیم و توانستیم یک بر صفر استقلال را شکست دهیم. آن بازی یک جرقه بود چرا که آقای صلاحی دید خوبی روی فوتبالیستهای آن موقع داشت و جوانان خیلی خوبی را کشف کرد. بخشی از فوتبال ما مدیون زحمات صلاحی است. ایشان بنده را به عنوان بازیکن جوانان تیم استقلال انتخاب کردند. سال ۶۲ یا ۶۳ بود که به تیم جوانان استقلال آمدم. اولین دوره چون از اواسط فصل بود نتوانستم بازی کنم ولی سال ۱۳۶۴ عضو جوانان استقلال بودیم که همراه با این تیم قهرمان جوانان تهران شدیم. از سال ۶۵ یا ۶۶ به بعد هم وارد تیم بزرگسالان استقلال شدم.
* چه شد که وارد تیم بزرگسالان استقلال شدید و کدام مربی شما را انتخاب کرد؟
خدا منصورخان پورحیدری را رحمت کند. او خیلی برای استقلال و مخصوصاً جوانان آن وقت تیم زحمت کشید. آن زمان جوانان زیادی در تیم بودند. مجید نامجو مطلق، علیزاده، حسین ترابپور، گروسی، خمس آبادی، محتشم و دیگر دوستانی که آنجا بودند همه از جوانان استقلال به تیم بزرگسالان آمدیم. میدانید که رده سنی بزرگسالان در کار نبود. خیلی فوتبالیستهای بزرگی بودند که چون در آن زمان رده سنی امید وجود نداشت دیگر نتوانستند فوتبال خود را ادامه دهند. این موضوع مربوط به همه تیمهاست و مختص استقلال نیست. آقای پورحیدری خیلی به جوانان اهمیت میداد و اعتقاد داشت. او مطمئن بود جوانانی که انتخاب کرده یک روز رشد میکنند و به تیمهای رده بالاتر میرسند که همین اتفاق هم افتاد. خیلی از ما ملیپوش شدیم و سالهای سال برای استقلال افتخارآفرینی کردیم. ما در قهرمانی استقلال در آسیا همراه آقای پورحیدری بودیم. البته ما با بدشانسی عنوان نایب قهرمانی را کسب کردیم یعنی با اشتباهاتی که گاهای دفاع و دروازهبان ما داشت نتوانستیم که قهرمانی دوم یا حتی سوم را به دست بیاوریم. در هر صورت جا دارد بگویم که آقای پورحیدری خیلی برای استقلال زحمت کشید و ما یک اکیپ جوان بودیم که وارد تیم بزرگسالان شدیم.
ناراحت شد و لباسش را به زمین کوبید و گفت من اصلاً دیگر بازی نمیکنم. دیگر سنش بالا رفته بود و اواخر فوتبالش بود. همین موضوع باعث شد که آقای مظلومی گفتند فرشاد بلند شو؛ چون من تنها دفاعی بودم که در دفاع چپ و راست بازی کردم. در دفاع جلو سمت چپ و راست و در ۳ دفاع که آن موقع پوششی بود بازی کردم. در پست هافبک دفاعی هم بازی کردم. با اینکه پای تخصصیام پای راست بود در هر ۵ پست بازی میکردم* در داربی سال ۱۳۶۷ که غلامحسین مظلومی سرمربی تیم بود استقلال در پنالتی بازنده شد. از آن بازی خاطرهای دارید؟
ما در آن موقع معمولاً کمتر مقابل تیم پرسپولیس میباختیم. اکثر نتایج ما برد یا مساوی مقابل این تیم بود. کمتر خاطرهای دارم که مقابل پرسپولیس باخته باشیم اما بازی سال ۱۳۶۷ بازی خاصی بود و ضربات پنالتی ضرباتی است که شاید بهترین بازیکنان دنیا هم پنالتی را به بیرون از زمین بزنند. خاطره خوبی ندارم به همین خاطر زیاد به آن بازی اشاره نمیکنم ولی همیشه پرسپولیس، بازیکنان و کادر فنیای که داشته، برای من قابل احترام بوده است. همیشه استقلال و پرسپولیس بوده که به نظرم فوتبال ما را احیا کردهاند. البته الان شرایط خیلی فرق میکند چون آن زمان تیم ملی ما از ۷ بازیکن استقلال، ۸ بازیکن پرسپولیس و ۲ یا ۳ بازیکن دیگر از تیمهای شهرستانی بودند، تشکیل شده بود ولی الان خیلی متفاوت است. تیمهای شهرستانی مانند سپاهان و تراکتور بازیکنان خیلی زیادی دارد و بازیکنان ملیپوش را جذب کردند. اینطور است که بازیکنان ملیپوش ما بین سایر تیمها پخش شدند.
* در مصاحبه نام غلامحسین مظلومی آمد. او یکی از پرافتخارترین بازیکنان استقلال بود و در حضور شما در جمع آبیپوشان هم نقش داشت. از همکاری با ایشان بگویید.
خیلی انسان دوست داشتنیای بود. انسان صاف، ساده و بیریایی بود. خیلی به جوانان اعتقاد داشت و دنبالهروی راه منصورخان پورحیدری بود چون ایشان هم واقعاً به جوانان اعتقاد داشت. فکر میکنم سال ۱۳۶۷-۱۳۶۶ بود که با تیم بنیاد شهید بازی داشتیم و در نیمه اول با نتیجه یک بر صفر عقب بودیم. تیم بد کار نکرده بود چون زمینهای آن موقع لغزنده بود و چمن مطلبی در ورزشگاه شیرودی وجود نداشت. روی یک اشتباه نفوذ کردند و متاسفانه ما یک گل خوردیم. در بین دو نیمه آقای مظلومی خطاب به حاجیلو توصیههای فنی داشت که اصغر اینجوری کن، آنجوری کن. آقای اصغر حاجیلو که ما به او «داداش» میگفتیم و هنوز هم همه جوانهای آن موقع به او «داش اصغر» میگویند، ناراحت شد و لباسش را به زمین کوبید و گفت من اصلاً دیگر بازی نمیکنم. دیگر سنش بالا رفته بود و اواخر فوتبالش بود. همین موضوع باعث شد که آقای مظلومی گفتند فرشاد بلند شو؛ چون من تنها دفاعی بودم که در دفاع چپ و راست بازی کردم. در دفاع جلو سمت چپ و راست و در ۳ دفاع که آن موقع پوششی بود بازی کردم. در پست هافبک دفاعی هم بازی کردم. با اینکه پای تخصصیام پای راست بود در هر ۵ پست بازی میکردم. وقتی سوت شروع نیمه دوم را زدند حدود ۵ یا ۱۰ ثانیه بعد یک کرنر در سمت چپ گرفته شد. توپ را از روی نقطه کرنر به من پاس دادند و من در پشت محوطه هجده قدم، توپ را به درون دروازه آقای داریوش علیزاده فرستادم. آن گل به عنوان قشنگترین گل فصل انتخاب شد. بعد از من مظلومی و نامجو مطلق گلزنی کردند و ما در آن بازی با نتیجه ۳ بر یک پیروز شدیم. از همانجا تقریباً فیکس شدم و شماره ۲۰ را یادگاری از آقای حاجیلو داشتم و سالهای سال در استقلال زحمت کشیدم.
* میگویند چون وقتی شما جوان بودید به استقلال رفتید، آقای چنگیز به شما گفتند برو از پشت ماشین توپها را بیاور. آن موقع فضا چطور بود؟ قصد داشتند در آن فضا به بازیکنان جوان زورگویی کنند یا میخواستند به صورت رفاقتی از بازیکنان جوان کار بیشتری بکشند؟
سوال قشنگی است. الگوی ما جوانان بزرگترهای تیم بودند. حالا من خودم قبل از پیوستن به این تیم هم طرفدار استقلال بودم. پدرم خدا بیامرزم و برادرم که عضو یکی از تیمهای تهران بود، هر دو نفر طرفدار استقلال بودند. به همین دلیل گرایش ما به استقلال بیشتر بود. وقتی از تیم جوانان به تیم بزرگسالان استقلال آمدیم. آقای مسلم تدارکات تیم ما بود و کار سختی داشت. مثل الان نبود که ماساژور و تیم تدارکات داشته باشیم. مسئول تدارکات تیم یک نفر بود و همه کارها را انجام میداد. مثل الان نبود که پیراهن را بیندازند و هر بازی یک پیراهن بپوشند. آن لباسها را آقای مسلم با خودش میبرد، میشست و میآورد. گاهی ما اگر ساق لباس را جا میگذاشتیم، دیگر نداشتیم و رنگ دیگری بود که به اجبار میپوشیدیم و شرایط سختی بود. به اصطلاح گروهی که ۲ یا ۳ نفر از جوانان بودند، کمک کردند و وسایل را بردند. من که آنجا بودم آقای چنگیز نام مرا نمیدانست چون تازه به تیم آمده بودم. گفت جوان! آن توپها را بردار و بیاور. دیگر ما توپها را از پشت ماشین مسلم خان برداشتیم و آوردیم. حین تمرین هم اگر توپ بعد شوتها به بیرون زمین میرفت، برای آوردن توپهای آنها و خودمان میرفتیم. احترام بود. البته همه بازیکنان استقلال این خصلت را نداشتند ولی ۸۰ درصد این خصلت را داشتند که یکی از آنها آقای حاجیلو و دیگری آقای بهتاش فریبا بود.
* قهرمانی آسیا، افتخاری که با استقلال موفق به کسب آن شدید. درباره این قهرمانی خیلی بحث و حرف وجود داشت چون آن موقع تیمهای زیادی در مسابقات نبودند و در کل فوتبال فرق میکرد. برخی میگویند ۳۰ سال پیش که استقلال قهرمانی کسب کرده تیمهای مطرح در آن نبودند.
اصلاً اینجوری نیست ولی مطمئن باشید از قدیم اینطور بوده است. هر تیمی که در مسابقات آسیایی حاضر میشود از بهترین تیمهای کشورش است. حالا یا تیم ملی یا تیم قهرمانش است یعنی مقابل همه تیمها برنده شده و به عنوان تیم قهرمان به مسابقات آمده است. شاید فوتبال کل دنیا نسبت به الان کمی ضعیفتر بوده است. فوتبال آن موقع کمی کندتر و ضعیفتر بود ولی ما با درایت و قدرت کامل قهرمان آسیا شدیم. سوای منصور خان پورحیدری و مظلومی که دستیار ایشان بودند، آقای مستر بونژاک را از مجارستان آوردند که تفکرات خاص خودش را داشت. سرمربی قبول نمیکرد که تفکرات بونژاک بر بچهها سوار باشد. درخواست ایشان از آقای پورحیدری این بود که ما سیستم ۲-۵-۳ را اجرا کنیم. بچهها از آقای پورحیدری پرسیدند دلیل این موضوع چیست؟ آقای پورحیدری گفتند ما باید برای اجرای این سیستم نفرات مدنظر را داشته باشیم. روی این حساب بود که ما کار کردیم و شاید یکسری از بازیکنان در این سیستم جا نیفتاده بودند. در سیستم ۲-۵-۳ که آقای شاهین بیانی به اجبار از دفاع راست به دفاع آخر آمدند. ۲ دفاع جلو در این سیستم بودند که من و آقای حسنزاده با هم بودیم. آن موقع اجرای این سیستم برای ما خیلی سخت بود ولی با تمریناتی که داشتیم و با برنامهریزی که آقای بونژاک و پورحیدری داشتند، توانستیم این سیستم را جا بیندازیم و با همان سیستم وارد مسابقات آسیایی شدیم. این سیستم برای تیمهای دیگر که با ما بازی داشتند خیلی نامفهوم و گنگ بود. یا شاید گاهی از بازی ما فیلمهایی تهیه میکردند و شرایط مثل الان نبود که نرم افزارها و سایتهای مختلفی در دسترس باشد چون ما برای اینکه بتوانیم فیلم بازی رقبای خود را تماشا کنیم، از طریق ویدیو و فیلمهای وی اچ اس استفاده میکردیم. احتمالاً تیمهای دیگر هم فیلم بازی ما را دیده بودند اما خیلی با سیستمی که ما بازی میکردیم آشنایی نداشتند. ما این سیستم را به خوبی جا انداختیم در حمله و دفاع جزو بهترین تیمها بودیم. نفرات بسیار توانمندی در تیم داشتیم. مثل آقای قلعهنویی که واقعاً تکنیک بالایی در میانه میدان داشت. تفکرات فنی خودش را داشت. آقای مهدی فنونیزاده که قدرتی بود توپ را به آقای قلعهنویی میداد و او روی زمین کار میکرد یا سانتر از جناحین داشتیم. بازیکنان ارسال کننده خیلی خوب و بازیکنان سرزن بسیار عالی مانند صمد مرفاوی داشتیم. در واقع تیم تکمیل بود. دروازهبانهای ما آقایان بابازاده و عابدزاده بسیار خوب بودند بنابراین دست مربی برای تغییر تاکتیکی باز بود. سرعت انتقال توپ بالایی داشتیم. این موارد باعث شد که ما بازیهای خیلی خوبی انجام دهیم. اینکه میگویند دیگر تیمها ضعیف بودند، اصلاً اینطور نبودند.
* خاطرهای از مسابقاتی که استقلال قهرمان آسیا شد، دارید؟
وقتی قهرمان شدیم، آقای عابدزاده جام را گرفت و از فاصله ورزشگاه تا هتل که فکر میکنم یک کیلومتر یا ۸۰۰ متر بود آهنگ «استقلال قهرمان میشه، خدا میدونه که حقشه» را میخواندیم. جشن و پایکوبی بود و حتی به فرودگاه مهرآباد هم که رسیدیم آقای پروین و اکثر پرسپولیسیها به مراسم استقبال از ما آمده بودند. آنقدر جمعیت برای استقبال از ما آمده بود که انگار فوتبال ما احیا شده بود. مجدداً یک شگفتی برای فوتبال ما بود و یک جرقه که ما را یک پله در فوتبال آسیا بالاتر برد. این قهرمانی باعث شد با یک دید بهتری نسبت به فوتبال ایران و نه تنها استقلال داشته باشند.
* گویا قبل از مسابقات اینطور بوده که تیمهای قهرمان جام حذفی و لیگ برتر ایران با هم بازی میکردند و تیم برنده به مسابقات آسیایی اعزام میشد.
بله! تیم برنده اعزام میشد و ما پرسپولیس را شکست دادیم و به مسابقات رفتیم.
* آن داربی پیش از مسابقات آسیایی چطور بود؟ احتمالاً کری زیادی وجود داشت که کدام تیم به آسیا میرود؟
خیلی سخت بود. داربی نسبت به همه بازیها خیلی متفاوت است. شرایط آن داربی هم فرق میکرد به گونهای که تیم میخواست به مسابقات اعزام شود. استقلال یک تیم ریشهدار بود که قبلاً هم یک مرتبه قهرمان آسیا شده بود. ما بازیکنان جوان خیلی دوست داشتیم که شرایط بازیهای آسیایی را تجربه کنیم. پیشکسوتان ما قبل از داربی از حال و هوای مسابقات جام باشگاههای آسیا صحبت میکردند و اینطور بود که ما برنده داربی شدیم و توانستیم به بازیهای آسیایی برویم.
* بعد از قهرمانیای که در جام باشگاههای آسیا داشتید، دوباره به فینال و پای قهرمانی رسیدید اما نبود چند بازیکن باعث شد آن جام از دست برود.
نبود چند بازیکن و اشتباهات دفاع راست ما باعث شد که جام از دست برود. آقای موسوینیا، روی یک یا دو نفر از بازیکنان حریف خطای بیمورد انجام داد. آنها ۲ ارسال انجام دادند که آقای عابدزاده روی ۲ خروج خود ۲ گل دریافت کرد.
از نظر مالی خانواده متوسطی بودیم. پدرم نظامی بود و از اول خیلی دوست داشتم که به صورت مستقل زندگی کنم. علاقه داشتم خودم پول هزینه برگزاری مراسم عروسی را بدهم و خانه تهیه کنم. خیلی از آقای اولیایی خواهش کردم که این اتفاق بیفتد اما او امروز و فردا کرد و نشد. اول تیم تجارت، بعد سایپا و بعدتر تیم پورا جزو اولین تیمهایی بود که پول به فوتبال ما آوردند. آن سال من ۸ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان از سایپا گرفتم و گرانترین بازیکن ایران شدم.* احتمالاً بدترین بازی عابدزاده بود؟
حالا دیگر... اینقدر زحمت کشیده که نمیتوانم به زبان بیاورم ولی بالاخره اشتباهات است و آن اتفاق نباید میافتاد. آن خطا نباید انجام میشد. البته الهلال از همان اول بسیار قوی بود. حالا هم یکی از بهترین تیمهای آسیایی است. آنها آن زمان خیلی هزینه کرده بودند اما بازیکنانشان اکثراً بومی بودند و اینطور نبود که بازیکنان خارجی داشته باشند. همه بازیکنان ملیپوش عربستان در تیم الهلال بودند. فکر میکنم تقریبا، احمدرضا روی توپهایی که خوردیم موثر بود. بعد از ۳۰ سال که به آن بازی فکر میکنم، فکر نمیکردم آن بازی اینقدر مهم باشد. برای ما عادی شده بود! میگفتیم قهرمان آسیا بشویم برایمان چه اتفاقی میافتد؟ مثل الان نبود که بگوییم لژیونر میشویم و پول بیشتری میگیریم. فقط جزو افتخارات بود. با خودمان میگفتیم حالا اول نشدیم، دوم شدیم. الان با خودم میگویم درست است که همه توانم را گذاشتم، ای کاش توان بیشتری میگذاشتم تا آنجا عنوان بگیریم چون واقعا حیف است. درست است که بعد از آن، پاس هم قهرمان شد ولی الان به سختی میتوان قهرمانی آسیا را به دست آورد.
* اتفاقا با آقای بیانی هم به ایسنا گفتند که آن زمان فضای مجازی و رسانهها مثل حالا فعال نبودند که بدانیم در صورت موفقیت برای ما امکان لژیونر شدن وجود دارد که بتوانیم درآمد بیشتری داشته باشیم. چه بسا که فرصت حضور در قطر و ... وجود داشت.
بیانی، قلعهنویی، درخشان و قاسمپور لژیونر شده بودند ولی این تفکرات نبود چون ما دلی فوتبال بازی میکردیم. خدارحمت کند ما میرفتیم برای قراردادمان با خدابیامرز آقای پورحیدری صحبت میکردیم. او برگه قرارداد را در اختیار ما قرار میداد و میگفت مثلا اینجا را امضا کن. اصلاً تاریخ قرارداد را نمیدانستیم و مبلغی نبود. جلوی همه مبالغ صفر بود. حالا گاهی شاید یک طرفداری پیدا میشد و به تیم کمک میکرد یا یک اتفاقی میافتاد که پولی دریافت کنیم. از آقای ترابپور تشکر کنم. سالی که ما با جوانان استقلال قهرمان تهران شدیم، به ما نفری هزار تومان پاداش داد. برای یک جوان، هزار تومان آن زمان خیلی پول زیادی بود. این انگیزه است. هر چند برای ما پول ارزش نداشت ولی از آنجایی که برای این پول خیلی زحمت کشیده بودیم، خیلی به چشم میآمد. خیلی حرکت جالبی بود که آقای حسن ترابپور پدر آقا حسین انجام دادند. به هر صورت فوتبال آن موقع خیلی با الان فرق میکرد. اصلاً قابل قیاس نیست. خیلی فیزیکی بود. خیلی درگیر میشدیم و آسیبهای آنچنانی میدیدیم ولی الان شرایط فوتبال خیلی فرق میکند.
* در سال ۱۳۷۱ داربی با تساوی یک بر یک تمام شد. در آن مسابقه برای پرسپولیس، فرشاد پیوس گلزنی کرد. حالا میگویند احمدرضا عابدزاده که دروازهبان استقلال بود گفته بود هر بازیکن پرسپولیس که موفق به گلزنی به او شود، جایزه خواهد داد. آن داربی خاطرتان هست یا خاطرهای از آن در ذهنتان دارید؟
بله! در آن مسابقه فیکس بازی کردم. البته فکر میکنم فرشاد پیوس در آفساید بود که به استقلال گلزنی کرد. هرچند جایگیری فرشاد پیوس خیلی خوب بود. یکی از بهترین داربیها بود. روز قبل آن داربی، آقای پورحیدری من و حسنزاده را به اتاق خود فراخواند. به من ماموریت مهار فرشاد پیوس را داد و رضا حسنزاده باید ناصر محمدخانی را مهار میکرد. آقای شاهین بیانی با آن تفکرات و بازیخوانی که داشت، واقعاً یکی از بهترین فوتبالیستهای ایران بود. درست است که از پست دفاع راست به پست دفاع آخر آمده بود اما تجربه بالا و هوش خیلی زیادی داشت. ایشان هم پشت ما بازی میکردند. ما وارد اتاق شادروان پورحیدری شدیم و اتاق تخت سه نفره داشت. من، جعفر مختاریفر و رضا حسنزاده هم اتاقی بودیم. در هتل با هم بودیم. اولین سالهایی بود که تیمها در هتل مستقر میشدند. ما حتی بالای باشگاه استقلال هم خوابیدیم و رفتیم به دهلی بازی کردیم. یا گاهی در خانه بودیم، با ماشین به باشگاه میآمدیم و از آنجا به ورزشگاه رفتیم. سختی زیاد کشیدیم. مثل الان نبوده است. رضا حسنزاده به من گفت میشود مامور مهار ناصر محمدخانی باشی و من فرشاد پیوس را بگیرم؟ شرایط بازی ناصرمحمدخانی با فرشاد پیوس خیلی متفاوت بود. اصلاً تحرک خیلی بالایی داشت و بازیکن دو پا بود و امکان استفاده از هر دو پایش را داشت. خیلی توانمند بود و کاشته و ضربه سر را خیلی خوب میزد. وقتی محمدخانی میدوید ورزشگاه زیرپایش میلرزید. خیلی فوتبالیست قویای بود. من به او گفتم برایم فرقی ندارد. قرار شد ما یارگیری نفر به نفر داشته باشیم و هر جایی بازیکن مدنظر میرود، دفاع هم همراه او برود. به گونهای که میگفتند نفست باید پشت گوش مهاجم رقیب حس شود. بهترین صحنه من در آن داربی این بود که توپ بلندی را برای محمدخانی فرستادند، من بالای سر او توپ را با قیچی زدم که تیتر روزنامهها شد. فکر کنم، کیهان ورزشی تیتر کرده بود. بازی خوبی بود و نتیجه بازی یک بر یک مساوی شد. این همه تماشاگر آمده بودند و جای تعجب داشت. تماشاگران به ورزشگاه آمدند و فوتبال ناب آن روز را دیدند. در آن دوره همه قوی بودند و فوتبال ما خیلی توانمند بود. فوتبالیستهای قدرتمندی داشتیم، اگر به قیمت امروز قرار بود پول دریافت کنند حداقل باید ۱۰ یا ۲۰ میلیارد پول دریافت میکردند.
* بازیکنان معمولی امروز ۱۰ میلیارد دریافت میکنند!
حالا دیگر. بله! ما را به چند سال قبل بردید.
* در زمان حضور شما در استقلال، مدافعان قدرتمندی در این تیم حضور داشتند. مانند شاهین بیانی و رضا حسنزاده. این رقابت سخت نبود؟
یک چیز کلی خدمت شما بگویم. ما دفاع وسطهای خوبی در سطح ایران داشتیم. وقتی به تیم ملی دعوت میشدیم، نگاه میکردیم چندین دفاع وسط چه شهرستانی چه از تیمهای تهران. پنجعلی، فنونیزاده و... باید این همه بازیکن بزرگ را رد میکردید تا به عنوان دفاع وسط تیم ملی بازی کنید. استقلال هم همینطور بود. شاهرخ بیانی از دفاع راست به دفاع وسط آمده بود. مهدی فنونیزاده دفاع وسط بازی میکرد. یا رضا حسنزاده توانایی بازی در پست دفاع وسط را داشت. همه بازیکنان خوبی بودند. پاشازاده آن زمان خیلی جوان بود و اصلاً بازی به او نمیرسید. در تیم جوانان استقلال هم بازی میکرد. خیلی زحمت کشید تا آرام، آرام پلههای ترقی را طی کند و جای ما را در استقلال گرفت. من سال ۱۳۷۲ یا ۱۳۷۳ از استقلال رفتم، او جای ما را گرفت.
پرسپولیس میتوانست قهرمان آسیا شود. بازیکنان خیلی خوب و توانمندی داشت و برهه زمانی خیلی خوبی بود. متاسفانه بنا به دلایلی به قهرمانی نرسیدیم. ما در بازی اول با نتیجه ۳ بر یک یا ۴ بر یک باختیم. من و خداداد عزیزی از تیم بهمن به عنوان بازیکن کمکی رفتیم. در بازی دوم الزورا عراق را شکست دادیم و توانستیم سوم آسیا شویم. حسرت میخورم! درست است که تیمی که با آن به آسیا رفته بودم پرسپولیس بود اما جام در این صورت به ایران میآمد.* پس در آن داربی که درگیری شد، نبودید.
چون من سال ۱۳۷۲ از استقلال رفتم، در آن داربی نبودم.
* بعد از جدایی از استقلال به تیم سایپا رفتید.
به شرایطی رسیدیم که قصد ازدواج داشتم. تقریباً با مباحث مالی درگیر شده بودم. البته خانواده ما خیلی مرفه نبود ولی خیلی فقیر هم نبودیم. از نظر مالی خانواده متوسطی بودیم. پدرم نظامی بود و از اول خیلی دوست داشتم که به صورت مستقل زندگی کنم. علاقه داشتم خودم پول هزینه برگزاری مراسم عروسی را بدهم و خانه تهیه کنم. خیلی از آقای اولیایی خواهش کردم که این اتفاق بیفتد اما او امروز و فردا کرد و نشد. اول تیم تجارت، بعد سایپا و بعدتر تیم پورا جزو اولین تیمهایی بود که پول به فوتبال ما آوردند. آن سال من ۸ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان از سایپا گرفتم و گرانترین بازیکن ایران شدم. خاطرم هست که آقای دایی با قیمت ۴ میلیون به بانک تجارت پیوست. واقعیت را بگویم که شرایط زندگیام بعد از دریافت آن پول تغییر کرد. با وجود میل باطنیام از استقلال جدا شدم. من این تیم را دوست داشتم ولی از بعضی مدیران آن موقع خیلی درگیر شدم ولی مدیران مقصر نبودند. آن موقع پولی در باشگاه نبود. خود مدیران هم به صورت دلی مدیرعاملی باشگاه را پذیرفته بودند. آقای اولیایی خیلی زحمت کشید. بیشتر دلیل انتقالم به سایپا همین مواردی بود که گفتم. بعدش هم ۳ سال در سایپا بودم.
* وقتی در تیم سایپا بودید یک بار استقلال را از جام دور نگه داشتید؟
خوشبختانه یا متاسفانه این اتفاق افتاد. دقیقه ۱۱۴ بود، معمولاً بازیکنانی که مقابل تیم سابقشان قرار میگیرند انگیزه زیادی دارند و سعی میکنند بهترین بازی خودشان را ارائه کنند. این اتفاق هم افتاد و همه سعی و تلاشم را کردم چون برای من استقلال قابل احترام بود ولی لباسی که من به تن خودم میکردم ارزش داشت. در هر تیمی رفتم سعی کردم بهترین بازی را برای آن تیم انجام دهم. به دور از حاشیه بودم و کار خودم را انجام میدادم. این بود که در دقیقه ۱۱۴ کرنر شد روی دروازه استقلال، سهند راضیان توپ را روی دروازه ارسال کرد. اتفاقاً من روی سر مهدی پاشازاده ضربه سر را زدم و جلوی غلامپور توپ تبدیل به گل شد. ما بعد از آن گل به جام باشگاههای آسیا رفتیم. خیلی از دوستانم حتی پدرم به خاطر همان گل با من قهر بودند. دوستان صمیمیام به دلیل همین گل از من ناراحت شدند. دوستان خانوادگیام به خاطر این گل با من قطع ارتباط کردند. ولی فوتبال است و قابل پیشبینی نیست. بعد از گلزنی ابتدا خوشحالی کردم و بعد اشکم درآمد که این گل را به تیم سابقم که با آن خاطرات خیلی زیادی داشتم و فوتبالم را مدیون آنجا هستم، به ثمر رساندم.
* بعد از سایپا به تیمهای بهمن و پاس رفتید؟
بله! سه سال با تیم بهمن بودم. کم کم فوتبال مشغول حرفهای شدن بود و پول وارد آن شد. من به تیم بهمن رفتم. برادران مداح که مالکیت شرکت اُپل را داشتند، سرمایهگذاری کردند. با حضور فیروز کریمی و فرهاد کاظمی، همچنین آقای تدی کایف که فکر کنم اهل ترکمنستان یا گرجستان بود. آنجا هم سه سال فوتبال بازی کردم. این موضوع همزمان شد با کمکی بازی کردن برای پرسپولیس در جام باشگاههای آسیا که در کشور مالزی برگزار میشد. فکر میکنم آن سال تنها سالی بود که پرسپولیس میتوانست قهرمان آسیا شود. بازیکنان خیلی خوب و توانمندی داشت و برهه زمانی خیلی خوبی بود. متاسفانه بنا به دلایلی به قهرمانی نرسیدیم. ما در بازی اول با نتیجه ۳ بر یک یا ۴ بر یک باختیم. من و خداداد عزیزی از تیم بهمن به عنوان بازیکن کمکی رفتیم. در بازی دوم الزورا عراق را شکست دادیم و توانستیم سوم آسیا شویم. حسرت میخورم! درست است که تیمی که با آن به آسیا رفته بودم پرسپولیس بود اما جام در این صورت به ایران میآمد. حیف شد که آن جام از دست باشگاه بزرگی مانند پرسپولیس پرید. من فکر میکنم مشکلات کادر فنی پرسپولیس بود و اختلافاتی که با یکدیگر داشتند باعث شد این اتفاق رقم بخورد.
* به نظر میرسید آقای عابدینی تمایل داشتند شما در پرسپولیس به عنوان بازیکن کمکی حضور داشته باشید اما کادر فنی خیلی تمایلی به حضور شما نداشت.
آقای درخشان و استانکو به بنده اعتقاد نداشتند و میگفتند وقتی ما بازیکنانی مثل افشین پیروانی و یحیی گلمحمدی در ترکیب داریم، به آقای فلاحتزاده احتیاجی نداریم. حتی آقای مجتبی محرمی هم کم کم به سمت دفاع وسط آمده بود. شب قبلش برنامه ورزش و مردم بود و من به صورت مستقیم مشغول تماشای آن برنامه بودم. گفتند که قرار بوده که آقای فلاحتزاده بیاید که نمیآید. ما با همین نفرات میرویم. پاسپورت من دست آقای عابدینی بود. با ایشان تماس گرفتم و پیش ایشان رفتم. جا دارد از آقای عابدینی تشکر کنم. وظیفه خودم دانستم از او تشکر کنم. او یکی از بهترین مدیران فوتبال ما بود. ایشان خیلی برای فوتبال و فدراسیون فوتبال ما زحمت کشید. پرسپولیس آن مقام سومی را مدیون تفکرات آقای عابدینی بود وگرنه نمیتوانستند آن مقام سومی را هم کسب کنند. ایشان گفتند شما چه کار دارید؟ من به شما میگویم که همراه تیم به مالزی بیا. حرف مرا گوش کن و من بزرگتر از شما هستم و چیزی میدانم که میگویم با ما بیا. به او گفتم چشم. شب قبل بازی با فوت حسین عسگری همبازی ما در سایپا همزمان شد. خدا رحمتش کند. همسرم با من تماس گرفت که حسین به رحمت خدا رفته و من داشتم گریه میکردم که آقای عابدینی در را باز کرد و دید من گریه میکنم. پرسید چه شده؟ به ایشان گفتم و از بابت خبر فوت خیلی هم ناراحت شد.
گلهایی که آقای غلامپور دریافت کرد خیلی مشکوک بود یعنی الان بالاخره یک ببینده آن فوتبال را تماشا کند. ما در زاویه صفر درجه از لب خط کرنر گل خوردیم. همه چیز عجیب و غریب بود. نفراتی که آن زمان عضو تیم ملی بودند بسیار توانمند و خوب بودند. آن بازیها از آن نفرات خیلی بعید بود.او به من گفت دیگر این اتفاق افتاده برو بخواب که فردا باید بهترین بازیات را برای من انجام بدهی. گفتم مهندس از ما که استفاده نمیکنید. گفت شما چه کار دارید؟ فردا فیکس بازی میکنید و بهترین بازیات را انجام بده تا به اینها ثابت کنم بهترین دفاع بودی که من تو را به اینجا آوردم. فردای همان روز به نظرم یکی از بهترین بازیهایم را به نمایش گذاشتم. احمد راضی را که بازیکن سال آسیا شده بود به خوبی مهار کردم و توانستیم سومی را برای پرسپولیس به دست بیاوریم.
* در سال ۱۳۷۳ استقلال به دسته سوم رفت. میگویند آقای عابدینی قانونی گذاشت که استقلال به دسته سوم سقوط کند. شما آن سال در استقلال نبودید اما بعداً درباره این اتفاق حرفی نشنیدید؟
من فکر نمیکنم آقای عابدینی چنین آدمی باشد یا چنین کاری انجام داده باشد. با شناختی که من از ایشان دارم چون بعدش هم با آقای فیروز کریمی به تیم داماش رفتیم و من دستیار ایشان بودم. با هم کار کردیم و واقعاً مدیریت ایشان را دیدم. به عنوان سرمربی داماش تهران ۲ سال در لیگ دسته دوم بودم که همان تیم را به لیگ یک آوردم. بعداً نام این تیم به پارسه تغییر کرد. یعنی خیلی به من اعتقاد داشت هم در بحث فنی مربیگری هم در بحث بازی کردن. با تفکرات و شخصیتی که ایشان داشت من بعید میدانم چنین کاری کرده باشد. تا جایی که من اطلاع دارم.
* حالا کمی به سمت دوران حضورتان در تیم ملی برویم. در تیم امید کاپیتان بودید و بعد هم در دوره آقای مناجاتی وارد تیم ملی شدید. در تیم ملی که شما حضور داشتید اتفاقات متفاوتی افتاد. مثلاً یکی از آنها صعود نکردن تیم ملی ایران به جام جهانی ۱۹۹۴ بود. یکسری حرف و حدیث وجود داشت که آن زمان اصلاً تیم ملی به جام جهانی نرود. آن موقع اصلاً چنین چیزی بود؟
اگر اشتباه نکنم زمان آقای پروین بود. به تازگی ازدواج کرده بودم. در شیرودی مسابقات بود و آنجا بازی میکردند. به پدر زنگ زدم که کجا هستید؟ گفت به اینجا بیا که با همدیگر به کرج برویم. سالی بود که من قصد داشتم از استقلال به سایپا بروم. من به آنجا رفتم و آقای دادرس آنجا آمدند که با پدر خانم من راجع به نقل و انتقالات صحبت کنیم. آن موقع نقل و انتقالات به راحتی نبود. مثل حالا نبود که ایجنت داشته باشیم و سایتها درباره آن مطلب بنویسند. خبر ورزشی اسامی اعضای تیم ملی را اعلام میکرد و دنیای ورزش و کیهان ورزشی هم فعال بودند. فکر میکنم ۳۰ ثانیه هم نشد. آقای اردشیر لارودی از آنجا رد میشود و میبیند که من با لباس شخصی مثلاً در حد یک دقیقه درون دروازه ایستادم. توپ را هم با دست یا پا نگرفتم. ایشان به آقای پروین میگویند چه نشستی که بازیکنت، دروازهبان تیم پیشکسوتان شده است. من فردای آن روز آمدم و دیدم که آقای پروین طور دیگری با من صحبت میکند و آقای ناصر ابراهیمی به من گفتند لخت نشو! گفتم دلیلش چیست؟ گفتند دیروز رفتید و با لباس شخصی در درون دروازه بودید. من گفتم که دلیلش این بوده است. صبح دیدم روزنامه ابرار تیتر زده بازیکن ملیپوش درون دروازه با پیشکسوتان و ... ایستاده است. آقای اردشیر لارودی این کار را کردند. بدون اینکه اصل ماجرا را بدانند. حالا شاید دلیل خاصی داشته است. این اتفاق افتاد و من خط خوردم. مرا با خودشان نبردند. آن اتفاق برای تیم ملی افتاد و شاید آه ما نبوده ولی واقعاً به ناحق مرا خط زدند چون من یکی از بهترینها و آمادهترینها بودم. آن اتفاقات افتاد و من در مسابقات نبودم.
* آیا در آن زمان شایعات نبود؟
آن زمان شایعات زیاد بود. آن گلهایی که آقای غلامپور دریافت کرد خیلی مشکوک بود یعنی الان بالاخره یک ببینده آن فوتبال را تماشا کند. ما در زاویه صفر درجه از لب خط کرنر گل خوردیم. همه چیز عجیب و غریب بود. نفراتی که آن زمان عضو تیم ملی بودند بسیار توانمند و خوب بودند. آن بازیها از آن نفرات خیلی بعید بود ولی در نهایت این اتفاق افتاد. فکر میکنم آقای پروین را از همه مسابقات چند سال کنار گذاشتند.
* در دوره آقای ایویچ، اعتقاد زیادی به شما در تیم ملی وجود داشت. از آن دوره بگویید. سبک مربیگری و نوع رفتارشان.
اگر اجازه بدهید قبل از آن از دوره آقای مایلی کهن، جام ملتهای سال ۱۹۹۶ امارات بگویم. آقای ایویچ سرمربی تیم امارات بودند. فکر میکنم آقای مایلیکهن و فریادشیران در آن دوره برای تیم خیلی زحمت کشیدند. تیم ملی کره جنوبی را با نتیجه ۶ بر ۲ شکست دادیم. خیلی بازیکنان جدید به کشور ما معرفی کرد و رنسانس به وجود آورد. توانستیم آن مسابقات را به خوبی پشت سر بگذاریم و میتوانستیم قهرمان شویم. تیمها بسیار خوب بودند. حتی به تیم کره که ۶ گل زدیم فکر نکنم تیم بزرگسالان ما بتواند به تیم نوجوانان ۶ گل بزند ولی این اتفاق افتاد. دائم میگویند از روی شانس و اقبال بوده است ولی آقای دایی خیلی زحمت کشید.
* فکر میکردید چنین نتیجهای مقابل کره جنوبی بگیرید؟
نه! فکر نمیکردیم. در نیمه اول با نتیجه یک بر صفر عقب افتادیم. در بین دو نیمه وقتی صحبتهای آقای مایلیکهن تمام شد، یک بغضی گلویش را گرفت. دلیل این موضوع غرور بازیکنان کره جنوبی بود. در همین دالان منتهی به رختکن، با اینکه آنها با زبان کرهای صحبت میکردند و ما متوجه نمیشدیم اما حالت مغرورانهای داشتند و خیلی فخر میفروختند. خیلی کری میخواندند. به اصطلاح نگاه از بالا به ما داشتند. ما وقتی به رختکن رفتیم آقای مایلی کهن مسائل فنی را عنوان کرد و گفت. بعد اعلام کرد آن چیز که در توانم بوده برای فوتبال و شناختی که از این تیم داشتیم به شما گفتم. دیگر خودتان میدانید چه بکنید. دوندگی خودتان را بالا ببرید و دیگر آنجا بغض کرد. وقتی از رختکن بیرون رفتیم همه بچهها جمع شدیم و گفتیم بیشتر بدویم کره جنوبی چیزی نیست. ما یک گل عقب هستیم. که آمدیم و آن برنامه اجرا شد. گل اول، دوم، سوم و تا ۶ گل رفتیم. بازی خیلی خوبی انجام دادیم و ۶ گل زیبا زدیم. شاید اگر آقای دایی الان بخواهد این گلها را بزند خیلی سخت باشد. البته خدا هم برای ما خواست. بچهها هم همه توان خود را گذاشتند. دلها پاک و تیم یکدست و بدون حاشیه بود. در انتخاب بازیکنان خیلی زحمت کشیدند و بهترینها را بردند. حتی بازیکنان جوان را با خود بردند و اخلاقمداری بود.
* چرا آقای عابدزاده در آن دیدار نیمکتنشین شد؟
عابدزاده در آن دیدار کمی سرماخوردگی داشت و نیما نکیسا جایگزین او شد. با اینکه میگفتند عابدزاده با نکیسا اختلاف دارد ولی این داستانها نبود. همه به همدیگر کمک میکردند، تیم ما خیلی جوان بود. اگر من دریبل میخوردم، نفر بعد تکل را زده بود. توپ را جمع کرده بود که اتفاقی نیفتاد و توپ به دروازه ما نزدیک نشود. حتی سرمان را جلوی توپ و پای حریف میگذاشتیم که برنده بازی باشیم. تلاش ما به گونهای بود که دل مردم را شاد کنیم که این اتفاق هم افتاد. آقای ایویچ سرمربی امارات بود و بازیها هم در کشور امارات برگزار میشد. بازیها تحت رصد بود. آقای ایویچ به محض اینکه وارد ایران شد، در زمین انقلاب تمرین برگزار کرد. جلسه معارفه اش همانجا بود. قبل از اینکه این تمرین برگزار شود، به ما گفتند همه بازیکنانی که در جام ملتهای امارات حاضر بودند باید در این جلسه باشند. آقای محرمی تقریباً از فوتبال ملی خداحافظی کرده بود. ۲ یا ۳ بازیکن هم نبودند ولی چند جوان هم اضافه شدند و به اردو آمدند. آقای ایویچ خیلی به بنده اعتقاد داشت. در مسابقات جهانی که در هنگکنگ شرکت کردیم. ما با تیم شیلی بازی کردیم و برنده شدیم. یک پنالتی را من زدم و آخرین پنالتی را آقای عابدزاده زد و اگر خاطرتان باشد قبل ضربه پنالتی توپ را یک دستی گرفت. تیم خوبی داشتیم و در ادامه تیمی که آقای مایلیکهن ساخت، به دست آقای ایویچ رسید.
* بازیکنان در خاطراتی که از دوره آقای مایلیکهن میگویند، اعلام کردند که برای مسائل دینی خیلی اهمیت قائل بود. آیا در انتخاب بازیکن و مسائل فنی این مسائل را هم دخیل میکردند؟
مسائل دینی برای بازیکنان هم خیلی مهم بوده و هنوز هم هست. در انتخاب بازیکن هر کسی که بهتر بود آقای مایلیکهن انتخاب کرد. ما نماز جماعت برگزار میکردیم. در مسائل اخلاقی خیلی تاکید داشتند و همه به هم احترام میگذاشتیم. فکر میکنم این اعتقاداتی که به مسائل دینی داشتیم، باعث پیشرفت ما میشود. ما قبل از شروع بازی دستمان را روی هم میگذاشتیم، یاعلی میگفتیم، «یاحسن، یاحسین» میگفتیم. این مسائل باعث افزایش قدرت و توان ما میشد. این مسائل که اتفاق میافتاد، باعث پیروزی ما میشد. تفکرات آقای مایلیکهن، تفکرات خاصی بود. او به جوانها اعتقاد زیادی داشت و اصلاً کسی مهدی مهدویکیا را نمیشناخت.
* چرا مایلیکهن قبل از مسابقات جام ملتهای آسیا ۱۹۹۶ امیر قلعهنویی را خط زد؟
قلعهنویی از ناحیه زانو آسیب دید و نتوانست در مسابقات شرکت کند. در مرحله قبل به اتفاق آقای قلعهنویی دو مسابقه در ترکمنستان انجام دادیم. ایشان بازی کرد و در بازی دوم آسیب دید. مرتب روی زانویش یخ میگذاشت. نمیدانم در نهایت زانویش را عمل کرد یا خیر ولی در نهایت نتوانست به مسابقات جام ملتهای ۱۹۹۶ برسد. محمد مایلیکهن بیشتر به جوانگرایی روی آورد. روزی که میخواستیم به مسابقات اعزام شویم به ما گفت که انتخاب همه شما بازیکنان با نظرم خودم بوده به جز یک بازیکن که یک مربی به من گفتند. آن بازیکن هم نگاه کردم و دیدم واقعاً توانمند و خوب است.
هشت نفر شدیم که تست دوپینگ هر هشت نفر ما مثبت درآمد که ما شکایت کردیم. بعد از شکایت آقای مصطفوی و آقای عابدینی پیگیر این قضیه بودند. تستها به این دلیل مثبت میشد که از گوشت دامهایی استفاده شده بود که به مواد نیروزا آلوده بودند. ما هم اطلاعی نداشتیم. برای دوپینگ ۲ تا ۴ سال محرومیت لحاظ میکنند اما با توجه به اتفاقی که برای ما رخ داد محرومیت ما ۳ یا ۴ ماه شد. بعد فهمیدند که اشتباه شده، همه ۸ نفر را بخشیدند.* اسم آن بازیکن را میتوانید بگویید؟
آقای مایلیکهن اسم آن بازیکن را نگفت ولی اسم مربی توصیه کننده را گفت. او گفت علی آقا پروین به من توصیه کرده که این بازیکن را همراه خودت ببر. آقای مایلیکهن تاکید کرد که علی آقا استاد من است و احترام او واجب است.
* جوانگرایی در زمان آقای مایلیکهن با اصول اخلاقی خاصی هم همراه بود.
جوانگرایی که در تیم انجام میشد دیسپلین خاصی بر آن حاکم بود. ما در آزادی اردو داشتیم. مثلاً ما در نوبت صبح تمرین کردیم. برای تمرین نوبت عصر نمیدانم چه اتفاقی افتاد که آقای مایلیکهن نیم ساعت زودتر تمرین را برگزار کردند. آقای رضا شاهرودی، نعیم سعداوی و اگر اشتباه نکنم مجتبی محرمی به تمرین نرسیدند. به همین دلیل آقای مایلیکهن گفتند که این نفرات لباس خود را برای تمرین عوض نکنند. آقای شاهرودی گفت من رفتم و عذرخواهی نمیکنم. آقای مایلیکهن گفت عذرخواهی بکن که من بگویم تمرین کنید، گفت من عذرخواهی نمیکنم. ایشان به همین دلیل رضا شاهرودی را خط زد و به مسابقات نیاورد اما آقای نعیم سعداوی و مجتبی محرمی عذرخواهی کردند و به مسابقات آمدند. همان موضوع باعث شد که خدارحمت کند مهرداد میناوند در بازیهای جام ملتهای آسیا ۱۹۹۶ فیکس شود. کسی فکرش را نمیکرد که میناوند که در جای خاصی بازی نکرده بود و خیلی شناخته شده نبود، در ترکیب اصلی تیم ملی باشد. بازی درخشانی هم از خودش به چشم گذاشت؛ خدا رحمتش کند. این جو حاکم بود. آقای دایی از مسابقات آمده بود و ما در لبنان مسابقه داشتیم. او گفت صبح نرمش نکنیم در حالی که به تازگی به بایرن مونیخ پیوسته و لژیونر شده بود. مایلیکهن خطاب به دایی گفت وقتی من میگویم فلان ساعت باید نرمش انجام بدهید، باید این کار را بکنید. شما هر که هستید برای خودتان هستید. این تفکرات خیلی خوب بود.
* آقای دایی میآمد؟
بله! آقای دایی هم میآمد. میخواهم بگویم آقای دایی چطور آقای دایی میشود یا افراد دیگر. امثال آقای دایی حرف گوش میدهند. جوانان ما در حال حاضر باید بدانند که یک بزرگتر یا پیشکسوت و مربی هر چه میگوید باید انجام بدهد. فکر نکند که خودش بیشتر و بهتر میداند. این مساله برای بازیکنان جوان سم است. مایلیکهن زمان خاصی را برای تمرین تعیین میکرد. همه میآمدند و همه توان خودشان را میگذاشتند. ما در آن مسابقات سوم شدیم و میتوانستیم اول هم بشویم.
* آقای مایلیکهن با خداداد عزیزی مشکل داشت؟
نه! مشکلی نداشتند.
* قضیه مثبت شدن دوپینگ شما و نرفتنتان با تیم ملی به استرالیا چه بود؟
ما در مسابقات جام باشگاههای آسیا که میخواستیم برویم آقای درخشان ما را نمیخواست. در آن مسابقات از من و نعیم سعداوی تست دوپینگ گرفتند. از سه تیم دیگر هم ۲ بازیکن تحت تست دوپینگ قرار گرفتند. جمعاً هشت نفر شدیم که تست دوپینگ هر هشت نفر ما مثبت درآمد که ما شکایت کردیم. بعد از شکایت آقای مصطفوی و آقای عابدینی پیگیر این قضیه بودند. تستها به این دلیل مثبت میشد که از گوشت دامهایی استفاده شده بود که به مواد نیروزا آلوده بودند. ما هم اطلاعی نداشتیم. برای دوپینگ ۲ تا ۴ سال محرومیت لحاظ میکنند اما با توجه به اتفاقی که برای ما رخ داد محرومیت ما ۳ یا ۴ ماه شد. بعد فهمیدند که اشتباه شده، همه ۸ نفر را بخشیدند ولی در این مدت اجازه تمرین کردن نداشتیم و کمی از فرم بدنی خارج شده بودیم. در بازی استرالیا که آقای ویرا بود و آقای حسنزاده هم آمد در تمریناتی که انجام شد در روز آخر نامهنگاری کرده بودند تا بازیکنان ۲ کارته مثل پاشازاده، خاکپور و استیلی بخشیدند شوند. همه بازیکنان ۲ کارته تیمها را بخشیدند. این بازیکنان در دور مقدماتی کار کرده بودند و بدنشان آمادهتر بود. دیگر ما همراه با تیم ملی نبودیم.
* کار صعود به جام جهانی به بازی استرالیا کشیده شد.
شما ببیند ما در استرالیا چه بازیای انجام دادیم. بعد از آن همه توپی که این تیم روی دروازه ما داشت، یک نفر تور را پاره کرد. فشار بازی را خواباند و بازی به شرایطی رفت که تیم نتیجه بگیرد. گلی که آقای عزیزی پاس داد و کریم باقری گل زد بعداً گفته شد در شرایط آفساید بوده اما آن روز آن گل را پذیرفتند. اینها خواست خدا بود و بچهها زحمت کشیدند تا به جام جهانی برویم. این صعود باعث شناخت بازیکنان ایرانی و رشد فوتبال کشورمان شد.
* چه شد که ایویچ نتوانست نتیجه بگیرد؟
آقای ایویچ تقریباً ۴ یا ۵ ماه برای تیم ملی زحمت کشید. روحش شاد باشد. این پیرمرد جزو ۵ مربی و تئوریسین برتر جهان بود که به ایران آورده بودند. امارات که مربی ضعیف استخدام نمیکند. او وقتی به ایران آمد گفت برای پول ایران به اینجا نیامدهام. او با فدراسیون ۲۰۰ هزار دلار قرارداد داشت در حالی که بقیه تیمها به او پیشنهاد ۴۰۰ هزار دلاری داده بودند اما او میگفت افتخارات من وقتی کامل میشود که روی نیمکت تیم ملی در جام جهانی نشسته باشم. چرا که همه نوع افتخاراتی را در کارنامه خودم دارم. این سرمربی به ما میگفت خانه من در کرواسی قصر است یعنی مثل پادشاهان زندگی میکرد. بنابراین او برای اینکه افتخاراتش کامل شود ایران را انتخاب کرده بود. او میگفت وقتی بازی بازیکنان ایران را در جام ملتهای ۱۹۹۶ امارات مشاهده کردم، احساس کردم میتوانم با این نفرات موفق شوم. اگر در جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه بود موفق شده بود. ضعف کادر فنی ما باعث شد که از مرحله گروهی جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه صعود نکنیم. اگر بچهها خوب بازی میکردند و خوب میدویدند به دلیل بدنسازی آقای ایویچ بود چرا که با آن بدنسازی خوب توانستیم به تیمهای رقیب فشار بیاوریم. در بازی با رم که ۷ بر صفر باختیم، نمیخواهم بگویم ولی خیلی بازیکنان کم کاری کردند. آن مقطع صحبتش بود که قصد دارند آقای جلال طالبی را به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب کنند. خیلی از خبرنگاران و آقای صفایی فراهانی پشت قضیه بودند. جلال طالبی رزومهای در فوتبال ایران نداشت.
فرهاد مجیدی بازیکن جوانی بود و پشت در اتاق گریه کرد. میگفت من بازیکن جوانی هستم و بازیکنان مرا تحقیر میکنند. او جوان بود، بازیکنان به او تکل میزدند. جلال طالبی مستقیم به من نمیگفت که به خاطر قضیه تیم بهمن مرا خط زده است. او گفت شما بازیکن خشنی هستید و میترسم پای بازیکنان آسیب ببیند. گفتم مرا اصلاً در تمرین نگذار. من میروم یک گوشه روپایی میزنم. حق من است. آمدیم بیاییم مرا صدا کرد ولی گفت به شرطی که اگر چیزی به شما دادند به من هم سهم بدهی.حالا زمانی بازیکن خوبی بوده اما مربی نبود. در یک تیمی بود که با خاکپور، استیلی و اکبر یوسفی در سنگاپور بازی میکرد. ایشان مربی تیم سنگاپوری بود و آنجا با آن بازیکنان همخانه هم بود. جام جهانی رفاقتی نیست. ایویچ را زمین زدند. پیرمرد هفت صبح به ما دست داد، کروات هم زده بود و دانه به دانه ما با او خداحافظی کردیم. در این حین او با آقای خاکپور صحبت میکرد و یک نفر به عنوان مترجم مشغول انجام وظیفه بود. گفت ژنرال وری دنجر. منظور او آقای نوآموز بود. اینطوری میگفت اینها سر مرا بریدند. این یک واقعیت است که میگویم. نمیدانم پخش میکنید یا خیر. ما هفت گل از رم خوردیم، البته همه نفرات اصلی آنها در زمین حضور داشتند ولی اختلاف هفت گل نبود. بعد از این به بازی با اینترمیلان رسیدیم. در اینترمیلان یک بازیکن به نام رکوبا حضور داشت. این بازیکن تازه پایش را عمل کرده بود. بقیه بازیکنان عضو تیم امیدشان بودند. حالا میگویند به اینترمیلان ۴ گل زدند. بله! بازیکنان امیدشان را در زمین گذاشتند که ما اینطوری برنده شدیم. به نظرم اشتباه کردند که آقای ایویچ را برکنار کردند. حالا به دلایل خاص خودشان او را برکنار کردند. اگر آقای ایویچ را برداشتید چرا با دو تا از مربیان قوی و خوب ما آقای ابراهیم قاسمپور و پیشکسوت ما دکتر ذوالفقارنسب که خودش مربی چندین و چندساله باشگاهی بوده و با سایپا قهرمانی آورده بود کار نکردند؟ اختلاف هم بینشان بود. آقای دکتر میگفت اگر ایویچ را برکنار کردید من باید سرمربی باشم. او خطاب به جلال طالبی گفت او اصلاً نام بازیکنان را نمیداند و اصلاً اطلاع ندارد چه کار ترکیبی و تاکتیکیای انجام دادیم. بعد آن اتفاقات افتاد و آنقدر جلال طالبی ضعیف بود که بازیکنان روی او سوار بودند. داستان تولد خداداد اتفاق افتاد که در بازی آمریکا تعویضش کرد و او پیراهنش را به سمت او پرت کرد. من شاهد این قضیه بودم چرا که با آنها رفته بودم. او برای تولد خداداد کیک را گرفته بود و التماس میکرد که خداداد در را باز کن. یک سرمربی نباید این کار را بکند. او اصلاً در تیم نقشی نداشت. او نمیتوانست صحبت کند. نه اینکه مرا خط زده این صحبت را انجام بدهم. بروید از خیلیها که واقعیت را میخواهند بگویند بپرسید. اگر آن اتفاقات نمیافتاد، تیم به راحتی از مرحله گروهی صعود میکرد.
* حرف و حدیث که درباره آن دوره تیم ملی زیاد است. مثلا راجع به اینکه بعضی نفرات با دریافت پول، بازیکنان را به تیم ملی دعوت میکردند. گفته میشود شما و آقای مجیدی به همین خاطر که حاضر به پرداخت پول نشدید به تیم ملی دعوت نشدید.
دقیقاً. فرهاد مجیدی خیلی جوان بود و من اواخر فوتبالم بود. ایشان اوایل فوتبالش. آقای مجیدی در آن دوران خیلی توانمند و خوب بود. آقای طالبی زمانی که من در تیم بهمن حضور داشتم به خاطر اختلافاتی که بود مثلاً در تعطیلات عید ۵ روز استراحت داده بود و برای من ۷ روز شده بود. آقای طالبی شما سرمربی و این بازیکن جوان، گذشت کن. البته خیلی از دوستان ما هم همکاری داشتند. حالا ادعای رفاقت داشتند اما در این قضیه کم کاری کردند. از آنجا اختلافش با من شروع شد. به این دلیل که من بازیکن ملیپوش بودم، مدیرعامل به سادگی از من گذشت نکرد. حتی در بازیهای بهمن هم مرا از پست دفاع وسط برمیداشت و در پست هافبک دفاعی میگذاشت که آقای ایویچ هم بازی مرا دیده بود و گفت خیلی خوب بازی کردی یعنی حتی در پست هافبک دفاعی هم جزو بازیکنان خوب بودم. حالا اعتقاد داشت و فامیل ما نبود. آقای ذوالفقارنسب میگفت هر چه به آقای جلال طالبی میگویم، گفته باید فرشاد خط بخورد. گفتم مشکل و داستان چیست؟ گفت قرار بود من سرمربی شوم حتی میتوانست مرا همراه خودش ببرد چون تا ۲۴ بازیکن امکان همراهی با تیم ملی را داشتند. ۲۲ بازیکن همراه خودشان بردند. فرهاد مجیدی بازیکن جوانی بود و پشت در اتاق گریه کرد. میگفت من بازیکن جوانی هستم و بازیکنان مرا تحقیر میکنند. او جوان بود، بازیکنان به او تکل میزدند. جلال طالبی مستقیم به من نمیگفت که به خاطر قضیه تیم بهمن مرا خط زده است. او گفت شما بازیکن خشنی هستید و میترسم پای بازیکنان آسیب ببیند. گفتم مرا اصلاً در تمرین نگذار. من میروم یک گوشه روپایی میزنم. حق من است. من که در فوتبال به پول یا چیزی نرسیدم ولی افتخار و آرزوی یک بازیکن این است که در جام جهانی بازی کند. این دیگر اوج افتخار یک بازیکن است که در جام جهانی بازی کند. او به من گفت نه. خلاصه این داستان اتفاق افتاد. آمدیم بیاییم مرا صدا کرد ولی گفت به شرطی که اگر چیزی به شما دادند به من هم سهم بدهی. به این شرط که تو باشی ولی بازی نکنی. من هم گفتم باشد چون من که پولی نداشتم که بدهم. وقتی اینجا آمدم علیه او مصاحبه کردم. آن زمان به بازیکنان حواله خودرو دادند. که هر کدامشان آن را ۴۵ میلیون تومان فروختند. این پول در آن سال (۱۳۷۷) خیلی پول بود. ایشان نگذاشت این پول را به من بدهند، با اینکه حواله صادر شده بود. او به آقای صفایی فراهانی گفت. فکر کنم حواله را داشته باشم. آقای رییس جمهور دستور داده اما آقای صفایی فراهانی باید امضا میکرد. با صحبتی که آقای طالبی انجام داد، او امضا نکرد. ما چیزی به او ندادیم. من و فرهاد مجیدی را خط زد. آقای نوآموز نفری ۱۰۰ دلار به ما داد و دست به او ندادم. پول را نگرفتم. ما به کرواسی رفتیم و به ایران برگشتیم. مجدداً ما را به عنوان لیست انتظار خواستند که آقای بشرزاد به عنوان دروازهبان رفت و من هم برگشتم. فرهاد مجیدی نیامد، گفت نمیآیم. من در مسابقات پیش بازیکنان بودم ولی پشت دروازه بودیم. مثلا اتفاقاتی که در بازی ایران - آمریکا افتاد، من و برادر علی دایی با گروهکها درگیر شدیم. ما را کتک زدند و ما آنها را کتک زدیم. با همه اینها پای تیم ملی، ممکلت و نظام خودمان ایستادیم. به این خاطر که به حقمان برسیم اما یک آقایی حق یک جوان را میخورد. الان من بغض کردهام. حاضرم خیلی از پولهایی را که حالا دارم بدهم و ۲ بازی در جام جهانی انجام داده باشم. او مسیر زندگی فوتبالی یک بازیکن را عوض کرد. چه شد؟ بعد کدام این تیم این مربی را خواست؟ از کجا آمد؟ الان به کجا میرود؟ ای کاش یک مربی جوان میآمد و مرا خط میزد. میگفتم مربی جوان است و مشغول زحمت کشیدن برای مملکت ماست. ایشان در حال حاضر مشغول انجام کارهای خودش در آمریکاست. او یک شبه پیدا شد و رفت!
* پس اعتقاد دارید که اگر مربی دیگری بود، ما به مرحله حذفی جام جهانی ۱۹۹۶ صعود میکردیم؟
صد درصد. اصلاً اگر خود آقای ذوالفقارنسب به عنوان جانشین ایویچ انتخاب میشد، ما صعود میکردیم. آقای ذوالفقارنسب و جلال طالبی اختلاف داشتند و حتی با هم درگیر بودند. حق با آقای ذوالفقارنسب بود.
* شما در جام جهانی ۱۹۹۶ فرانسه کنار تیم بودید. حاشیه خاصی از آن زمان خاطرتان است؟
زمانی که جلال طالبی آمد، حواشی تیم بروز پیدا کرد. اطلاعات تیم را به خبر ورزشی میدادند یعنی آنجا یک اختلاف میان علی دایی و رضا شاهرودی به وجود آمد. اصلاً دعوای فیزیکی و بزن بزن به وجود آمد. سرمربی اصلاً نقشی نداشت. او کاراکتر لازم را نداشت که وقتی بازیکن جذبه سرمربی را ببیند هیچ حرکتی نکند. در یکی از تمرینات شاهرودی روی پای دایی تکل زد. ۲ نفر بلند میشوند و با هم درگیری پیدا میکنند. این درگیری ۴ تا ۵ دقیقه ادامه پیدا کرد که اصلاً قصد داشتند آقای شاهرودی را خط بزنند چون ما جزو بزرگان تیم بودیم، خواهش کردیم که رضا را خط نزنید. غافل از اینکه اگر رضا شاهرودی خط میخورد من جایش میماندم. نمیدانستیم که طالبی میخواهد مرا خط بزند. کسی حرف آقای طالبی را نمیخواند و کاراکتر لازم را نداشت. بعد هم که از مرحله گروهی صعود نکردیم و آن مسابقات آنطوری پیش رفت.
* یک دوره کوتاه در ماینتس آلمان بودید؟
بله! یک دوره کوتاه دو ماهه بود. من به آنجا رفتم چون برادرم در آلمان زندگی میکرد. به مدت دو ماه آنجا بودم. اواخر فصل بود، تقریباً ۳ یا ۴ بازی برای آنها انجام دادم. یک مقدار پول گرفتیم و به ایران آمدم.
* یورگن کلوپ سرمربی فعلی لیورپول هم آن زمان در ماینتس بازی میکرد؟
بله! بازی میکرد ولی ارتباطی با هم نداریم.
* بعد از برگشت به ایران وارد مراحل اواخر فوتبال خود شدید.
از آن سال آمدم به تیم بهمن، پاس و استقلال نوین. در تیم استقلال نوین به عنوان بازیکن و از نیم فصل به عنوان سرمربی بودم. بعد هم به اصرار آقای قاسمپور، بازیکن صنعت نفت آبادان شدم که یکی از خوبهای آن دوره نفت بودم و توانستیم این تیم را به لیگ برتر بیاوریم. دیگر سن ما بالا بود و اواخر فوتبالم بود. بعد از آن دیگر به برق شیراز و داماش تهران آمدیم. که بعد از این تیمها، کم کم به سمت مربیگری آمدیم.
* از آقای مداح اسم بردید. یکسری حرف و حدیثها بود که سر ایشان کلاه گذاشتند.
ایشان آدم خوبی بودند. دو برادر به نامهای بهمن و بهرام مداح. اینها به کشور خودرو وارد میکردند که ظاهراً جلوی وارداتشان را گرفتند یا حالا چه داستانی بود که دیگر نتوانستند ماشینها را وارد کنند. بالاخره تیمداری هزینه میخواست که به اصطلاح بخواهند پرداخت کنند چون دیگر کم کم فوتبال ما به سمت حرفهایگری و پول آمده بود. دیگر نتوانستند ادامه بدهند و تیم را منحل کردند.
* در آن بازی که طحال علی دایی پاره شد، حضور داشتید؟
در آن بازی من در سایپا بودم. آقای دادرس خیلی به آقای سالک جباری علاقهمند بود. گفت تو خیلی به مسابقات آسیایی رفتی. آن زمان استانکو سرمربی تیم ملی بود و زیاد به من اعتقاد نداشت. تقریباً بیشتر تیم از بازیکنان پرسپولیس تشکیل شده بود. بیشتر در آن دوره بازیکنان پرسپولیسی انتخاب میشدند. صحبت آقای عابدینی و استانکو بود. اینها در آن مسابقات آقای سالک جباری را جای من بردند. خیلی جالب است. آقای دادرس به صراحت گفت که من گفتم آقای سالک را با خودشان به مسابقات ببرند.
* به نظر میرسد آن زمان مدیران فوتبال خیلی تصمیمگیر بودند و حتی در لیست و ترکیب هم تاثیرگذار بودند.
تصمیمگیر بودند چرا که مثلاً سایپا ناگهان اسپانسر تیم ملی میشد. آقای دادرس لباسهای تیم ملی را میداد و سایپا برای تیم ملی هزینه میکرد. آن زمان درآمدزایی در فوتبال ضعیف بود. آدمهای شخصی میآمدند و ورود میکردند. سرمربی استقلالی آمد تیم خیلی خوبی درست کرد. بعد هم آقای قلعهنویی به نظرم تیم، خیلی خوبی جمع کرد. حالا دورهها فرق کرده است. جا دارد من از آقای قلعهنویی تشکر کنم که اگر توپ جهانبخش (در آخرین ثانیههای بازی با قطر در جام ملتهای ۲۰۲۳) با بدشانسی همراه نمیشد و به گل تبدیل میشد همه چیز فرق میکرد. اصلا از این مربیانی که همراه خودش برد لذت بردم. خیلیها ایراد میگیرند که آندو تیموریان چرا همراه تیم ملی است؟ او تاکنون مربیگری انجام نداده است. آندرانیک تیموریان ۵۰ مربی سطح بالای جهان را دیده است. از هر کدامشان یک چیز یاد گرفته باشد، خودش مربی است. حالا این مربی کنار آقای قلعهنویی و ۴ نفر دیگر قرار بگیرد یک چیزی هم یاد میگیرد و تبدیل به مربی وطنی میشود. چرا باید مربی خارجی بیاوریم؟ من همیشه مخالف مربی خارجی بودم کما اینکه با آقای کیروش و در فوتبال ساحلی با اوکتاویو هم مخالف بودم.
جوانان باید بدانند که خیلی سختی کشیدم تا تیم ملی فوتبال ساحلی را راه انداختم. از جیبم هزینه کردم. کاورها را به خانه میبردم و میشستم. همسرم میگفت چرا اینها را آوردی و من میگفتم اینها وسایل تیم است. اکثر بازیکنان فقیر و از قشر ضعیف جامعه بودند.* شما نام آقای قلعهنویی را بردید. در این سالها که مربیگری کردید هیچ وقت در کادر او جا نداشتید. آیا دلیل خاصی دارد؟
نه! اتفاقاً دوست دارم در خدمت امیرخان باشم ولی مثلاً ایشان سرمربی تراکتور بود و من کمک مربی گسترش فولاد با فیروز خان بودم یا به عنوان دستیار با آقای فرکی در سایپا همکاری داشتم. یکسری آدمها و مدیرعاملها به استقلال آمدند و شاید خیلی نخواستند که نسل ما به مربیگری ورود کند. من با امیرخان در تماس هستم و برای مسابقات آسیایی با او صحبت کردم.
* انتخاب ترکیب که دیگر سلیقه سرمربی است...
بله! سلیقه است ولی امیر قلعهنویی بهترینها را انتخاب کرده است. نمیشود در تیم همه بازیکنان را جوان بگذارید. مثلاً از امید ابراهیمی که به این خوبی عمل کرد، با وجود سن بالا آیا میتوان راحت گذشت؟
* هفته پیش ابراهیمی در لیست بهترین بازیکنان هفته قطر جای داشت.
این نشان میدهد که هرکس بهترین بازیکن بوده به همراه تیم ملی عازم مسابقات شده است. به اعتقاد من نباید به نتیجه نگاه کنیم.
* بعد از جام جهانی ۱۹۹۸ دیگر به تیم ملی دعوت نشدید؟
نه! دیگر دعوت نشدم. آقای طالبی بعد از آن داستان دیگر مرا دعوت نکرد. آقای پورحیدری هم که آمدند سن ما بالا رفته بود و دیگر ما به مربیگری رو آوردیم.
* چه شد که از فوتبال ساحلی سر در آوردید؟
یک دوستی به نام کریم مقدم داریم. ایشان برای فوتبال ساحلی خیلی زحمت کشید. ما دوست مشترکی به نام آقای دودانگه داریم. یک روز به دنبالم آمد که فرشاد به رودسر برویم. گفتم چرا؟ گفت کلاس مربیگری ساحلی است. گفتم ساحلی چی هست؟ گفت فوتبال ساحلی است. آقای مقدم این فوتبال را به ایران آورد. آن زمان برنامههای مجازی رواج نداشت. او از طریق کتابی که با خود آورده بود، فوتبال ساحلی را به ۴۰ یا ۵۰ نفر حاضر آموزش میداد. از قضا یکی از آن ۴۰ یا ۵۰ نفر من بودم. برند کلاس من بودم و بقیه همه ناآشنا بودند. حالا یکسری سن بالا و بقیه جوان بودند. اکثراً شمالی بودند و این کلاس در هیات فوتبال رودسر برگزار شد که خود آقای مقدم از من خواست که ایشان را کمک کنم. ما با همدیگر تصاویر را نگاه میکردیم. بعد کتاب را ترجمه کرده بودند. توپ را به چه صورت باید حرکت داد. قوانین بازی چه است و موارد دیگر. کار عملی و فنی داخل زمین را من انجام میدادم. وقتی به تهران آمدیم آقای دکتر دادگان و درودگر گفتند حالا که این رشته آمده است، تیم ملی این رشته را راه اندازی کنیم. این مورد خیلی جالب است. جوانان باید بدانند که خیلی سختی کشیدم تا این تیم ملی را راه انداختم. از جیبم هزینه کردم. آب معدنی، هندوانه. یک زمان آقای پروین میگفت پشت ماشینم باشگاه پرسپولیس بود. دقیقاً برای من همینطوری بود. کاورها را به خانه میبردم و میشستم. همسرم میگفت چرا اینها را آوردی و من میگفتم اینها وسایل تیم است. اکثر بازیکنان فقیر و از قشر ضعیف جامعه بودند.
* تا همین چند سال پیش پولی در فوتبال ساحلی نبود.
زمین مناسب در ایران نبود. ۸ تیم در ایران شرکت کردند که من فنیترین بازیکن و آقای گل مسابقات شدم. بهترین بازیکن و بهترین سرمربی شدم در واقع همه افتخارات را کسب کردم. آقای احمدزاده یک گل از من کمتر بود. به همین خاطر جام آقای گلی را گفتم به آقای محمد احمدزاده میدهم. محمد احمدزاده به بهترین بازیکن فوتبال ساحلی آسیا و دنیا تبدیل شد. آقای پیمان حسینی را من آوردم، برخی گفتند او قد کوتاهی دارد و نمیتواند دروازهبان خوبی باشد. گفتم اعتقادم این است. او به بهترین گلر دنیا در رشته فوتبال ساحلی تبدیل شد. همینطوری بازیکنان را آوردیم. ابتدا کسی نمیآمد. من آقای بهزاد داداشزاده را آوردم. البته درست است که از نظر شرایط بدنی آماده نبود ولی گفتم بالاخره اسم و رسم دارد. کنار ما باشد تا تیم فوتبال ساحلی را تشکیل بدهیم. او را ابتدا به عنوان بازیکن آوردم و در اول مسیر به عنوان کمک مربی. رضا حسنزاده، محمدرضا مهرانپور، علی میرزا حسینی را از شیراز به عنوان بازیکن آوردم. این بازیکنان را سری اول آوردم. آقای عباس جمشیدیان را آوردم. آقای اوکتایو مربی تیم چین بود. فردای آن روز ما با چین بازی داشتیم. یکسری توپ شبیه توپ تنیس کنار زمین بود ولی سایز ۵ یا ۶ بود.
خدا از آقای طالبی نگذرد. تا آخر عمر این حسرت را تا آخر عمر در دل من گذاشت که در جام جهانی بازی نکردم وگرنه من به تمام افتخارات فوتبال رسیدم. من در چند دوره جام ملتهای آسیا بازی کردم. جام باشگاههای آسیا بودم. تیم ملی فوتسال بودم. جام ملتها در هیروشیما و امارات بودم. در ساحلی هم بهترین بودم. اولین سرمربی فوتبال ساحلی بودم.توپ ما را نگاه کرد و خندید. گفت این توپها چی است؟ فردا با این توپ بازی نمیکنیم. او یک توپ به ما هدیه داد. یعنی ما ارتباطی هم نداشتیم که از فیفا توپ بگیریم. ما تیم ساحلی چین را با آن عظمت و تشکیلات با نتیجه ۶ بر ۴ شکست دادیم. آقایان یکسری از فدراسیوننشینها زیر پای اوکتاویو نشستند. تلفنش را گرفتند و سال بعد او را جایگزین من کردند. بدون اینکه پولی بگیرم از جیب خودم هزینه کردم و تیم را به جایگاه سوم آسیا رساندم. جواز صعود به جام جهانی را گرفتیم و به این مرحله صعود کردیم. آقای مصطفوی گفت فقط در جام جهانی حضور داشته باشید چون فوتبال ما در حال تعلیق بود. بعد آقای تاج آمد و ما در امارات که رفتیم دقیقاً از فرودگاه تا هتل با من صحبت کرد. این صحبتها در حاشیه جام ملتها و انتخابی جام جهانی انجام شد. گفتم آقای تاج فوتبال ما قهرمان جهان نمیشود. در فوتسال شاید جزو ۴ یا ۵ تیم پایانی برسیم ولی قهرمان جهان نمیشویم اما در ساحلی این شانس را داریم. او به این حرف خندید. تا چند وقت پیش به او گفتم یادت هست چه حرفی به شما زدم؟ حالا دیگر من و امثال من را کنار گذاشتند. دیگر ما را بازی نمیدهند. اکثر هیات فوتبالها به ساحلی آمدهاند. یکی سرپرست شده، دیگری مدیر شده یکی تیم گرفته است. علی میرزاحسینی برای این تیم زحمت کشیده است. آیا او نباید کنار تیم باشد؟
* اصلاً نمیدانند چنین کسانی عضو تیم بودند؟
اصلاً نمیدانند. یادشان رفته است. اصلاً شما به فدراسیون بروید، عکس اولی که جام گرفتهاند، اصلاً نیست. ما زحمت کشیدیم و از یک جایی شروع شده است. در یک دوره سه نفر از بازیکنان ما مشکوک به دوپینگ بودند. آقای مصطفوی گفتند اینها را نبر. ما با ۵ بازیکن به مسابقات رفتیم. دیگر با ۵ بازیکن نمیتوانستیم در مسابقات شرکت کنیم. مجور شدم آنجا نام خودم و آقای داداشزاده را بدهم. او را به عنوان کمک مربی همراه خودم برده بودم. شماره یک دروازهبانی را به بهزاد داده بودم. با آن فیزیک وقتی وارد ورزشگاه شد همه او را نگاه کردند و شرایط خاص خودش را داشت. من با آن سن بازی کردم که ۲ دقیقه در زمین باشم تا بچهها نفس بکشند. احمدزاده و ۴ بازیکن دیگر. پس نتیجه زحمات ما چه شد؟ ما که پولی نبردیم. حداقل بگویند بیا مدیر فنی این تیم شو. بزرگتر این تیم شو یا در کنار تیم باش. یا یک مدت آقای اشرفی مدیر تیم بود و خیلی زحمت کشید. هزینه تیم را تقبل کرد و کارهای تیم را انجام داد. اصلاً نیست و دیگر نام او را نمیآورند. در هر صورت فوتبال ساحلی ما مدیون زحمات ما بوده است. دانه دانه این بازیکن را از بندرعباس، شیراز و مناطق مختلف کشور آوردم. بعد پیشکسوتان و بعد بازیکنان جوان را آوردم. در کنار اینها در حال حاضر فوتبال ساحلی ما به جایی رسید که حرف اول دنیا و آسیا را میزند.
بهترین دروازهبانی که وقتی درون دروازه بود خیال شما راحت بود؟
بهترین دروازهبان احمدرضا عابدزاده بود. وقتی تیم حریف شوت میکرد و توپ از من رد میشد به توپ نگاه نمیکردم که درون چارچوب است یا خیر. نیم خیز میشدم که بازی را دوباره شروع کنیم. واقعاً احمدرضا یک سر و گردن از همه دروازهبانهایی که من دیدم بالاتر بوده است.
* بهترین بازیکنی که با آن بازی کردید چه کسی بوده است؟ میدانستید آن بازیکن یک جایی میتواند بازی را عوض کند.
بازیکن زیاد بوده است. در تیم ملی علی دایی بود. او قد بلند بود و هر جا گیر میکردیم توپ را بلند میزدیم که ضربه سر بزند. با قدرت بدنی بالایی که داشت توپ را حفظ میکرد که ما بتوانیم نفسی بکشیم و دفاعها بتوانند بالا بیایند. اصطلاحاً تیم بالا بیاید.
* بهترین مربیای که با او کار کردید؟
بهترین مربی فکر میکنم منصور پورحیدری بود. من مدیون زحمات منصورخان هستم. نه تنها من بالغ بر ۱۰ یا ۱۵ بازیکن جوانی که به استقلال آمدند مدیون زحمات ایشان هستند.
* بزرگترین حسرت فوتبالی؟
خدا از آقای طالبی نگذرد. تا آخر عمر این حسرت را تا آخر عمر در دل من گذاشت که در جام جهانی بازی نکردم وگرنه من به تمام افتخارات فوتبال رسیدم. من در چند دوره جام ملتهای آسیا بازی کردم. جام باشگاههای آسیا بودم. تیم ملی فوتسال بودم. جام ملتها در هیروشیما و امارات بودم. زمان آقای مایلی کهن که تیم ملی سوم آسیا شد خودم نرفتم چرا که همزمان با مراسم ازدواجم شد و حتی ویزا در پاسپورتم خورد اما نرفتم و یکی از دوستان را جای من بردند. در ساحلی هم بهترین بودم. اولین سرمربی فوتبال ساحلی بودم. همیشه اولینها هستند و بقیه میآیند و میروند.
* و حرف آخر...
من هم خیلی خوشحالم که در خدمت شما بودم. از همه زحمتکشان ایسنا ممنونم. واقعاً از همه شما ممنونم که یاد همه قدیمیها و بازیکنان گذشته فوتبال ایران کردید.
انتهای پیام
نظرات