امیر الهامی در گفتو گو با ایسنا، اظهار کرد: اولین بار شاید یک تعریف هنری از ادبیات را در دفتر خاطرات پدرم دیدم، آنجا که میگفت ادبیات اقیانوسی است بیکران که افق و کرانهای بر آن نتوان تصور کرد و شعر، امواج این بیکران دریاست. از این دست تعاریف درباره ادبیات که هر کسی بر مبنای نگاه خود با واژگان بازی کرده است، فراوان است. من نیز به شعر به عنوان یک جریان هنری نگاه میکنم پس باید قبل از آن بگویم که هنر چیست.
وی افزود: یکی از دقیقترین تعریفهایی که برای هنر ارائه شده این است که هنر جریانی است که پس از مواجهه با آن، ما دیگر فرد سابق نباشیم. این جریان هنری اگر به قول شفیعی کدکنی در رستاخیز کلمات اتفاق بیفتد، شعر، در رستاخیز نتها موسیقی و در رستاخیز رنگها، استاد فرشچیان نام میگیرد. هرکس که گفت بهر تو مردم، دروغ گفت/ من راست گفتهام که برای تو زندهام. این تصویر اگر در ما تغییری ایجاد کرد بهگونهای که ما دیگر آدم قبل نشدیم، در رستاخیز کلمات مشمول تعریف شعر خواهد شد. و اگر کسی در اشعار خود تنها یک بیت داشته باشد که مشمول قائده شعر باشد واجب است که به او شاعر بگوییم.
گاه تنها شنیدن شعر، حال آدمی را خوش میکند
این کارشناس با اشاره به تعریف انوری در مجموعه گزیده سخن پارسی که میگوید وقتی یک قطعه شعر سروده میشود از دو مجرا ما را با خود پیوند میدهد، عنوان کرد: نخست اینکه خیلی وقتها شعر در یک جریان عاطفی حال ما را خوب میکند. مثل اینکه من سالها پیش برای رئیس سودانی کمیته المپیک که فارسی نمیدانست شعرهایی خواندم و او اذعان داشت با اینکه زبانش را نمیفهمد اما ضرباهنگش حال او را خوش میکند. یعنی گاهی تنها، شنیدن شعر چنین کاری با ما میکند. بعد دیگر نیز طریق خردورزی است که ما را به اندیشیدن و دغدغه وا میدارد.
وی با بیان این بیت که مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ/ که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن، خاطرنشان کرد: ببینید که شعر چهطور ذهن آدمی را درگیر خود میکند و این دقیقا ابعاد خردورزی است. ادبیات به عنوان حاشیه امن زندگی، ما را از طریق این دو مجرا با جهان فکری شاعر و مطلوبات جامعه آشکار میکند. در حقیقت ادبیات به دنبال حل کردن مشکلات اقتصاد، خاورمیانه و جهان نیست بلکه هست تا حال ما را خوش کند.
الهامی ادامه داد: شعر و ادبیات به همان اندازه که تاثیرگذار است اگر در مسیر خود نباشد، زیانآور است. برای مثال اگر در این حوزه به رواج یک نگاه نادرست پرداخته شود، مسیری غلط طی خواهد شد. از همه مهمتر اینکه شعر در ادبیات دو کار خاص انجام میدهد که یکی حفظ واژگان و دیگری بازتاب جریانهای اجتماعی است. البته که هنر همواره خود را در طول تاریخ حفظ کرده است یعنی علیرغم اینکه جریانهای هنری میتوانند و توانستهاند در چهارچوب ذهن و پرورش ذوق و بهبود احوال مردم تغییر ایجاد کنند، جریانهای فاقد معیار مناسب هم ماندگار نبودهاند. شبیه جریان شعر تزریق در دوره صفویه که شبیه دادائیسم در اروپاست و ماندگار نشد. پس نتیجه میگیریم که با این حجم از تاثیرگذاری اثر هنری، حدود و ثغوری نیاز است که راه به فساد کشیده نشود و البته که این ضرورت در انجام کارهای غیرمستقیم در پرورش نگاه شاعران رخ میدهد. شعر خوب، خودش، خودش را حفظ خواهد کرد.
این پژوهشگر و مدرس ادبیات مشهدی گفت: به هیچ رویداد هنری بدون اینکه ریشههای گذشته آن را مد نظر قرار داد، نمیتوان نگریست. بهطور مثال برای اطلاع از احوال غزنویان، شاید هموزن همه گزارشهای تاریخی با اشعار فرخی سیستانی در احوال آن دوران مواجه باشیم. پس شعر در گذشته یک رسانه بوده است. پندنامه و اندرزنامه هم ابعاد رسانهای دارد. شعر همچنین ابعاد سرگرمی، تربیتی و اخلاقی داشته و دارد. ما در عصری هستیم که مردم حوصله کمتری دارند، رسانه نیز در حوزههای مختلف فعال است، سرگرمیها متنوعتر شدهاند و خواه ناخواه ممکن است جریان ادبیات و شعر کمرنگتر بهنظر برسد اما از سویی تمام این جریانها میتوانند بازبسته به شعر باشند. امروز به سبب انعکاس صحیح خوانش شعر شاعران در رسانه حتی ممکن است خیلی از مردم شعر را از زمانه خود شاعر، بهتر بفهمند. البته ادبیات امروز ما در این جریان باید فرزند خصال خویشتن باشد که در بخشهایی نیست.
اهمیت بازتاب جریانهای اجتماعی در شعر
وی با تاکید بر اینکه بازتاب جریانهای اجتماعی در شعر یکی از مسائل مهم دیگر است، خاطر نشانکرد: برخی معتقدند که شعر باید در دنیای خود باشد و از جامعه فاصله بگیرد که البته من به این معتقد نیستم. اتفاقا بسیاری از شاعران منتقد ما جایگاه ارزندهای دارند و اگر ما انتقاد را از جامعه بگیریم آن را فلج کردهایم. به قول اخوان ثالث شاعر بر جریانهای سیاستهای حاکمان است نه با آنها وگرنه که تبدیل به مدیحه سرا میشود. این انتقادها هرچه در ابعاد هنری باشد ماناتر خواهد بود.
الهامی ادامه داد: نیما در تعریف شعر نو میگوید وزن برای شعر مثل استخوان برای انسان است؛ من هم به ریتم و وزن در کلام معتقدم البته در شعر سپید، وزن درونی است که ایجاد کردن آن خیلی سخت تر از غزل است. در دوره معاصر، ما به غزل معاصر با همه فرزند خصال خویشتن بودنش رسیدهایم. مانند آنجا که منزوی میگوید: من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری/ که هردو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود. یا حامد عسگری که در شعرش با تفنگ برنو و مشروطه شعر عاشقانه میگوید: با من برنو به دوش یاغی مشروطهخواه/ عشق کاری کرده که تبریز میسوزد در آه/ بعدها تاریخ خواهد گفت که چشمانت چه کرد؟ /با من تنهاتر از ستارخان بیسپاه. این شعر هم غزل است و هم زبان امروز است، ابعاد هنری دارد، ذهن را درگیر میکند و آدمی را به گذشته خود نیز با یک حدود و ثغور مشخصی متصل میکند.
این پژوهشگر ادبی با اشاره به اینکه قالب و سبک در هر دوره باید متناسب با نیازهای آن دوره باشد، بیان کرد: اگر این تناسب حفظ شود، در هر سبک و قالبی میتوان شعر معاصر گفت. ادبیات در نهایت میخواهد حال مردم را خوب کند و اگر مردم شعر زیاد بخوانند من خوشحال میشوم زیرا یک وسیله به وسایل بهبود احوال مردم اضافه شده است. وظیفه معلمان و اساتید ادبیات در این میانه این است که برای رواج شعر خوب اقدام کنند. هنر پاینده و زاینده است و جریان شعری که ناخالصی داشته باشد ممکن است دوره کوتاهی مطرح باشد اما بعد افول خواهد کرد.
وی ادامه داد: برای مثال برخی از اصطلاحاتی که زمانی به سبب سریالهای معروفی، شایع میشدند، دیگر بین مردم مطرح نیستند اما پیام و جوهر آن سریالها برای مردم همچنان مطرح است. در موسیقی هم همینطور است و امروز اثری از برخی اشعار سطحی وکممایه که در گذشته وجود داشت، نیست. حتی آن نسلی که این نوع از موسیقی را دنبال میکرد امروز حاضر نیست آن را دوباره گوش کند. البته این به معنی این نیست که حل همه چیز را به زمان بسپریم بلکه ما هم به عنوان معلم وظیفه داریم نسل جدید را آموزش دهیم؛ البته طوری که دافعه ایجاد نکند.
عدم گسست در زبان فارسی یکی از دلایل گستردگی شعر است
الهامی با بیان اینکه دلیل اهمیت و گستردگی شعر در ایران، عدم گسست در زبان فارسی است، بیان کرد: شعر رودکی را بچههای نسل جدید هم میفهمند اما در ادبیات غرب اینگونه نیست برای مثال افسانه کانتربوری را نسل جدید انگلستان متوجه نمیشود. البته در ادبیات اروپا چیزی به عنوان غزل وجود ندارد و نمایشنامه نویسی است که رونق دارد. من معتقدم شعر باید آیینه تمام نمای جریانات اجتماعی باشد. امروز یک جامعهشناس برای فهم جامعه ایران در قرن هفتم ناگزیر است به شعر سعدی رجوع کند چون سعدی تصویر اجتماع عصر خودش را در شعرش بازتاب میدهد و اندیشهای را در قالب هنر مطرح کرده است.
وی خاطرنشان کرد: گاه شعر شاعر بستری میشود برای انتقال تجارب فرهنگی، برای حفظ هویت ملی و برای برقراری نظم تفکر و برای احترام به هویت انسانی. به تعبیری شاعری که تصویر جامعه خودش را در اشعارش نشان ندهد بقایی نیز نخواهد داشت، هرچند که شاعر خوبی هم باشد. اگر امروز کسی مراسم چهارشنبهسوری را آتشپرستی بداند، من با استناد به قدرتی که اشعار فردوسی به من میدهد، جواب او را خواهم داد. من امروز با اندیشه حافظ از جامعه خودم دفاع میکنم. از رییس جمهور گرفته تا نماینده مجلس و استاد دانشگاه از شعر در گفتار روزمره خود استفاده میکنند. بسیاری از ضرب المثلهای ما یک مصراع از یک شعر است و در کل ما ایرانیان بهصورت ذاتی حالمان با شعر خوب میشود و از طریق شعر با یکدیگر ارتباط برقرار میکنیم و این بنا را هیچ سیلی نخواهد توانست که خراب کند.
الهامی ادامه داد: اهمیتی که جریان شعری در ایران داشته، باعث شده که بزرگان، اندیشمندان و فلاسفه ما نیز شعر بگویند یعنی شعر اسباب تفاخر میشده است. برای مثال ابن سینا در شعر خود از مشکلات شخصی خود و اندیشه و ابعاد حکمت خویش سخن میگوید، حال آنکه او را متهم میکردند و او شکوه خویش را نیز در قالب شعر اینچنین گفته است که: کفر چو منی گزاف و آسان نبوَد/ محکمتر از ایمان من ایمان نبوَد/ در دهر چو من یکی و آن هم کافر/ پس در همه دهر یک مسلمان نبوَد. حتی تخیلی که در شعر بزرگان، اندیشمندان و حکیمان ما در آن دوران مطرح میشده هم بر اساس ذهنیت عالمانهای بوده است که امروز مایه مباهات ماست.
هر انقلاب سیاسی و جریان تغییر حکومتی، یک انقلاب ادبی به دنبال دارد
وی افزود: در کتاب المعجم فی المعایر اشعار العجم، شمسالدین محمد بن قیس رازی میگوید کسی شاعر است که هزاران بیت از گذشتگان خوانده باشد و در خاطر داشته باشد. چنین کسی خواه ناخواه ازحکمت بی بهره نبوده و کلامش ریشه در حکمت داشته است. علاوه بر اینها هر انقلاب سیاسی و جریان تغییر حکومتی نیز به دنبال خود یک انقلاب ادبی دارد. در حقیقت باید گفت شعر برای حفظ هویت جامعه رسالت دارد و تمام. به این معنی، کارکرد آن کاملا هدفمند است.
الهامی با تاکید بر ویژگیهای خاص نسل امروز، مطرح کرد: این نسل مقتضیات خودش رو دارد و از جهتهایی حتی دغدغهمندتر شده است و ما باید از مجرا و زاویه دید آنها به مسائل نگاه کنیم. ادبیات از یک دریچه با این نسل تغییر میکند و از دریچه دیگر بسان آن قطاری که قرنها در حال حرکت است به حرکت خویش ادامه خواهد داد و این نسل نیز شاید از مسیری نو و با ابزارهایی متفاوت و متنوع اما در نهایت، سوار این قطار خواهد شد؛ چراکه مقصد این قطار مقصدی است که به نسلهای آینده میپیوندد و نه به یک مکان.
وی ادامه داد: من با ادبیات در دو جریان زندگی کردهام؛ نخست آنکه با ادبیات در رادیو صحبت کردهام، با ادبیات بهعنوان کارشناس در صدا و سیما حضور پیدا کردهام و به همراه آن در کلاسها مختلف درس دادهام یعنی به طور کلی با ادبیات ارتزاق کردهام. جریان دیگر نیز آن است که من در یک کلام با ادبیات زندگی کردهام، جزء جداییناپذیر زندگیام بوده است و حالم با آن خوب بوده و هست. بهخاطر دارم دانشآموزی داشتم که میگفت فقط برای کلاس تو به مدرسه میآیم و این از هر اتفاق شیرینی برای من شیرینتر بوده است.
گفتی شتاب رفتن من از برای توست/ آهستهتر برو که دلم زیر پای توست/ با قهر میگریزی و گویا که غافلی/سرگشته سایهای همه جا در قفای توست/ سر در هوای مهر تو رفت و هنوز هم/ در این سری که از کف ما شد هوای توست/ خوش میروی به خشم و به ما رو نمیکنی/ این دیده از قفا به امید وفای توست/ ای دل، نگفتمت مرو از راه عاشقی؟ /رفتی؟ بسوز کاین همه آتش سزای توست.
انتهای پیام
نظرات