کوچههای شهر بهشهر در شرق مازندران، گلکوچیک با توپ پلاستیکی و پسربچهای که عاشق فوتبال و گزارش بازی است. نزدیکی منزلش با ورزشگاه آزادی بهشهر در ۲۰۰ متری، اولین نقطه اشتراک بین او و دنیای فوتبال میشود و به قول خودش: «از ۷ سالگی در زمین فوتبال بودم و سالها در مدارس فوتبال و فوتسال شهر و استان بازی کردم. طی این سالهای عمر و فعالیت که خودم را شناختم در زمین فوتبال بودم و بازیهای دهه ۶۰ و ۷۰ فوتبال را همیشه تماشا میکردم و از همان سالهای کودکی علاقه شدید و عشق عجیبی به کار رسانه و گزارش داشتم. این ذهنیت باعث شد تا با حال و هوای خودم و عشق عمیقی که به فوتبال داشتم، بیام و گزارش کنم و این جواب داد.»
بله سرانجام جواب داد؛ ۱۷ اسفند ۱۴۰۳ مهمان شبکه نسیم در صداوسیما میشود و تندیس بهترین گزارشگر کشور از نگاه برنامه و مردم را دریافت میکند. وقتی در این خصوص میپرسم و میخواهم توضیح بیشتری دهد، میگوید: «هماهنگیها یک ماهی طول کشید تا برای برنامه مهیا شوم. از بهشهر با تاکسی خطی رفتم تهران، آنجا هم اسنپ گرفتم، رفتم مکان مصاحبه. روز بهیادماندنی بود و مصاحبه انجام و تندیس به من اعطا شد؛ نهایتاً خیلی ساده رفتم و برگشتم.»
فعالیتش را با عکاسی ورزشی از سال ۱۳۸۷ در یکی از نشریات محلی بهشهر آغاز کرد. خودش را مدیون روانشاد غلامرضا بهروان، رئیس اسبق فدراسیون فوتبال مازندران میداند و میگوید: «فعالیتم را ارتقا دادم و سرانجام توانستم در سال ۱۳۹۸ اولین آیدیکارت لیگ برتر را از دستان مهندس فقید غلامرضا بهروان، رئیس اسبق فدراسیون فوتبال مازندران دریافت کنم.» او از از رئیس هیت فوتبال شهرش که زحمت بسیار میکشد نیز تشکر میکند.
«یه پاس در عمق، میچرخه اونجا امّا اجازه هنرنمایی رو بهش نمیده کریمی، یه برخورد هم اونجا پیش میاد! نگاه کنین! نگاه کنین چه خبره در سالن،» و ناگهان لهجه گزارشگر به تنظیمات کارخانه برگشته و ادامه میدهد: «اینجه اوجه نیَه پسر، اردکان دِله بیَه هر کاری کُردِنی، اما ایجه بهشهر هَسه و شاهین! ما شهر مهماننوازی هَسِمی و احتراما ره حفظ کِمِّی اما دِ قرار نِیَه کسی بیَه اِمی شهر دِله و اِمی وِسی گردنکلفتی هاکِنه. تذکر هم دنِّه اونجِه داور مسابقه. محمدحسن ابراهیمی یه لحظه بورده فیگور بِیره که فکر هاکِرده «هادی چوپان» هَسه، اما نه ایجه اونجِه نیه پسر...»
یا به این گزارش دقت کنید: «علیرضا زادخواست، بازیکنی که از بادمجون خیلی بدش میاد. چهار تا دایی داره که القاب عجیب و غریبی دارن؛ حسین تککلید! اسمال خمیرآش! رمضون کلهپاچه و اصغر سیرسرکه! ما هم یه لیدر توی فوتبال شهرمون داشتیم بنام مصطفی موز! البته از موزِ پولی بدش میومد، وگرنه موز مجانی رو ۵ کیلو میخوره! به مال مفت که رسیدی فدا کنی جان را!».
اینها فقط دو از نمونه گزارشهای «ابوالفضل گلابی» متولد اول آذر ۱۳۵۹ از شهرستان بهشهر هست که با طنازی خاصی اجرا میشود و همزمان با بهکارگیری لهجه و گویش مازندرانی حال و هوای بومی و محلی میگیرد. میتوان گفت او حالا با این اشتهار و محبوبیت و بهکارگیری ضربالمثلهای مازندرانی یکی از مُروجّان اصلی گویش مازنی در ایران است.
شغلش فقط و فقط گزارش فوتبال و خبرنگاری است. شیوه او نیز در ابتدا شما را به یاد عادل فردوسیپور میاندازد؛ خودش در گفتوگو با ایسنا میگوید: «الگوی من عادل فردوسیپور بود اما الان الگو ندارم و به مرور زمان شیوه نوینی را آغاز کردم که بسیار مردمپسند شده و حالا سبک خودمو دارم».
گزارش ابوالفضل کجا و گزارشهای عادل کجا! آماری که ابوالفضل گلابی از مربیان، داوران و بازیکنان در حین گزارش ارائه میدهد شاید خصوصیترین حقایق زندگی افراد باشد. از میزان مصرف مواد غذایی یک داور مسابقه گرفته تا آمار چکهای برگشتی فامیل درجه یک یکی از بازیکنان زمین یا حتی آمار پسرخالهها و ازدواجهای ناموفق مربی تیم که البته به گفته خودش با کسب اجازه و اعلام رضایت از جانب آنها بیان میشود. ضمن اینکه ابوالفضل این گزارشها را با کلیدواژههای مازندرانی میکس و مونتاژ میکند.
از ابوالفضل گلابی میپرسم این آمارها را از کجا و چگونه تهیه میکنی که پاسخ میدهد: «قبلاً به این شکل بود که برای گرفتن آمار و اطلاعات بازیکنان یا داوران، از طریق دوستانشان و آشنایان اطلاعات میگرفتم و یا به محل زندگی آنها میرفتم و همانند ازدواجهای استان به صورت میدانی درباره آنان تحقیقات میکردم و حتی از خانوادههای آنان اطلاعات کسب میکردم، اطلاعاتی که برای مخاطبان جالب و مورد پسند باشد. حالا اما خود بازیکنان یا داوران این اطلاعات را به من میرسانند و کمتر اطلاعات را جمعآوری میکنم.»
جالب اینکه خود آن بازیکنان و داوران راضی هستند و میگویند که توسط گزارشهای گلابی دیده شدند و رضایت کامل دارند. خودش در این باره میگوید: «زمانی فقط داورا و بازیکنان لیگ برتر دیده میشدند اما من توانستم در پایین سطح فوتبال مازندران و مدارس، بازیکنان و اهالی فوتبال را به کشور معرفی کنم. مثلا یک بچه ۱۰ ساله که در فوتبال شهرم در رده پایه بازی میکنه و شاید ۵۰ نفر هم او را نمیشناسند به لطف این گزارشها دیده شده و هزاران نفر در سطح استان و کشور این نونهال رو دیدند. حتی برخی از دنبالکنندگان صفحه من، مربیان و پیشکسوتان و بازیکنان تیمهای ملی و جوانان هستند و این گزارشها باعث میشود این پسربچه دیده شده و شاید روزی افتخار آفرین شهرمان باشد.»
دل بزرگی دارد این ابوالفضل گلابی. تنهای تنها و بدون هیچ کمک مالی و حمایت از سوی متولیان و مسئولان ورزش شهر و استان مازندران، تنها با یک گوشی ساده حالا در دل میلیونها هموطن نفوذ کرده است. میگوید: «حدود ۴۰ فالوور دارم که با بیماری سرطان درگیر هستند، گاهگاهی برای آنها وویس میذارم و گزارش میکنم و دلشون شاد میشه و میخندند و میگویند که گزارشهای شما برای ما بهتر از داروهاست، بخاطر دعای همین مردم الحمدلله موفق بودم.»
با بغض ادامه میدهد: «پدرم مداح هست و ما با نان اهل بیت بزرگ شدیم. قدم درست برداشتیم و همیشه از شهدا کمک میگیرم و اردت خاصی به خانواده شهدا دارم. یه بچه انقلابی هستم و در کار رسانه دنبال لقمه حلالم. برخیها پیام میدهند و میگویند ما اصلا فوتبال نگاه نمیکنیم و دوست نداریم اما گزارشهای شما رو میبینیم.»
همه شنیدهایم که میگویند فلانی نان قلبش را میخورد، ابوالفضل گلابی همان فلانی است. با همان حال و هوای بغضآلود برایم تعریف میکند: «۲۷ ابان ۱۴۰۲، چهار روز قبل از تولدم، آقایی با من تماس گرفتند و گفتند آقای گلابی ممکنه برای ما یک شماره حساب و شماره شبا بانکی بفرستین؟ پرسیدم شما؟ گفت من رحمتی هستم، مدیرعامل شرکت پلیمر خلیجفارس خرمآباد. گفتم من نه شما را دیدم و نه شهرتون آمدم و نه مردم شما را دیدم. گفتند: ما هر روز که میام سرِ کار، این گزارشهای شما را پخش میکنیم و به اتفاق کارگران همگی نگاه میکنیم و با یک روحیۀ خوب شروع میکنیم به کار. شما لطف کن شماره حسابت را برای ما بفرست.»
ابوالفضل بغضش را فرو میبرد و ادامه میدهد: «اول آذر ۱۴۰۲ که روز تولدم بود، ساعت ۱۵ و یک دقیقه، مبلغ ۳۰ میلیون به حسابم واریز کردند. من نه آقای رحمتی را دیدم و نه شهرشان رفتم و نه کاری برایشان انجام دادم. ایشان این مبلغ را فقط بهخاطر اینکه لبخند بر لبشان آوردم پرداخت کردند و گفتند که خدا من را سر راهت قرار داد.»
شگفتانههای زندگی ابوالفضل گلابی بسیار است، اما گلایههای او هم کم نیست. او از نامهربانیها میگوید، از اینکه یکّه و تنها و بدون حمایت در این شرایط نامناسب اقتصادی با چه مشقتی بهدنبال روزی حلال است. میگوید: «برای من افت دارد که بانک زنگ بزنه بگه قسط این ماه شما عقب افتاده. گلایههای زیادی دارم اما دست از کارم نمیکشم. حقوق بگیر هیچجا نیستم و کارم همین رسانه است و گزارش. معتقدم منی که دعای پدر و مادرم پشت و پناهم باشد قطعاً موفقترین انسان روی زمین هستم. بهخاطر این مصاحبه کردم که واقعیتها را بگم.»
«هیچکسی هم به من کمکی نکرده نه هیچ مسئول شهرستانی و نه هیچ مدیر استانی. قسم میخورم در شهر و استان ذرهای مرا حمایت نمیکنند و من با اندک امکانات خودم، تلویزیون رفتم و برای اولین بار تندیس بهترین گزارشگر را دریافت کردم. تاکید میکنم که توی شهر تنها هستم و هیچ نماینده و مدیر شهرستان و استان کمک نمیکند و اگر مستنداتی مبنی بر حمایت از من هست مایلم منتشر کنند. اگر هم کسی به من هزینهای پرداخت میکند شاید بگم، یکبیستم پولی است که باید دریافت کنم اما ناشکر نیستم و در شهر خودم گزارش میکنم و به ورزش و فوتبال و فوتسال شهرم علاقه دارم و در گزارشها به لطف خدا موفق بودم.»
ابوالفضل گلابی با یک گوشی ساده و گزارش بازیهای محلات شهر و روستا از ردههای مختلف پایه تا بزرگسال فعالیتش را در فضای مجازی آغاز کرد و حالا بیش از ۴۱ هزار دنبالکننده دارد و پستهای مختلف او در صفحات مختلف وایرال میشود. «بنده حقوقبگیر هیچ ارگان یا نهاد و یا اداره و هیأت و عضو هیچ سازمانی نیستم و تنها منبع درآمد من از همین راه است و تنها و مستقل فعالیت میکنم. یعنی خودم هستم با امکاناتم و با هماهنگی میروم و بازیها را گزارش میکنم و درآمدزایی میکنم و خرج زندگیم از همین راه است.»
اما او را با نام دیگری هم میشناسند: « آقای نگاه کنین»! گلابی در این باره توضیح داد: «اولین گزارشم برمیگرده به بیش از ۴ سال پیش و یک مسابقه فوتبال در لیگ دسته اول بهشهر که بین بازکنان درگیری و زد و خورد ایجاد شد و من جمله «نگاه کنید» را تکرار میکردم و با همان جمله نگاه کنید معروف شدم در سطح کشور و گزارش در فضای مجازی و شبکهها وایرال شد و دیده شدم.»
درست میگوید. به خوبی یادم هست همان موقع که این گزارش همهگیر شده بود، اتفاقاً شمردم و او در طی کمتر از ۲ دقیقه گزارش، ۲۶ مرتبه گفت: «نگاه کنین»!
ابوالفضل ادامه داد: «چند هفته بعد دوباره یک درگیری دیگر در بازی فوتبال پیشکسوتان بهشهر اتفاق افتاد و باز با همین واژه «نگاه کنید». دیگه معروف شدم به «نگاه کنید ۱ و ۲» و اینطور بود که مشهور شدم.» لبخندی نامحسوس بر لبان گلابی مینشیند و میگوید: «بازتاب گزارشهام در کشور و حتی ایرانیان خارج از کشور و رسانهها و فضای مجازی عالی بود و این مردم برای من سنگ تمام گذاشتند و من هم سعی کردم مردمی باشم. نیّت اصلا همین بود که در فضای مجازی حال مردم را خوب کنم با این شرایط سخت اقتصادی و اتفاقات روزمره که همه ماها داریم، سعی کردم گزارشهایی انجام بدم که برای دقایقی مردم غمهای خودشون رو فراموش کنند.»
یاد دارم اوایل که معروف شده بود، گزارشی از او دیدم که مشغول آمار دادن از یک داور مسابقه بود؛ به نوعی زیر و بم زندگی داور مسابقه را بیان میکرد و اصطلاحاً مشغول شخم زدن زندگیش بود. منِ خبرنگارِ کنجکاو بلافاصله به سراغ کامنتها رفتم و شاید بیش از ۳۰۰ کامنت فقط ایموجیهای خنده بود؛ یکی از کامنتها که مرا نیز به خنده واداشت از سوی بانویی بود که نوشت: بیا ۲ کیلو سبزی گرفتم بشینیم پاک کنیم ببینیم دیگه چه خبره.
گلابی اصطلاحات منحصربهفردی هم دارد: «پَرپَتو»، «لایی آبدندونی»، «سه کنجی» و البته خوش ذوق است و طبع شعر و شاعری هم دارد: «روزای برف و وارشی، خنده و ذوق و دِلخِشی، چه گُلی زَندِه، جواد خاله شی».
یک سوال؛ اگر برای گزارش به تلویزیون دعوت شوید...؟
خیلی صریح پاس میدهد: «از صداوسیما، شبکه ۳ یا ورزش و یا شبکه مازندران و غیره اگر بخواهند گزارش بازی را داشته باشم، قطعاً شرکت نمیکنم. به عنوان مهمان چرا حضور خواهم یافت اما برای گزارش فوتبال در صداوسیما هرگز و به هیچ عنوان. آنجا بهترین گزارشگرها هستند و جای من در تلویزیون نیست برای گزارش. این را الان میگویم و مردم باید بدانند.»
انتظار پاسخ منفی از او نداشتم، وی اظهار کرد: «من در همین فضای مجازی با مردم راحتم و اینکه یک بیمار سرطانی به من پیام میده و من براش وویس میفرستم و او از ته دل میخندد این برای من بهتر از ۱۰۰ گزارشی است که بخواهم در تلویزیون گزارش کنم. همین فستیوال شهرم، لیگ شهر و استان خودمو گزارش کنم بهتر از این است که بخوام الکلاسیکو را در تلویزیون گزارش کنم.»
با خود میاندیشم که شاید آمادگی لازم را ندارد و شاید شکسته نفسی میکند اما گویا افکارم را خوانده و میگوید: «البته آمادگی دارم و استعدادشو دارم و فیالبداهه میتوانم خیلی راحت گزارش کنم. درسته که اطلاعات عمومی من نسبت به خیلی از گزارشگرا پایین هست چون نه کلاس رفتم نه زبان خارجه بلدم. اما انقدر میتوانم در فوتبال و حین گزارش حال خیلیا رو خوب کنم؛ هدف نهایی خودم در گزارش فوتبال اینه که اگر کسی فوتبال را ۹۰ دقیقه نگاه میکنه همزمان شادی و خنده روی لبش بیاد.»
فوتبال و فوتسال را آنچنان نگاه نمیکند. علاقهای هم به تیمی خاصی در کشور ندارد اما در نهایت اعتراف میکند که تیم محبوبش نساجی مازندران است. بهخاطر جنبۀ سرگرمی و سوتیهای خندهدار، خیابانی گزارشگر محبوب اوست. فوتبالیستی که همه جوره قبولش دارد «علی دایی» است و میگوید: «به خاطر کارهای خیر و خوبی که انجام میدهند. همیشه دوست داشتم در زندگی مثل علی دایی در کارهای خیر قدم بردارم. انشاءالله بتوانم روزی ایشان را از نزدیک ببینم.»
دو گزارش از بین تمام گزارشهایی که انجام داده را بیشتر دوست دارد. خودش میگوید: «یکی که کاملا با لهجه مازندرانی بود که در لیگ دسته اول بهشهر انجام شد که تیم شهرمون گل زده بود و گفتم: «روزای برف و وارشی، خنده و ذوق و دلخشی، چه گلی زنده، جواد خاله شی» بهخاطر عرق همیشگی به مازندران و دیگر گزارشی که برای «نیکو ویلیامز» انجام دادم که آخرش گفته بودم «هلی تیتی هاکرده، مارجان نینی هاکرده.»
خواسته شما آقای گلابی؟
«مدیرکل ورزش مازندران، مدیران ادارهکل، مسئولان شهرستان و استانی، بروبچههای پرتلاش صداوسیما، متولیان فوتبال شهر و استان و کشور همه در فضای مجازی مرا دنبال میکنند و میبینند که من در گرما و سرما روی یک صندلی پلاستیکی میایستم و با یک گوشی معمولی گزارش میکنم، فوتبال استان و شهرستان و شهرم را معرفی میکنم. آقای مسئول تو نگاه میکنی اما خودتو میزنی به اون راه، توی همین شهر خودم اشخاصی هستند که از لحاظ مالی متمول هستند اما دریغ از اینکه بخواهند کمک کنند تا کیفیت کار بنده ارتقا پیدا کند. فقط میگویند کارت عالی است.»
اما شوخی با گلابی به سبک خودش!
همین ابوالفضل خان گلابی قبلا به مدت ۱۰ سال شاطر نانوایی بوده و به عنوان کارگر ساختمانی هم قبلا کار کرده. بهترین غذایی که دوست داره، تهچین مادرش هست که براش ویژه درست میکنه. عطر شخصی او هم بوگارت هست و توی کارتون فوتبالیستها از سوباسا خیلی خوشش میومده.
پدرش هم اصلا زمین زراعی نداره؛ البته قبلاً پدرش در دهه ۵۰ یک اسب داشته و با اسب به شالیزارها میرفته. بعدها و در دهه ۶۰ باباش اسب رو میفروشه و بخاطر علاقهای که به موتور گازی «رکس» داشت، ۳ تا موتور گازی رکس میخره.
یک پسر هم داره که ۲۱ سالشه و دانشجوی ترم چهارم رشته معماری و کمک داور درجه ۲ فوتبال نیز هست. یک نکته هم درباره پسرش که حالا مَردی شده جالبه، اونم اینکه در این ۲۱ سال زندگی، اصلا گوجه نخورده و دوست نداره.
اینم بگم که ابوالفضل در ایام تابستان که جمعاً ۹۳ روز میشه، صبحانه و ناهار و شام نزدیک به حداقل ۲۰۰ لیتر آبدوغخیار میخوره که بقول خودش پدر نداری بسوزه.
ابوالفضل گلابی، شاید یک الگوی منحصربفرد برای جامعه گزارشگران و رسانه استان مازندران و حتی کشور باشد؛ شغلی که خیلیها معتقدند بخاطر زحمت زیاد و درآمد بسیار کم اساساً شغل محسوب نمیشود و نمیتوان در این شرایط اقتصادی فقط از راه علاقه و عشق پول درآورد.
با احترام به همه گزارشگران فوتبال و همه اهالی رسانه استان و کشور، باید اذعان کرد که اتفاقی را که ابوالفضل رقم زده، در نوع خود بینظیر است. او به تنهایی و با دستان خالی ثابت کرده که اگر عشق را با جوهر تلاش و پشتکار درهم بیامیزیم، هرچند سخت اما میتوان رزقی حلال بهدست آورد و پلی زد از دشواریها به قلب مردم و محبوبیت در دل میلیونها هموطن که جز این نیست زندگی و عاقبت بخیری. خلاصه که بقول خودش: «زندگی سختترین درسهاشو به مهربانترین قلبها میده...!»
انتهای پیام
نظرات