به گزارش ایسنا، محمدجواد اخوان در سرمقاله جوان نوشت:
از همان روزهای نخست بعد از طوفان الاقصی که صهیونیستها دیوانهوار و عصبی با حمایت مستقیم امریکا و اروپا به غزه یورش بردند تا به خیال خود پرونده حماس و مقاومت را برای همیشه ببندند، زمزمه این سؤال مطرح شد که با توجه به خوی توحش و کشتار رژیم صهیونی، این عملیات به مصلحت بود و در واقع به پیامدهای بعدیاش میارزید؟ این سؤال همچنان مطرح بود و میزان مطرحشدنش رابطه مستقیمی با شتاب ماشین کشتار صهیونیستها داشت و اکنون نیز بعد از یکسالگی طوفان، کشیده شدن شعلههای جنگ به لبنان و شهادت سنوار باز هم مطرح میشود.
پیش از پاسخ دادن به این سؤال باید خاطرنشان کرد که طرح اینگونه سؤالات عمدتاً ناشی از نشناختن مسئله فلسطین و وضعیت فلسطینیان است. کسانی که این سؤال را مکرراً مطرح میکنند در خوشبینانهترین حالت نمیدانند که فلسطینی که سه نسل متمادیاش در اردوگاههای نوار غزه، طعم آوارگی را هر روز میچشد، برای کدام آسایش و امید به فردا باید مدافع وضع موجود باشد و به آن تن دردهد؟ معنای این سؤال دقیقاً همان چیزی است که فلسفه طوفان بود و آن تلخی بیپایان «فراموشی فلسطین» است.
هرچند صهیونیستها در طول یک قرن اخیر صدها هزار فلسطینی را کشته و میلیونها نفر را آواره کردهاند، اما بزرگترین جنایت آنها که با مساعدت غرب در حال انجام بود، پروژه «به فراموشی سپرده شدن فلسطین» بود تا دیگر در یادها هم اثری از این مفهوم تاریخی و انسانی نباشد. به همین دلیل بود که در چندین دهه گذشته سرمایهگذاری سنگینی برای پاک کردن هویت فلسطین در داخل این سرزمین و غافل کردن نسلهای جدید مردم دنیا از این واقعیت تاریخی انجام گرفت. رسانههای جریان اصلی که تحت نفوذ شبکه صهیونیسم بینالملل هستند در خدمت این پروژه قرار گرفتند تا کمکم غبار فراموشی بر چهره زخمخورده فلسطین بنشیند.
این پروژه تا جایی پیش رفت که صهیونیستها سرخوش از کامیابی طرحشان، رسماً در سال ۲۰۱۸، اسرائیل را «دولت یهود» معرفی کردند و سرنوشت چند میلیون فلسطینی ساکن مرزهای ۱۹۴۸ را به ابهام سپردند. ترامپ هم با ارائه طرح معامله قرن کوشید مقدمات کوچ اجباری و تدریجی ساکنان نوار غزه و کرانه باختری به بیرون را فراهم آورد تا دیگر موضوعیتی به نام فلسطین وجود نداشته باشد. حتی برخی حاکمان واداده جهان عرب که موضوع فلسطین را در جوامع خود پایانیافته تلقی میکردند، مراودات خود با تلآویو را علنی کردند و پروژه «تطبیع» وارد مرحلهای جدی شد. در جهان غرب نیز کوچکترین انتقادی از رژیم صهیونی یا حمایت از مقاومت با چماق «یهودستیزی» (Antisemitism) یا تروریسم خفه میشد.
گویی همهچیز علیه فلسطینیها بود. اتحادی نامرئی از صاحبان زر و زور و تزویر همدست شده بودند تا این مانع تاریخی را با «فراموشی» به خاک بسپارند. اما طوفان ورق را برگرداند. در زمانی که دیگر بهجز در برخی محافل روشنفکری و نخبگانی سخن چندانی از فلسطین نبود و حتی برخی همسایگان و برادران دیروز فلسطین در آشتیجویی با اسرائیل مسابقه گذارده بودند، ناگهان یک بار دیگر، دنیا صدای این فریاد را شنید که «فلسطین هنوز زنده است!»
برای کسانی که تاریخ پر قصه و غصه فلسطین و ظلم بزرگی را که فراموشی بر آن روا داشته، ندانند، شاید اهمیت این موضوع چندان روشن نباشد، اما قطعاً میتوان گفت اگر این طوفان فقط برای همین راه افتاده باشد که اندکی از این غبار فراموشی را کنار زند، قطعاً به رخ ندادنش میارزد. وقتی دشمنی با همه توان دهان شما را بسته است و به دنبال خفه کردن تدریجی شماست و حتی نمیگذارد کسی متوجه مرگ شما شود، اندک حرکتی که دیگران را متوجه شما و این فاجعه تلخ کند، برای شما غنیمت است.
صهیونیستها با کشتار بزرگ در غزه کوشیدند تا هزینه این تلاش فلسطینیها علیه فراموشی را چنان بالا ببرند که دیگر کسی جسارت تکرار برخاستن نکند. اما اشتباه آنان درس نگرفتن از تاریخ است. ۴۰ سال پیش برای خاموش کردن شعله گروههای فلسطینی به جنوب لبنان حمله کردند و ۴۰ هزار فلسطینی و لبنانی را به شهادت رساندند، اما تاوان این اشتباه راهبردی را خودشان دادند و آن ظهور مقاومت اسلامی لبنان از دل همین جنگ بود و اینک نیز کشتار غزه، پرونده فلسطین را نمیبندد، بلکه صدها هزار سنوار جدید را به میدان خواهد آورد با این تفاوت که امروز دنیا نیز «فلسطین» را دوباره در یاد آورده است.
انتهای پیام
نظرات