به گزارش ایسنا، به نقل از دیروزبان، در دل تاریخ ایران، گاهی نامهایی پیدا میشود که سرنوشتشان نه تنها با قدرت و سیاست، بلکه با کینه، شجاعت و بدنامی گره خورده است. یکی از این نامها، تاجالملوک فراهانی، ملقب به امخاقان است؛ زنی که هم دختر صدراعظم مقتدر ایران بود، هم همسر ولیعهد و شاه قاجار، و هم مادر پادشاهی که سقوط سلطنت قاجار را تجربه کرد. اما چرا نام او در تاریخ، بیش از آنکه یادآور اقتدار و نقشآفرینی باشد، با حاشیه و اتهام و روایتهای تلخ همراه شده است؟
امخاقان، نخستین فرزند مشترک امیرکبیر و عزتالدوله، خواهر ناصرالدین شاه بود. تولد او در سالهای ابتدایی سلطنت ناصرالدین شاه رخ داد؛ زمانی که امیرکبیر، با تدبیر و کاردانیاش، به مقام صدارت عظمی رسیده بود و شاه برای جلب بیشتر دل او، خواهرش را به عقدش درآورد. تولد تاجالملوک با سختی بسیار همراه بود و امیرکبیر در نامهای به شاه، از زحمت زیاد همسرش برای به دنیا آوردن این دختر خبر داد. کمی بعد، خواهر کوچکترش، همدمالملوک نیز به دنیا آمد.
اما شادی این خانواده دیری نپایید. اختلافات میان امیرکبیر و مهدعلیا، مادر شاه، شدت گرفت و سرانجام حکم عزل و تبعید امیرکبیر از سوی ناصرالدین شاه صادر شد. عزتالدوله، با وجود مخالفت شاه و مادرش، همراه دو دختر خردسالش، امخاقان و همدمالملوک، همسرش را تا کاشان همراهی کرد. این صحنه آنقدر تأثیرگذار بود که حتی لیدی شیل، همسر سفیر انگلیس، دلش به حال این دو کودک سوخت و آرزو کرد میتوانست آنها را به سفارت پناه دهد.
۵۴ روز پس از تبعید، امیرکبیر در حمام فین کاشان به قتل رسید. مرگ پدر، نخستین زخم عمیق زندگی امخاقان بود؛ زخمی که تا پایان عمر با او باقی ماند. مادر و دو دختر پس از خاکسپاری امیرکبیر به تهران بازگشتند. عزتالدوله، در دیدار با برادرش، هرچه فحش بلد بود نثار ناصرالدین شاه و مهدعلیا کرد؛ اما این خشم و اعتراض سرانجامی نداشت.
پس از بازگشت به تهران، عزتالدوله به اجبار شاه با میرزا کاظم، پسر صدراعظم بعدی، ازدواج کرد و سرپرستی دو دخترش به مهدعلیا، مادربزرگ مقتدرشان، سپرده شد. امخاقان و خواهرش، در خانه کسی بزرگ شدند که دستور قتل پدرشان را داده بود. این نفرت و خشم در وجودشان ریشه دواند تا جایی که حتی در کودکی، به ناصرالدین شاه میگفتند: «تو قاتل پدرمان هستی.» دوگوبینو، دیپلمات فرانسوی، روایت میکند که شاه برای جلب محبت این دو کودک به آنها اسباببازی میداد، اما آنها همواره به او یادآوری میکردند که پدرشان به دستور او کشته شده است. حتی یک بار، این دو دختر به پسر فراشباشی که همسنشان بود حمله کردند و او را زخمی کردند.
امخاقان تا دوازدهسالگی زیر دست مهدعلیا بزرگ شد و شاهد بود که مادرش به عنوان اسباب وزارت، از خانه این صدراعظم به خانه صدراعظم بعدی میرفت. هر چه بزرگتر میشد، به وضعیتی که برای پدرش پیش آمده بود، اعتراض میکرد؛ اعتراضهایی که البته باعث نشد مهدعلیا سرنوشت دیگری برایش در نظر بگیرد.
ازدواجی سیاسی؛ همسر ولیعهد
مهدعلیا، که سرپرستی دو نوهاش را بر عهده داشت، تصمیم گرفت آنها را به عقد شاهزادگان قاجار درآورد. تاجالملوک، با وجود بزرگتر بودن از مظفرالدین میرزا، به عقد او درآمد و راهی تبریز شد تا همسر ولیعهد باشد. این ازدواج، بیش از آنکه بر پایه علاقه باشد، تصمیمی سیاسی و خانوادگی بود؛ تلاشی برای حفظ قدرت و ثروت در خاندان سلطنت.
مظفرالدین میرزا، ولیعهد جوان، شش سال از امخاقان کوچکتر بود. با این حال، به دلیل جایگاه خانوادگی و تدبیر مهدعلیا، این وصلت انجام شد. تاجالملوک دو سال دیگر پیش مادربزرگش ماند و مظفرالدین میرزا به تبریز رفت تا در نهایت، در مراسمی باشکوه، راهی حرم ولیعهد شود.
امخاقان نخستین همسر عقدی مظفرالدین شاه شد و سه فرزند برای او به دنیا آورد: محمدعلیمیرزا (ولیعهد بعدی)، احمدمیرزا و عزتالسلطنه. اما زندگی مشترک آنها پر از اختلاف و تلخی بود. برخی این اختلاف را به خاطر کینه امخاقان از خاندان مادریاش بابت قتل پدرش میدانستند؛ برخی دیگر، او را زنی بیپروا و زباندراز توصیف میکردند که حتی شاه نیز از تندیاش در امان نبود. محمدعلیخان غفاری، پیشخدمت مظفرالدین میرزا، در خاطراتش نوشته است که امخاقان از همان ابتدای ورود به دارالحکومه تبریز، روی خوش به ولیعهد نشان نمیداد و او را تحقیر میکرد.
تولد محمدعلیمیرزا، ولیعهد دوم قاجار، هم نتوانست از شدت اختلافات میان امخاقان و مظفرالدین میرزا بکاهد. حتی پس از تولد دو فرزند دیگر، مشکلات این زوج ادامه یافت و با مرگ مهدعلیا، این اختلافها آشکارتر شد.
اختلافات میان امخاقان و مظفرالدین شاه به جایی رسید که خانواده شاه، به ویژه شکوهالسلطنه، مادر مظفرالدین شاه، به دنبال طلاق آنها بود. شکوهالسلطنه حتی به محمدعلیخان غفاری سفارش میکرد که کاری کند رأی شاه بر جدایی این دو باشد و بچهها را به تهران بیاورند تا خودش از آنها نگهداری کند. اما امخاقان زنی نبود که به سادگی تسلیم شود. او فرزندانش را از پدرشان گرفت و بار دیگر ازدواج کرد؛ رفتاری که در آن دوران برای یک زن قاجاری عجیب و بیسابقه بود.
ناصرالدین شاه وقتی در جریان مشکلات زندگی مشترک ولیعهد و خواهرزاده قرار میگیرد، از صدراعظم میخواهد تا راهی برای حل این مشکل بیندیشد. با این حال، شکوهالسلطنه در پشت پرده مظفرالدین میرزا را برای طلاق تشویق میکرد و حتی میگفت: «از دیوانگیهای آن زن، عاقبت میترسم خداینکرده خلافی بکند که همه عاقلها حیران بمانند…»
تهمتها، بدنامی و تاریخنگاری مغرضانه
در دوران مشروطه، روزنامهها به امخاقان تهمتهای اخلاقی زدند. این اتهامات، بیش از آنکه ریشه در واقعیت داشته باشد، ناشی از نقش سیاسی و خانوادگی او بود؛ زنی که همسر و مادر شاه بود و نقطه تداوم سلطنت قاجار پس از مشروطه به شمار میرفت. او نهتنها قربانی تصمیمات مردان قدرتمند زمان خود شد، بلکه به دلیل جسارت و استقلالش، هدف تهمتها و بدنامیهای فراوان قرار گرفت.
امخاقان زنی نبود که در چهارچوبهای سنتی حرمسرا باقی بماند. او از شاهزادهای که ولیعهد رسمی بود طلاق گرفت، فرزندانش را که یکی از آنها ولیعهد بعدی بود از پدر گرفت و بار دیگر ازدواج کرد. اینها نشانههایی هستند که نشان میدهند امخاقان، زنی حرمنشین و مستوره نبوده و اگرچه تلاشی برای اینکه پا جای پای مهدعلیا بگذارد، نداشت اما بخشهایی از اخلاقهای او را به میراث برد که رسانههای دوران مشروطه جسارت کردند تا به او بدترین تهمتها را بزنند.
نقش امخاقان در تاریخ، تنها به همسر ولیعهد بودن محدود نماند. او مادر محمدعلی شاه شد؛ پادشاهی که سقوط سلطنت قاجار را رقم زد و پس از تبعید، مادرش نیز در راه رسیدن به او، با بیماری درگذشت. امخاقان، نقطه تداوم سلطنت قاجار بعد از مشروطه بود و این نکتهای است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
پس از سقوط سلطنت پسرش، امخاقان نیز مانند بسیاری از زنان دربار، در تنهایی و بیماری درگذشت. او هرگز فرصت نیافت روایت خودش را از زندگیاش بنویسد و هرچه از او باقی مانده، تکهپارههایی است در خاطرات دیگران. تنها عکسی که از او باقی مانده، تصویر دختری دوازدهساله است؛ تصویری که در تاریخ با روایت زندگی نزدیکانش، تصویری بدنام و مخدوش به یادگار گذاشته است.
امخاقان زنی بود که زندگیاش در سایه قدرت، سیاست و کینههای خانوادگی شکل گرفت. او نه تنها قربانی تصمیمات مردان قدرتمند زمان خود شد، بلکه به دلیل جسارت و استقلالش، هدف تهمتها و بدنامیهای فراوان قرار گرفت. با این حال، نقش او در تاریخ قاجار و تأثیرش بر سرنوشت سلطنت، انکارناپذیر است. زندگی او، روایتی است از زنان ایرانی که پشت درهای بسته حرمسراها، هم قربانی و هم بازیگر تاریخ بودند.
انتهای پیام
نظرات