حسین مهربانیفر در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: یکی از مهمترین آسیبهای اجتماعی در حوزه خانواده، پدیده طلاق است؛ برای کاهش این آسیب، لازم است نگاه عمیقتری به ریشههای آن داشته باشیم. در وهله نخست، باید به انگارهها یا طرحوارههای ذهنی افراد نسبت به ازدواج توجه کرد؛ یعنی تصاویری که هر فرد از خود، همسر آینده، ازدواج و نقشهای خانوادگی در ذهن دارد، این انگارهها، پیشفرضهای فکری هستند که از طریق تربیت خانوادگی، آموزش، رسانهها و تجربیات فردی شکل گرفتهاند.
وی ادامه داد: این تصاویر ذهنی، گاهی ریشه در فرهنگ و آداب و رسوم دارند و گاهی نیز برگرفته از محیطهای اجتماعی و رسانهای مدرن هستند؛ وقتی این تصاویر، ناپخته، کلیشهای یا خیالی باشند، توقعاتی غیرواقعی از زندگی مشترک شکل میگیرد که در عمل منجر به ناکامی و اختلاف خواهد شد و حتی در برخی موارد میتواند به فروپاشی زندگی مشترک منجر شود.
عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه علوم اسلامی گفت: برای مثال، اگر دختری از ازدواج فقط خوشگذرانی، کافیشاپ رفتن یا سفرهای عاشقانه را در ذهن داشته باشد، یا پسری صرفاً از زن ایدهآل، یک فرد همیشه مطیع و بینقص را انتظار داشته باشد، این انتظارات رویایی به محض ورود به دنیای واقعی ازدواج، فرو میریزند. این عدم تطابق بین تصویر ذهنی و واقعیت باعث ایجاد ناامیدی و سردرگمی میشود که به مرور زمان، به بحران در رابطه تبدیل میشود.
مهربانیفر افزود: در واقع، فقدان شناخت واقعی از خود و دیگری، یکی از ریشههای اصلی طلاق است، همچنین، عدم آگاهی از چالشها و سختیهای زندگی مشترک باعث میشود که زوجها نتوانند به خوبی با مشکلات روبرو شده و راهحلهای مناسب بیابند.
وی بیان کرد: بسیاری از افراد حتی خودشان را به درستی نمیشناسند؛ نمیدانند چه میخواهند، چه ارزشهایی دارند، چه مهارتهایی را آموختهاند و چه مسئولیتهایی را میتوانند بپذیرند؛ این ناآگاهی باعث میشود که انتخابهای نادرستی در زندگی صورت گیرد.
نقش فضای مجازی در نشان دادن تصویری رویایی و غیرواقعی از زندگی مشترک
عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه علوم اسلامی در ادامه اضافه کرد: در این میان، نقش رسانهها نیز بسیار پررنگ شده است؛ رسانهها با نشان دادن تصاویر اغراقآمیز از زن، مرد، عشق و زندگی مشترک، تصویری رویایی و گاه غیرواقعی در ذهن جوانان میسازند که با فرهنگ بومی و سنتهای ایرانی اسلامی فاصله دارد. این تصاویر اغلب بیشتر به دنبال جلب توجه و کسب مخاطب هستند تا ارائه واقعیتهای زندگی.
مهربانیفر گفت: در این میان، نقش خانواده اساسی است. خانواده نخستین و مهمترین بستر جامعهپذیری است، رفتار پدر و مادر، تعامل آنها با یکدیگر، نوع تربیت فرزندان، میزان مسئولیتپذیریای که آموزش داده میشود، همه اینها زمینهساز شکلگیری انگارههای درست یا نادرست در فرزندان هستند.
وی عنوان کرد: اگر دختر یا پسر در خانواده هیچ مسئولیتی را بر عهده نگیرد، مشارکت در کارهای خانه نداشته باشد، مهارت حل مسئله، گفتوگو، مدارا و گذشت را نیاموخته باشد، چطور میتواند یک زندگی مشترک موفق را پیش ببرد؟ حتی نحوه مدیریت خشم، مدیریت تعارضها و تعامل با دیگر اعضای خانواده، همگی مهارتهایی هستند که باید از کودکی به کودک آموزش داده شود.
عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه علوم اسلامی اظهار کرد: نقش والدین فقط انتقال ارزشهای سنتی یا آموزش آداب دینی نیست. آنها باید به طور مستمر و عملی، الگوی یک رابطه موفق، بر پایه احترام، مودت و مسئولیتپذیری باشند. این تربیت باید از دوران کودکی، حتی پیش از تولد، آغاز شود و تا بزرگسالی ادامه یابد؛ تربیت فرزند یک فرایند مقطعی نیست بلکه فرآیندی پیوسته است، به همین دلیل، والدین باید همیشه مراقب رفتارهای خود باشند؛ چراکه کودکان بیش از آنکه به حرفها گوش دهند، به رفتارهای اطرافیان خود توجه میکنند.
مهربانیفر در خصوص مشاوره قبل از ازدواج گفت: مشاوره قبل از ازدواج نیز میتواند نقش موثری ایفا کند. مشاور با استفاده از تستهای روانشناسی و جلسات گفتوگو، به افراد کمک میکند تا به شناخت دقیقتری از خود و طرف مقابل برسند؛ هرچند مشاوره نمیتواند تمام طرحوارهها و انگارههای نادرست را اصلاح کند، اما شروع مناسبی برای افزایش خودآگاهی و کاهش انتظارات غیرواقعی است، همچنین مشاوره میتواند مهارتهای ارتباطی و مدیریت تعارض را به زوجها آموزش دهد تا بهتر بتوانند در مقابل مشکلات زندگی مشترک تاب بیاورند.
وی افزود: اما باید توجه داشت که این شناخت و آمادگی تنها با مشاوره حاصل نمیشود. سنت خواستگاری و تحقیقات خانوادگی، تعامل با خانواده طرف مقابل و توجه به رفتارهای روزمره و ارزشهای خانوادگی نیز نقش مهمی دارند، گاهی تنها در جلسات رسمی نمیتوان به شناخت عمیق رسید و لازم است فرد از اطرافیان و دوستان فرد مورد نظر نیز اطلاعات کسب کند تا دید جامعتر و واقعیتری نسبت به طرف مقابل داشته باشد.
عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه علوم اسلامی تصریح کرد: در نهایت، باید گفت که ریشه اصلی طلاق، تنها در انتخاب نادرست همسر نیست، بلکه در نظام تربیتی ناقص، نظام آموزش و پرورش غیرکاربردی و نبود مهارتهای زندگی افراد نهفته است. وقتی سیستم آموزشی ما فرد را برای کنکور آماده میکند، اما هیچ مهارتی برای زندگی مشترک، مدیریت احساسات، تعامل سازنده یا مسئولیتپذیری آموزش نمیدهد، نتیجهای جز این نخواهد داشت. بنابراین، تغییرات اساسی در سیستم آموزش و پرورش و فرهنگسازی عمومی ضروری است تا مهارتهای لازم برای زندگی موفق در جامعه نهادینه شود.
مهربانیفر بیان کرد: نسل امروز، بهویژه نسل Z و آلفا، بیشتر از خانواده، تحت تأثیر رسانهها هستند. زمانی که خانواده از مسئولیت خود عقب مینشیند، رسانه جایگزین آن میشود و هویت فرد را شکل میدهد؛ با ارزشهایی که لزوماً همراستا با فرهنگ ما نیستند.
وی تاکید کرد: این فرایند از دهه ۸۰ به این سو شدت یافته و در آینده نیز اگر اصلاح نشود، وضعیت خانواده را بحرانیتر خواهد کرد. در این شرایط، نیاز به برنامههای آموزشی و فرهنگی که بتوانند هم خانوادهها و هم جوانان را آگاه کنند، بیش از پیش احساس میشود.
انتهای پیام
نظرات