• سه‌شنبه / ۲۷ شهریور ۱۴۰۳ / ۱۶:۰۱
  • دسته‌بندی: خراسان رضوی
  • کد خبر: 1403062717741
  • خبرنگار : 50984

/۲۷ شهریور ماه روز بزرگداشت محمدحسین شهریار/

شاعران از بستر رنج، گل‌های خیال می‌رویانند

شاعران از بستر رنج، گل‌های خیال می‌رویانند

ایسنا/خراسان رضوی ۲۷ شهریور روز شعر و ادب پارسی و بزرگداشت ادیب بزرگ، سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار است. شاعران، بی‌گمان پیام‌آوران آفرینش‌اند و در این مسیر همواره با رنج قدم می‌زنند. رنج‌هایی از جنس انسان، زمان، زندگی و آگاهی. به نظر می‌رسد آن رنجی که هر روز به روییدن گل‌های خیال در شاعر منتهی می‌شود از جنس همان رنج نخستین است که با انسان متولد شده است.

شاعر درد می‌کشد تا بنویسد یا بهتر است بگوییم شاعر برای نوشتن، محتاج دردی ورای جنس معمول آن است و اتفاقاً شعر محصول همین رنج‌هاست. در این دریای بی‌پایان، هر چه بیشتر عمیق‌ می‌شویم، رنج‌ها خود را بیشتر نشان می‌دهند. رنج‌هایی که متعلق به شخص شاعر نیست و از همین روست که می‌توانیم بگوییم، شاعر یک مصلح اجتماعی است. در حقیقت، شعرا اکسیژن یک جامعه‌اند که اگر باشند جامعه نفس می‌کشد و در نبود آن‌ها خفقانی تلخ پدیدار می‌شود. در این زمینه گفت و گویی کردیم با دو شاعر مشهدی، شاعرانی که در شعرهایشان از رنج گفته‌اند، از انسان، زندگی، درد و گهگاه از امید.

جواد گنجعلی شاعر، نویسنده و منتقد ادبی با حضور در تحریریه ایسنا- خراسان رضوی، درباره رنج‌های بی‌شمار شاعران اظهار کرد: یک چرایی عاطفی احساسی در شاعران زیست می‌کند که همیشه و همه‌جا با ایشان همراه است. البته این موضوع می‌تواند از فردی به فرد دیگر متغیر باشد، اصولاً همان‌گونه که آستانه درد آدم‌ها با یکدیگر متفاوت است، آستانه احساس و رنج و رقت آدم‌ها نیز می‌تواند متفاوت باشد.

وی افزود: شاعر با نگاه منتقدانه به دنیای پیرامونش نگاه می‌کند و دردها و رنج‌ها از همین‌جا آغاز می‌شود. شاعر خود ذات درد است و شعر زاده رنج. اینکه چرا شاعر به این رنج و عذاب دائمی تن می‌دهد به این دلیل است که شاید نوعی مازوخیسم تاریخی وجودی باشد که ما اسمش را می‌گذاریم انتخاب شدن، کشش آسمانی، الهام، جنون شاعرانه یا هر چیز دیگری که شما دوست دارید بنامیدش اما به هیچ وجه نمی‌توان این درد را کتمان کرد و نادیده گرفت. شاعر درد می‌کشد تا بنویسد یا بهتر است بگوییم شاعر برای نوشتن محتاج دردی ورای جنس معمول آن است که اتفاقاً شعر محصول همین رنج‌هاست؛ به این تعبیر، شاعری جان کندن است.

شاعران از بستر رنج، گل‌های خیال می‌رویانند

شعر برای من، هم درد است و هم درمان

گنجعلی در پاسخ به این سوال که اگر شعر شما می‌توانست چیزی را در جهان هستی تغییر دهد، می‌خواستید آن چیز چه باشد و چه‌طور تغییر کند، گفت: نمی‌خواهم شعاری و کلیشه‌ای حرف بزنم و فکر نمی‌کنم شعر بتواند در جهانی که ما در آن زیست می‌کنیم، تغییر اساسی ایجاد کند اما بسیار مایلم که اگر قرار است با شعر تغییری ایجاد شود، این تغییر برای خود شعر اتفاق بیفتد؛ یعنی شعر بتواند کاری کند که انسان امروزی زیست شاعرانه‌تری داشته باشد.

این شاعر و نویسنده مشهدی ادامه داد: فکر کنید شعر بتواند حتی برای دقایقی دیکتاتورهای جهان را به ملاطفتی کودکانه ببرد یا لااقل آدم‌ها بیشتر با شعر سر و کار داشته باشند، خصوصاً شعر امروز. تاکید می‌کنم شعر امروز، شعری که سراسر اندیشه است، خلاقیت است و از جنس انسان امروزی است. می‌خواهم، مردم شعرِ امروز را بیشتر بخوانند و حرف‌هایی را که نمی‌توانند با دیگران در میان بگذارند با شعر بیان کنند. اگر این اتفاق بیفتد جامعه رنگ دیگری به خود می‌گیرد. به جهانی فکر کنید که مردم حرف‌های خود را به شعر می‌گویند و یکی از دغدغه‌های مردم شعر است؛ گمان می‌کنم زندگی در آن جامعه چیز بی‌نظیری باشد.

وی در پاسخ به این سوال که امیدآفرین‌ترین ابیاتی که گهگاه برای خود زمزمه می‌کند، چیست، عنوان کرد: راستش را بخواهید خیلی آدم امیدواری نیستم و بیشتر اشعاری که زمزمه می‌کنم شعرهای جدید خودم هستند:

سوگند می‌خورم

عمری که بی‌تو آه کشیدم

روزی به شکل پروانه

از ابرها خواهد بارید

به طبیعت باز خواهد گشت

و چهل روز به پاییز خواهد افزود

سوگند می‌خورم

تمام لحظات عاشقت بودم

چون پرنده‌ای که آوازی تکراری می‌خواند 

اما زیبا

اما غمگین

گنجعلی اضافه می‌کند: کلنجار رفتن با کلمات و زندگی کردن با واژه‌ها از بیماری‌های مزمن شاعرانه است که من خوشبختانه یا متاسفانه به آن دچارم. اما در کل شعر سعدی و ابیات سبک هندی‌ را بسیار خوش دارم و گاهاً ابیاتی را زمزمه می‌کنم. برای مثال این بیت از حضرت سعدی که می‌فرماید: بی حسرت از جهان نرود هیچکس به در/ الا شهید عشق، به تیر از کمان دوست و یا این بیت از محمد طالب آملی که می‌گوید: نشانِ قتلِ من از تیغِ جور او نرود/ حناست خونِ من از کفْ، به شست‌شو نرود.

وی یادآور شد: همچنین شعر امروز، خصوصاً پاره‌هایی از اشعار احمد شاملو، فروغ فرخزاد، احمدرضا احمدی و رضا براهنی را نیز خوش دارم. شاید بشود گفت شعر برای من نوعی تراپی است؛ هم درد است و هم درمان.

شاعران از بستر رنج، گل‌های خیال می‌رویانند

در ادامه این گفت‌وگو، علی روح‌بخش مبصری، شاعر، نویسنده و مدرس دانشگاه با اشاره به گونه‌های متفاوت و متنوع رنج در شاعران، عنوان کرد: جهان به طرز عجیبی برای ما پس از مدتی تکراری می‌شود و اساس مرگ نیز همین تکراری بودن است. ویکتور شکلوفسکی می‌گوید: ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند! گویی انسان‌ها فقط نداشته‌های خود را فریاد می‌زنند و داشته‌های خود را نمی‌بینند، داشته‌ها به شکل خیلی عجیبی تکراری می‌شوند و از چشم می‌افتند. دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم نیز خیلی وقت‌ها از چشم می‌افتد و تکراری می‌شود؛ می‌گردد و می‌گردد برای خلق یک تکرار بی‌تکرار.

وی افزود: من خودم به این ماجرا اعتراض دارم. سهراب سپهری هم وقتی می‌گوید «چرا در قفس هیچ‌کسی کرکس نیست» به این ماجرا اعتراض دارد و می‌گوید بیایید دنیا را جور دیگری ببینیم و پیش‌قضاوت‌ها و تکرار را کنار بگذاریم مثلا به آفتاب دیگر نگوییم آفتاب و بگوییم کاشف معدن صبح و به دریا بگوییم بخت برگشته آن ساحل داغ که این همان آشنایی‌زدایی یا هنجارگریزی است و به جهان‌بینی ما مرتبط است؛ جهان‌بینی که ما دوباره بتوانیم با دنیا ارتباط برقرار کنیم و دنیا را دوست داشته باشیم و زیبایی‌های آن را جشن بگیریم، فقط به یک شکل دیگر. این همان، هستی شناسی است و مرتبه بالاتری از شعر است، شعر با یک امر والا. پس این اعتراض به تکراری شدن دنیا، خود از جنس رنج است.

این شاعر و نویسنده ادامه داد: رنج بعدی، رنج ناشی از ناراستی‌ها و کژی‌هایی است که در ارتباط انسان‌ها با یکدیگر به وجود می‌آید، اعم از ظلم، خیانت یا خیلی چیزهای دیگر که انسان از آن رنج می‌کشد به‌ویژه تنهایی بعد از فراق. چون تنهایی بعد از فراق به مراتب سخت‌تر از تنهایی قبل از وصال است. در جایی شاعر، معشوق را می‌برد تا آسمان و پروردگار، شبیه آن بیت حضرت حافظ که می‌گوید: سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند/ همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کند و یا در جایی مثل وحشی بافقی، روی برمی‌گرداند از معشوق و می‌گوید: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم/ امید ز هرکس که بریدیم، بریدیم/ دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند/ از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم.

شعر یعنی شناخت خود، خلق، خالق و خلقت

روح بخش ادامه داد: در هستی شناسی حتی مبحث عشق هم از هر زبان که می‌شنوید نامکرر است، یعنی شعرا این مبحث را تازه‌سازی و زیباتر می‌کنند. عماد خراسانی می‌گوید: دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم/ از چه با دشمن جانم شده‌ام دوست ندانم/ آن لئیم است که چیزی دهد و بازستاند/ جان اگر نیز ستانی ز تو من دل نستانم. عنصری می‌گوید: در عشق تو پای کس ندارد جز من/ در شوره کسی تخم نکارد جز من/ با دشمن و با دوست بدت می‌گویم/ تا هیچ کست دوست ندارد جز من/ و این یعنی از وَر دیگری به عشق نگریستن. هر بار که با شعر عاشقانه جذابی مواجه می‌شویم انگار که این موضوع جدید شده است و تازگی دارد.

وی با اشاره به اینکه عشق باید جزء نداشته‌های آدم باشد و هیچ وقت نباید جزء داشته‌هایش باشد، خاطرنشان کرد: هر وقت عشق جزء داشته‌ها شد، آن لحظه، لحظه مرگ آن انسان است. تمام تلاش شعر در بحث هستی‌شناسی نیز برگرداندن این عشق به زندگی، انسان و دنیاست، دنیا را دوباره دیدن.

او ادامه داد: نوع دیگری از رنج، اعتراض است. اعتراض به شرایط موجود که به‌ویژه در ادبیات بعد از مشروطه بسیار پررنگ شده است. به قول اخوان ثالث، من این زندان به جرم مرد بودن می‌کشم/ ای عشق خطا نسلم، اگر جز این خطای دیگری دارم. این رنج‌ها دوست دارند دنیا جور دیگری باشد. این رنج‌ها جدال بین واقعیت و حقیقت‌اند. عقل می‌گوید این شاعر دارد اشتباه می‌کند اما دل می‌گوید که او دارد از واقعیتی رنج می‌برد. شاعر واقعیتی را می‌بیند و درگیر آن می‌شود که نمی‌خواهد به آن صورت باشد و از این ماجرا رنج می‌برد. شاعر به واسطه خراشی که بر قلب یک نفر می‌افتد رنج می‌کشد و شعر می‌سراید. پس گاهی این رنج در قالب بشریت است.

تا وقتی که درد و رنج هست، شاعر هم هست

روح بخش با تاکید به وجود دو نوع رنج، یکی ناشی از هستی شناسی و دیگری ناشی از هم‌نوع شناسی، افزود: شعر یعنی شناخت خلق، شناخت خلقت، خود و شناخت خالق و طبیعی است که وقتی پای شناخت خود به میان می‌آید نمی‌شود که آدم ساده‌ای باشید و معمولا آدم عمیقی هستید. در شعری از شهید بلخی آمده است که: اگر غم را چو آتش دود بودی/ جهان تاریک ماندی جاودانه/ درین گیتی سراسر گر بگردی/ خردمندی نیابی شادمانه. هر چه بیشتر عمیق‌ می‌شویم، رنج‌ها خود را بیشتر نشان می‌دهند و این رنج‌ها، رنج‌های بشریت است و متعلق به شخص شاعر نیست و شاعر یک انسان مصلح اجتماعی است. در حقیقت هنرمندان و شعرا اکسیژن یک جامعه‌اند و اگر باشند جامعه نفس می‌کشد و در نبود آن‌ها خفقانی دست می‌دهد.

وی ادامه داد: هر چیز که به اوج خود برسد، شعر می‌شود، کسی که کار خود را عاشقانه انجام می‌دهد یک شاعر است. شاعر بودن فقط به نوشتن نیست، خیلی‌ها ناظم‌اند یعنی به واژه‌ها نظم می‌دهند، اما شاعر نیستند و خیلی‌ها در زندگی حتی یک بیت شعر نسروده‌اند اما شاعرانه زیسته‌اند. به قول اخوان عزیز: نه از رومم، نه از زنگم/ همان بی‌رنگ بی‌رنگم/ بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم. این دلتنگی را به خوبی می‌توان در هستی یک شاعر دید بنابراین این رنجی نیست که او بخواهد از آن دست بردارد. رنج، ماهیت شاعری است و تا وقتی که درد و رنج هست، شاعر هم هست. هر کدام از ما می‌توانیم یک شاعر باشیم.

این شاعر و نویسنده در پاسخ به این پرسش که اگر جهان شعر شما می‌توانست چیزی را در جهان هستی تغییر دهد، می‌خواستید آن چیز چه باشد و چه‌طور تغییر کند، گفت: صد ‌درصد دوست داشتم که همه یک زندگی عاشقانه داشته باشند و هیچ‌وقت هیچ کس، عشق در زندگی برایش نمیرد و عاشقانه به اطرافیانش نگاه کند، عشق بدهد و بگیرد. این آرزو دست نیافتنی است چون این روزها بیشتر چیزها با پول سنجیده می‌شود و ای کاش که عشق حرف اول و آخر را می‌زد. تعریف من از عشق یک شعر ممتد است که خردورزی دارد و تنها یک احساس نیست. عاشقانه زیستن یعنی با امید زیستن و زندگی را زیبا دیدن.

وی در جواب این سوال که امیدآفرین‌ترین ابیاتی که گهگاه برای خود زمزمه می‌کند، چیست، عنوان کرد: امید آفرین‌ترین شعر برای من یک عاشقانه است از استاد بزرگوارم رضا اشرف زاده که هر بار با خواندن آن، از ایثار در عشق به امید می‌رسم:

جان بر سر کار تو چو پروانه کنم/ زین کاهش جان خویش پروا نکنم

گر همدم من شوی تو در کنج قفس/ تا آخر عمر خویش، پر وا نکنم.

وی گفت: امیدوارم هیچ کس در هیچ جای دنیا تنهایی را تا این اندازه، عمیق درک نکند و هرکس در هر کجای جهان که هست، همدمی داشته باشد که با او خوش باشد و این امید آفرین شعری است که من تا به حال دیده‌ام.

از آنچه گفته شد به این نکته نزدیک می‌شویم که شعر، نه تنها بازتابی از دردی است که به زبان درمی‌آید، بلکه ابزاری است برای تغییر نگرش و جست‌وجوی بیشتر زیبایی‌ها در دل تکرارها و تاریکی‌ها. شاعران با درک رنج‌هایی عمیق و دردهای فراوان به یک خلقت هنری می‌رسند. خلقتی که به ایجاد زوایایی نو برای نگریستن به انسان، روابط انسانی و جهان کمک می‌کند. شعر نیز به‌عنوان نماد تلاش بشر برای فراتر رفتن از محدودیت‌های خود و پیوستن به جهان‌هایی گسترده‌تر و خیال‌انگیزتر، همزمان هم درد است و هم درمان.امید که بیشتر گرامی‌اش داریم.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha