شما شنیدید که زلزله ۷.۳ ریشتری برای حدود ۲۰ ثانیه سرپلذهاب و ازگله را لرزاند و ما اجساد ۶۲۰ فوتی زلزله را از زیرآوار بیرون کشیدیم و زیرخروارها خاک بردیم. شما شنیدید که ۹۸۰۰ نفر زخمی شدند و ما جوانانی را دیدیم که برای تمام عمر قطع نخاع شدند. شما شنیدید که زلزله هفت شهر و ۱۹۰۰ روستای کرمانشاه را کم تا زیاد خراب کرد و ما خانههایی که تلی از خاک شده بودند را میدیدیم، ویرانههایی که توسط بیل مکانیکی و بولدوزر از این طرف به آن طرف میشدند تا اجساد و زخمیها را از زیر آن بیرون بکشند.
زلزله دقیقا اینگونه آغاز شد. آن روزها به شبکه لرزهنگاری متصل بودم و پیامک تمام زلزلههای کرمانشاه را دریافت میکردم، حوالی ساعت ۲۱ پیامکی از زلزله نه چندان بزرگ حوالی ازگله دریافت کردم و بعد درست راس ساعت ۲۱ و ۴۸ دقیقه شهر کرمانشاه شدیدا لرزید و همان لحظه فهمیدم وقتی که شهر کرمانشاه اینطور لرزیده یعنی جای دیگری در همین حوالی یک زلزله و ویرانی بزرگ رخ داده است و بعد این پیامک را دریافت کردم: «زمین لرزهای با بزرگی ۷.۳ ریشتر در عمق یازده کیلومتری زمین، حوالی ازگله و مرز بین ایران و عراق» و این شروع ویرانیها، مرگ، آوارگی، معلولیت، یتیم شدن، چادر و کانکسنشینی و... بود.
دقیقهها و ساعتهای اول
دقیقههای اولیه زلزله در سرپل ذهاب، ثلاث باباجانی و تا حدودی قصرشیرین که بیشترین ویرانی را متحمل شدند اینگونه بود: کوه در گردنه پاتاق ریزش کرده بود و مسیر بسته بود. شهرها و روستاها در خاموشی مطلق بودند. صدای ناله از زیرآوار خانههای روستایی میآمد. کودکان در تاریکی و با صورتهایی پوشیده از خاک گریه میکردند و دنبال پدر و مادرشان میگشتند. آوار خرابیها روی ماشینها ریخته بود. مردم به سمت خیابان فرار کرده و برخی با چنگ و دست خاکها را کنار میزدند و مسیر صداهایی که از زیرآوار کمک میخواستند را باز میکردند و برخی هم مرده بودند.
یک انگشت دست، گوشهای از لباس و حتی موی سر برخی از مُردگان از زیر آوارها بیرون زده بود. هنوز صدای ناگهانی غرشی از ساختمانها بلند میشد و گوشه دیگری از آن که سُست شده بود فرو میریخت. زمین همچنان چند دقیقه یکبار و گاهی شدید میلرزید.
چند ساعت بعد پاتاق باز شد و نیروهای امدادی به سمت مناطق زلزله زده گسیل شدند و کم کم اخبار از فاجعهای که رخ داده بود بیرون آمد. برخی روستاها با خاک یکسان شده بودند، اجساد از زیر آوارها بیرون کشیده میشد، زخمیها را پیدا میکردند و آمبولانسها و بالگردها برای انتقال مجروحان راهی منطقه شدند. برق برخی نقاط وصل و حجم آوار برای اولین بار دیده شد. گوشه و کنار شهرها و روستاها مردم آتش روشن کرده بودند تا گرم شوند و بالاخره آفتاب طلوع کرد.
اوج فاجعه زلزله با طلوع آفتاب ۲۲ آبان مشخص شد، وقتی که هلال احمر، ارتش و سپاه راهی شهرها و روستاها شدند. زنها شیون میکردند و خاک بر سر خود میریختند، دسته دسته جنازهها بین پتو پیچیده شده و راهی قبرستانها میشد و بالگردها مدام بر فراز منطقه پرواز میکردند و زخمیها را به بیمارستانهای اطراف میبردند. آن روز تا غروب مقابل بیمارستانها صدای آمبولانسها شنیده میشد که مجروحان را از شهرها و روستاهای اطراف میآوردند و مردم با لباسهای محلی و البته خاکی و پاره در راهروهای بیمارستانها میدویدند.
زمین همچنان میلرزید و تکههایی از برخی از ساختمانها فرو میریخت. عروسک بچهها از بین آوارها دیده میشد. نه آب بود، نه برق و نه گاز. مردم سراغ عزیزانشان را میگرفتند و هر کس تلاش میکرد نیروهای امدادی را برای نجات عزیز زیرآوار ماندهاش با خود همراه کند.
شب اول شب خیلی سختی بود، مردم مات مُردگان خود بودند و برخی خانوادهها پنج، شش نفر را از دست داده بودند. همه در سرما کنار ویرانهها، آتش روشن کرده بودند و اکثرا تشنه و گرسنه بودند. کودکان از سرما و گرسنگی گریه میکردند. این اولین شب یازده کودکی بود که پدر و مادر خود را از دست داده بودند، در حالی که شب قبل همین وقتها در آغوش گرم آنها خوابیده بودند، اما حالا تنها، بیکس و بدون درکی از آنچه که رخ داده بین ویرانی سرگردان بودند. این اولین شب ۱۴ کودکی بود که دیگر مادر نداشتند و ۳۹ کودکی که یتیم شدند.
روز اول پس از زلزله هم به نجات جان زیرآوارماندهها گذشت. امدادرسانی کم سابقهای رخ داد و تا پایان روز اول دیگر هیچکس زیرآوار نمانده بود و همه زخمیها خارج شدند. رکوردی که شاید برای اولین بار در کشور ثبت شد.
روزها و هفتههای بعد از زلزله
روزهای بعد به توزیع اقلام امدادی آغاز شد. چادرها، پتو، کنسرو، نان و آب و انواع کالاهای مورد نیاز مردم راهی مناطق زلزله زده شد و برای اولین بار در کشور در روزهای بعد از زلزله خیل عظیمی از مردم ایران همراه با کمکهای امدادی راهی مناطق زلزله زده کرمانشاه شدند. صفهای کیلومتری در مسیر شهرها و روستاها ایجاد شد و ماشینها با پلاکهای غیربومی از سراسر ایران به کمک مردم آمدند.
حتی به دور افتادهترین روستاهای صعبالعبور مرزی در ثلاث باباجانی با موتور کمک ارسال شد و مردم از گرسنگی و تشنگی نجات یافتند. دستگاههای مختلف آشپزخانه دایر کردند و غذا پختند. آب، برق و گاز وصل شد و مجروحان در حال درمان بودند و کارها روی روال افتاد.
اگرچه وضعیت هنوز هم بحرانی بود، مردم سرگردان بودند و روزهای سرد زندگی را دشوار کرده بود، اما یک اجماع ملی برای کمک به مردم در سراسر کشور ایجاد شده بود که امید را برای بهبود اوضاع در روزهای بعد در دل مردم زنده نگه داشت.
نقطه عطف این امید حضور مقام معظم رهبری بین مردم بود و بعد از آن نیز حسن روحانی رئیس جمهور وقت به میان مردم آمد. روزی نبود که یک وزیر، رئیس یک سازمان و یا نهاد ملی به کرمانشاه نیاید، راهی مناطق زلزله نشود و بخشی از کار را به دست نگیرد.کم کم وضعیت خسارت در شهرها و روستاها مشخص شد، برخی روستاها از جمله چند روستا کوییک در حوالی سرپلذهاب تقریبا چیزی از آنها باقی نمانده بود و برخی روستاها خسارات کمتری دیده بودند.
در نهایت گفته شد که هفت شهر و ۱۹۳۰ روستای کرمانشاه خسارت دیدهاند. خسارت مغازهها، مراکز تجاری، واحدهای صنعتی و کشاورزی و... هم مشخص شد.
کم کم کار آواربرداری و اسکان اولیه آوارگان آغاز شد. روستاها را به سپاه و شهرها را به ارتش سپردند و قرار شد به مردم برای اسکان موقت کمک شود. دو راه در پیش بود یا افراد کانکس دریافت کنند و تا زمان بازسازی در کانکس که قطعا بهتر از چادر بود بمانند یا اینکه مبالغی را به صورت بلاعوض به مردم بدهند تا بتوانند فکری به حال اسکان موقت خود بکنند.
ماههای بعد از ۲۱ آبان
چند ماه بعد بالغ بر ۱۸ هزار کانکس در شهرها و روستاهای زلزله زده مستقر شد. همچنان مسئولین هر روز در رفت و آمد بودند. برای مردم تسهیلات بانکی با شرایط مناسب در نظر گرفته شد تا ساخت و سازها را از سر بگیرند و تسهیلاتی هم که از قبل داشتند، امهال شد.
اگرچه زندگی در کانکسی که زمستانش سرد و تابستانش گرم بود برای مردم دشواریهایی داشت، اما از هیچ بهتر بود. مدارس هم در کانکسها به صورت موقت دایر شدند. خیرین، تشکلهای خصوصی، بانکها و ... هم برای ساخت مدارس پای کار آمدند.
در کنار آن ساخت و سازهای شهری و روستایی آغاز شد. میلیاردها تومان تسهیلات و منابع مالی روانه شهرها و روستاهای زلزله زده کرمانشاه شد. کارگران مشغول کار بودند و ساختمانهای یک طبقه و دو طبقه قدیمی شهرها خصوصا در سرپلذهاب جای خود را به ساختمانهای چند طبقهای میداد که اگرچه هنوز تکمیل نبودند، اما میلگردها و آهنآلات در نقاط مختلف شهر تا چند طبقه بالا رفته بود.
هر روز بازدیدهایی توسط مسئولین ملی و استانی از وضعیت کار و روند ساخت و ساز صورت میگرفت. خانههای سست و گِلی روستایی جای خود را به سازههای مقاوم سیمانی میداد و در روستاها خانههایی با کیفیت ساخته شد.
آن روزها زمین همچنان میلرزید و چند زلزله با بزرگی بیش از شش ریشتر را پشت سر گذاشتیم، اما وضعیت ساخت و سازها بگونهای بود که دیگر خسارت چندانی متوجه مردم نمیشد.
ماههای اول به اسکان زلزلهزدگان گذشت، اما روزهای پس از آن کار بازسازی با جدیت انجام شد. اولویت هم به بازسازی خانههای مردم داده شد و ظرف مدت یکسال بازسازی ۷۰ هزار واحد تعمیری و تخریبی به انجام رسید که در نوع خود کم نظیر بود.
مردم با استفاده از تسهیلاتی که گرفته بودند، خانههای خود را بازسازی کردند و دو سال بعد از زلزله یعنی در سال ۱۳۹۸ شهرها و روستاهای زلزلهزده تقریبا نونوار شدند. حالا دیگر خانههای کمی را میشد دید که هنوز درگیر بازسازی باشند.
بر اساس آمارها نزدیک به ۱۳۰ هزار واحد مسکونی، تجاری و... در زلزله کرمانشاه در نقاط مختلف شهرها و روستاها از نو احداث و یا تعمیر شدند که رقم قابل توجهی بود. خانههایی که مقاومتر از گذشته بودند و در برابر لرزههای زمین استوارتر.
اگرچه اکنون با گذشت هفت سال از زلزله ۲۱ آبان ۱۳۹۶ هنوز تعدادی از ساختمانهای اداری در برخی شهرها بازسازی نشده، اما شاید شیوهای که انتخاب شد، یعنی اولویت دادن به بازسازی خانههای مردم را بتوان منطقیترین کار در آن شرایط دانست تا آوارگی و کانکس نشینی آنها زودتر به پایان برسد.
.... همدلی بینظیر مردم ایران برای کمک به زلزلهزدگان، سرعت قابل قبول بازسازی ویرانیها، مقاوم شدن شهرها و روستاها و... روی خوب زلزله کرمانشاه بود، اما زلزله ۷.۳ ریشتری ۲۱ آبان برای همیشه حفرهای در قلب تاریخ کرمانشاه خواهد بود، حفرهای که بیش از ۶۰۰ نفر را کشت و صدها نفر را برای همیشه معلول و ناتوان کرد و تلخی آن تا سالها از کام مردم این منطقه نمیرود.
انتهای پیام
نظرات