نرگس بلشلی روانشناس و مشاور خانواده در گفتوگو با ایسنا با بیان اینکه خانواده اولین معلم فرد در رفتار اجتماعی است، اظهار کرد: خانوادهها میتوانند از همان ابتدا، از طریق حمایتهای عاطفی و راهنماییهای هوشمند به کودک خودشان نزدیک شوند؛ به این معنا ارزشهای آنها را برای خودشان شخصیسازی میکنند.
وی ادامه داد: والدینی که مهارتهای اجتماعی را در فرزندانشان تقویت میکنند و آنها را در مواجهه با چالشهای زندگی دخیل میکنند، میتوانند به فرزندشان یاد بدهند که چگونه تصمیمات آگاهانه بگیرند (تو در مواجهه با این موقعیت، چگونه توانستی یک تصمیم گیری مهم داشته باشی؟) که از چالشهای کوچک شروع میشود تا در آینده به چالشهای بزرگ برسد. کودکانی که اعتماد به نفس بیشتری دارند، در خانوادهای رشد کردند که مهارت حل مسئله را در فرزندانشان پرورش دادند.
این مشاور خانواده، با بیان اینکه ازدواج آگاهانه نیازمند والدین حمایتگر است، اظهار کرد: ما از یک والد حمایتگر، یک مشاوره خوب میخواهیم، نه کسی که قرار است فرد را کنترل کند و بایدها و نبایدهایی برای او بیاورد که با آن ارزشها و باورهایی که فرد برای خود ترسیم کرده، اصلاً با هم سازگار نیستند و این همان ابتدای شروع احساسی انتخاب کردن است. لذا فرد به جای انتخاب آگاهانه به دنبال فردی میرود که او را حمایت کند، و آنچه برای او اهمیت دارد این است که فرد مقابل مشوق او باشد و او را دوست داشته باشد، لذا فرد از آگاهی، تأمل و تفکر استفاده نخواهد کرد.
وی یادآور شد: از سوی دیگر، والدینی داریم که انتظارات غیرواقعی را به فرزندانشان میدهند. یعنی از همان ابتدای رشد کودک، انتظاراتی را به او میدهند که اصلاً متناسب با ارزشها و باورهای کودکشان نیستند. وقتی فرزندشان بزرگ میشود و قرار است یک زوج را برای شریک زندگی خودش انتخاب کند، از آن هم انتظارات غیرواقعی دارد. این انتظارات غیرواقعی یعنی من چیزی هستم که نیستم، این میتواند منجر به ازدواج ناموفق شود.
بلشلی عنوان کرد: اگر بخواهیم ارزشهای فردی را از یک تا ۱۰ در نظر بگیریم، فرد به اندازهای انتظارات غیرواقعبینانه از خود دارد، و خانواده از همان ابتدا بیش از حد از او تعریف و تمجید کردهاند که میخواهد فردی انتخاب کند که بالاتر باشد، به همین دلیل هیچوقت نمیتواند موفق شود؛ از طرفی امکان دارد برعکس، افرادی را انتخاب کنند که پایینترین درجه اهمیت از ارزشها و باورها را دارند، و میگویند: خوب، پس هیچکسی به اندازه خودم نیست و میآیند و برعکس آن را عمل میکنند.
این مشاور خانواده گفت: فرزندانی که در خانوادههای پرتنش بزرگ میشوند و احساس تعلق، تعهد و مسئولیتپذیری نسبت به والدینشان را ندیدهاند، و این ضعف را میبینند، همیشه مستعد اضطراب و استرس بالا هستند. به همین دلیل، وقتی آنها برای رشد فردی خودشان تلاش میکنند، احساس میکنند که هیچوقت نمیتوانند از استانداردهای تعیینشده توسط والدینشان دنبال یک منبع خارجی بگردند، بنابراین به دنبال این هستند که فردی را انتخاب کنند که آنها را از محیط پرتنش زندگی خودشان نجات دهد لذا فرد به دنبال یک نجاتدهنده است.
وی اضافه کرد: در نتیجه، زمانی که فرد در یک محیط پرتنش طلاق رسمی والدین و یا طلاق عاطفی رشد کرده است، احساس تعلق و احترام متقابل بین پدر و مادر را شاهد نبوده است و در خانواده جایگاهی برای ارزشها و باورهای همدیگر وجود نداشته در این صورت حس خودکارآمدی کاهش پیدا میکند و فرد هیچ نگرش مثبتی برای آینده خود ندارد.
این مشاور خانواده بیان کرد: کودکانی که در یک محیط سالم رشد پیدا میکنند و همیشه خانواده را به صورت حامی در آینده تصمیم دیدهاند، انگیزهها، برنامهها و اهدافی که برای آینده خودشان دارند، به طور چشمگیری افزایش مییابد و منطق و تفکر در آنها توسعه پیدا میکند و شاهد افزایش حس خودکارآمدی در این افراد هستیم.
وی با بیان اینکه این روزها این جمله را زیاد میشنویم که «خود فرد مهم است، خانوادهاش مهم نیست»، تأکید کرد: دقیقاً وقتی ما با فردی ازدواج میکنیم، داریم با خانواده او هم ازدواج میکنیم؛ این که یک خانواده حمایتگر داریم یا مانعگر؟ فرزندی که از همان ابتدا در بستر سالم یک خانواده حمایتگر رشد کرده خانوادهای که فرد را برای تعهد، مسئولیتپذیری و دوست داشتن آماده کرده است، بسیار اهمیت دارد.
بلشلی تأکید کرد: فردی که سلامت روان دارد، میتواند در آینده هم برای زندگی خصوصی خودش سلامت روانی داشته باشد. خانوادهای که برای فرزندش حد و مرزهایی را مشخص میکند، نه به صورت کنترل، نه به صورت سلطه، بلکه به این شکل که میگوید: «من در کنار تو هستم»، فرد با یک نگرش سالم رشد کرده است. پس دقیقاً در زندگی خودش هم میتواند همان کارها را داشته باشد.
وی با اشاره به اینکه یکی از مؤلفههای ازدواج آگاهانه، آشنایی با سبک زندگی فرد است، بیان کرد: وقتی میگوییم خانواده همسر مهم نیستند، یعنی خودمان را هم در معرض خطر قرار میدهیم. چون خانواده من هم مهم نیست، در حالی که من در یک خانوادهای بزرگ شدهام که بستر ارزشها و سبک زندگی من است.
این روانشناس با بیان اینکه برای داشتن یک جامعه سالم، باید فرزندان سالمی را تربیت کنیم، اظهار کرد: زوجین از همان ابتدای فرزنددار شدن باید به این فکر باشند چه آیندهای برای فرزندان خود ترسیم کردهاند؛ و زمینه را برای ایجاد باورهایی همچون حس ارزشمندی، مهارت تصمیم آگاهانه، حل مسئله را برای آنها فراهم کنند؛ والدینی که این باورهای صحیح را در فرزندانشان ثبت میکنند، رشد میدهند، مطمئناً فرزندانشان در آینده هم میتوانند با این سلامت روان و باورهای درست، در انتخابهای خود به نتیجه برسند.
پیشبینی و مدیریت چالشها مولفه ازدواج آگاهانه
در خصوص «ازدواج آگاهانه» بیان کرد: در ازدواجی که صرفاً احساسی است، تصمیمگیری معمولاً بر اساس هیجان و آنچه که ما در لحظه احساس میکنیم، اتخاذ میشود. اما در ازدواج آگاهانه، پایه تحلیل ما بیشتر بر تفکر و منطق است. فردی که قرار است به صورت آگاهانه اقدام کند، باید درباره نقاط قوت و ضعف، ارزشها و انتظارات بلندمدت خود بیندیشد و بفهمد که چه تصمیم موفقی میتواند به او داده شود.
وی گفت: در ازدواج آگاهانه، ما به دنبال یک چشمانداز برای آینده هستیم؛ یعنی افراد باید انتظاراتشان، اهداف و برنامههایی که قرار است در آینده داشته باشند را بررسی کنند، آیا این انتظارات و برنامههایی که فرد برای آینده خودش رقم زده با آیندهای که من ترسیم کردم میتواند یکی باشد؟ آیا خودم را در آن انتظارات و آینده مشترک میبینم؟ آیا از نظر من هم میتوانم در آن آینده قرار بگیرم؟
بلشلی با بیان اینکه ازدواج آگاهانه مستلزم داشتن چشماندازی مشترک میان زوجین است، یادآور شد: اگر این چشمانداز وجود نداشته باشد، باعث بروز اختلافات میشود و در نهایت فرد احساس میکند که هیچ آیندهای با این فرد نمیتواند داشته باشد. بنابراین، ممکن است ازدواج فقط از روی احساس انجام شده باشد، در حال حاضر دوست دارم، ولی در آینده هیچ علاقه یا دوست داشتنی وجود ندارد.
وی تصریح کرد: یکی دیگر از مولفههای ازدواج آگاهانه، پیشبینی و مدیریت چالشهاست، مثل اختلاف نظر، مدیریت خشم یا فشارهای اقتصادی و فرهنگی، آنچه اهمیت دارد این است که فرد در مورد این مشکلات چگونه فکر میکند، لذا باید به این سوال پاسخ دهد که آیا از مهارت گفتوگوی موثر برخوردار هستم و میتوانم درباره نیازها، علایق و محدودیتهایی که نسبت به خودم دارم صحبت کنم؟ بعد از فرد باید علایق و محدودیتهایی که نسبت به فرد مورد نظر در نظر گرفته را بررسی کند که آیا میتواند در آن علایق و محدودیتها قرار بگیرد.
بلشلی تأکید کرد: مسئله مهم دیگری که میتواند یک ازدواج آگاهانه را تحت تأثیر قرار دهد این است که وقتی میگوییم ازدواج آگاهانه صرفاً منطق نیست، حتماً احساس هم در آن دخیل است، اما وقتی میگوییم که من قرار است از روی منطق و احساس انتخاب کنم، به این معنا است که فرد تنها بُعد هیجانی و احساسی را در نظر نگیرد و آینده این رابطه برای او اهمیتی نداشته باشد.
وی تصریح کرد: یکی از مولفههای مهم ازدواج آگاهانه ارزشها و باورهایی است که فرد برای خود ترسیم کرده است. لذا سوالاتی از این قبیل مطرح میشود که آیا این ارزشها و باورهایی که برای من محترم هستند و اهمیت بالایی دارند، برای فرد مورد نظر هم به همین صورت هستند؟ آیا فرد مورد نظر، باورها و ارزشهایی که برای خودش پیشبینی کرده است، را هم در برنامه خودم قرار دهم؟
این مشاور خانواده با اشاره به اینکه یکی دیگر از مولفههای مهم انتخاب آگاهانه، سبک زندگی است، گفت: سبک زندگی شامل تغذیه، مسائل روانشناختی، مهارتهای اجتماعی، نوع کنترلگری و سبک فرزندپروری است، لذا فرد باید برای ازدواج آگاهانه به این پاسخ این سوالات بیندیشد؛ سبک زندگی فرد مورد نظر به چه صورت است؟ آیا سبک زندگی شخصی که من قرار است انتخاب کنم با زندگی من همخوانی دارد؟ اگر خیلی متفاوت باشد، آیا میتوانم آن سبک زندگی را هم برای خودم داشته باشم؟ یعنی آیا میتوانم به اندازهای تغییر کنم که سبک زندگی من با سبک زندگی فرد مورد نظر هماهنگ شود؟.
انتهای پیام
نظرات