خرمشهر، شهری که روزی طعمه حریق جنگ شد، اما در آتش مقاومت مردمانش، به فیروزهای درخشان در تاریخ ایران تبدیل شد. در میان آزادگان این شهر، رزمندگان گلستانی نیز نقشآفرینی کردند؛ مردانی که با وجود فاصله جغرافیایی، دلهایشان به خرمشهر گره خورده بود. از جنگلهای سرسبز شمال تا کویرهای سوخته جنوب، آنها آمدند تا ثابت کنند عشق به میهن، هیچ مرزی نمیشناسد.
این روایت، مروری است بر ایثار و دلاوری فرزندان گلستان در یکی از بزرگترین نبردهای دفاع مقدس؛ نبردی که پایانش، طلوع آزادی خرمشهر بود.
علی زینی، رزمندهٔ دلیر روستای نومل در شهرستان گرگان، در گفتوگویی صمیمی با ایسنا، خاطراتی از آن دوران را به تصویر کشیده و خود را اینگونه معرفی کرد: من علی زینی هستم، فرزند روستای نومل گرگان. سیزدهساله بودم که جنگ آغاز شد و بسیج روستا به همت شهید جعفر شهابی، نخستین شهید دیارمان، تشکیل شد. عشق به جبهه، دلم را آتش زده بود. باور داشتم رفتن به جبهه، نه یک انتخاب، که تکلیفی الهی است.
او با یادآوری روزهای نخستین اعزامش ادامه میدهد: پس از کلی اصرار و گرفتن رضایت خانواده، بالاخره با همراهی شهید شهابی راهی جبهه شدم. اولین مأموریتمان در مریوان بود؛ نگهبانی از مرز در زمستانی که حتی کردهای محلی میگفتند در عمرشان چنین برف سنگینی ندیدهاند.
تحمل سختیها در سایهٔ ایمان
این رزمندهٔ پیشکسوت با بیان خاطرهای از روزهای سخت جبهه، میگوید: ما باور داشتیم که خدا چراغ راهمان است. همین ایمان، سختترین لحظات را برایمان شیرین میکرد. یکبار در گودال عمیقی که بر اثر اصابت خمپاره ایجاد شده بود، گیر افتادم. جایی که نجات از آن، جز با لطف خدا ممکن نبود. با شلیک هوایی، رزمندگان را آگاه کردم و نجات یافتم. اما این سختیها در برابر دیدار چهرهٔ نورانی شهدا، هیچ بود.
خرمشهر؛ پیروزی خون بر شمشیر
زینی با چشمانی براق از روز فتح خرمشهر یاد میکند: وقتی خبر آزادی خرمشهر را شنیدیم، گویی دنیا به ما رو کرده بود. اشک شوق میریختیم؛ گویی عزت ایران را از چنگال دشمن پس گرفتهبودیم. آن روز، فهمیدیم که پایداری ملت، شکستناپذیر است.
پاسداشت یاد شهدا؛ رسالتی جاودان
او که امروز نیز در عرصههای فرهنگی و بسیج فعال است، با تأکید بر ضرورت زندهنگاهداشتن راه شهدا میگوید: حضور در جبههٔ فرهنگی، ادامهٔ همان راه است. جوانان امروز باید زندگی شهدا را بخوانند و بدانند این آرامش، با چه قیمتی به دست آمده است. فراموشی، بزرگترین خیانت به خون شهیدان است.
وی خطاب به جوانان میگوید: بخوانید، بپرسید و روایت کنید! راه شهدا با آگاهی و عمل زنده میماند. نگذارید نام و یاد آنان در گرداب زمان گم شود. این میراث شهیدان، امانتی است در دستان شما، راهی که آنان آغاز کردند، ما باید به پایان برسانیم.
یکی دیگر از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس در گفتوگو با ایسنا حس فداکاری، تعصب و غیرت و رفاقت میان رزمآوران را درجبهههای جنگ، حسی وصف نشدنی و بی مانند میداند و میگوید: اگر دوباره جنگی رخ دهد، بازهم خواهیم رفت و تا پای جان مقاومت خواهیم کرد.
رمضان کلاته میمیری، جانباز دفاع مقدس و از رزمندگان تیپ ۳، گردان ۱۷۱ لشکر ۲۱ حمزه که متولد سال ۱۳۳۷ و از پیشکسوتان جنگ است، خاطراتی تلخ و شیرین از روزهای مقاومت در برابر دشمن بعثی دارد.
کلاته میمیری که در ابتدای جنگ در منطقه پشت رودخانه کرخه مستقر بود، از شبی میگوید که در حوالی ساعت ۳:۳۰ بامداد، دشمن با استفاده از یک سلاح پیشرفته و بیصدا محل استقرارشان را هدف قرار داد.
او بعنوان پاسبخش در حال جابهجایی نگهبانان بود که ناگهان یک خمپاره درست یک متر پشت سرش فرود آمد. در این حمله، نگهبانان مستقر جلوی در سنگر از ناحیه سر و صورت و او از ناحیه کمر دچار آسیب شدند. صبح روز بعد به بیمارستانی در دزفول منتقل شد و پس از بستری، بعنوان نیروی باقیمانده جنگ به تهران آمد و مدتی در مناطق لویزان و افسریه مشغول به خدمت شد.
رمضان کلاته با یادآوری همرزمان شهیدش از جمله شهید علی زرینتاج که خود برایش نامه مینوشت و سه دختر کوچک داشت، از آن روزها با غرور یاد میکند.
او که در دسته شناسایی منطقه حضور داشت، انگیزهاش برای حضور در جبهه را غیرت، تعصب، دفاع از ناموس و وطن میداند و میگوید: ما نمیخواستیم حتی ذرهای از خاک کشورمان به دست دشمن بیفتد. صحبت با بچههای خرمشهر، حس ارق ملی را در ما شعلهورتر میکرد.
این جانباز دوران دفاع مقدس، لحظه شنیدن خبر آزادی خرمشهر را لحظهای بهیادماندنی دانسته و میگوید: از خوشحالی سر از پا نمیشناختیم. آن حس ایمان، رفاقت و همدلی که بین رزمندگان بود، هیچجای دیگر تکرار نمیشود.
کلاته میمیری که با وجود جراحتهای جنگ به زندگی ادامه میدهد، اضافه میکند: اگر باز هم جنگی پیش بیاید و توانی داشته باشم، باز هم خواهم رفت. آن حس فداکاری، ارزش گذاشتن به مردم و همدلی در جبههها بینظیر بود.
او در پایان با بغضی نهفته از آن روزها اینچنین یاد میکند: گاهی با خودم فکر میکنم شاید لیاقت شهادت نداشتیم، همرزمانمان شهید شدند و ما ماندیم، اما تا آخرین نفس، مدیون آنان هستیم.
انتهای پیام
نظرات