• چهارشنبه / ۲ مهر ۱۴۰۴ / ۰۸:۴۳
  • دسته‌بندی: دیدگاه
  • کد خبر: 1404070200875
  • منبع : مطبوعات

آغاز مدرسه، فصل شکفتن است؟ 

آغاز مدرسه، فصل شکفتن است؟ 

نعمت‌الله فاضلی در دیباچه کتاب «مرگ مدرسه» به نقل از تافلر می‌نویسد: «مدرسه‌های ما به جای آنکه به جامعه جدیدی که در حال پیدایش است چشم داشته باشند به یک سیستم در حال مرگ واپس می‌نگرند. همه توان‌هایشان در این جهت به کارگرفته می‌شود تا انسان‌هایی شبیه ابزار درست کنند و تحویل دهند؛ انسان‌هایی که بتوانند در سیستم محتضری که قبل از خودشان خواهد مرد به زندگی ادامه دهند».

به گزارش ایسنا، جواد صبوحی در یادداشتی با این عنوان در روزنامه قدس نوشت: چند سالی است روز اول مهر و بازگشایی رسمی مدارس، مثل همین امروز که گفته‌اند تا چند روز ابتدایی، خبری از سرویس مدرسه نیست، به ناچار باید خودم، دخترم را به مدرسه برسانم.

برای خودم بهانه‌ای می‌تراشم که نمی‌خواهم اولین تجربه‌های ناخوشایندم از سال‌های نخست ورود به مدرسه، از جدایی چندساعته از خانه تا دلشوره‌های خو گرفتن با قواعد تازه و دشوار و خلاصه احساس اجبار، بیگانگی و اضطراب، همین اول صبح در تراکم ترافیک عین خوره به جانش بیفتد و مثلاً در کلاس از اثبات قضیه فیثاغورس یا حل معادله درجه دوم به روش تجزیه معادله درجه ۲ و... عاجز و درمانده بماند!
با همین بهانه هم هر سال پیش از حرکت، طبق یک عادت همیشگی برایش همان نوستالژی دلچسب «همشاگردی سلامِ» دهه ۶۰ خودمان را می‌گذارم و زیر لب زمزمه‌اش می‌کنم:
آغاز سال نو، با شادی و سرور
هم‌دوش و هم‌زبان، حرکت به سوی نور
آغاز مدرسه، فصل شکفتن است
در زنگ مدرسه، بیداری من است
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
همشاگردی سلام، همشاگردی سلام
مدرسه برای بسیاری از هم‌نسل‌های من پر بود از احساس اضطراب‌های مدام؛ از سیاهچال‌های گوشه حیاط تا ترکه‌های خم شده آلبالو در دست ناظم و خودکار بیک لای انگشت معلم ریاضی و علوم.
ترسی مدام درست شبیه آنچه جلال آل‌احمد در «مدیر مدرسه» ترسیمش می‌کند؛ همان‌طور وهم‌انگیز و روح‌کش که ترسیمش کرده است: «یکی دو بار کوشیدم بالای دست یکی‌شان بایستم و ببینم چه می‌نویسد.
ولی چنان مضطرب می‌شدند و دستشان به لرزه می‌افتاد که از نوشتن بازمی‌ماندند. می‌دیدم که این مردان آینده، در این کلاس‌ها و امتحان‌ها آن‌قدر خواهند ترسید که وقتی دیپلمه بشوند یا لیسانسه، اصلاً آدم نوع جدیدی خواهند شد. آدمی انباشته از وحشت، انبانی از ترس و دلهره».
واقعیت اینکه هنوز هم خاطرات مدرسه برای ما پر است از اتوریته بی‌ چون و چرای مدیر و معلم و اطاعت‌پذیری بی‌چون و چرای دانش‌آموز.
امروز گرچه متولیان تعلیم و تربیت به ظاهر کوشیده‌اند خیال دانش‌آموزان را با وعده‌هایی همچون اجرای سند تحول بنیادین از فوبیای مدرسه راحت کنند، اما همچنان در بسیاری از مدارس همین قید و بندها بر پای شیوه‌های آموزشی سنگینی می‌کند.
نتیجه و بازتاب تربیت در چنین مدارسی را می‌توان در کف خیابان و چگونگی کنش‌های جامعه دید؛ از بی‌مهری با محیط زیست تا فرهنگ غلط رانندگی، از ساختارهای غلط اداری تا رفتار نسلی که تاب‌آوری در برابر بحران‌ها را نیاموخته است. واقعیت آن است تداوم حیات مدرسه با همین سبک و محتوا، حکایت باز کردن قفل نو با کلید کهنه است.
نعمت‌الله فاضلی در دیباچه کتاب «مرگ مدرسه» به نقل از تافلر می‌نویسد: «مدرسه‌های ما به جای آنکه به جامعه جدیدی که در حال پیدایش است چشم داشته باشند به یک سیستم در حال مرگ واپس می‌نگرند. همه توان‌هایشان در این جهت به کارگرفته می‌شود تا انسان‌هایی شبیه ابزار درست کنند و تحویل دهند؛ انسان‌هایی که بتوانند در سیستم محتضری که قبل از خودشان خواهد مرد به زندگی ادامه دهند».
جلال آل‌احمد در همان شاهکار مدیر مدرسه، این ناگواری آموزشی و پیامدهای آن را این‌گونه ترسیم می‌کند: «حتی وزرای فرهنگ هم اذعان می‌کنند که این اسم‌ها و فرمول‌ها و سنه‌ها و محفوظات جایی از عمر پر از بیکاری فردای بچه‌ها را نخواهد گرفت و ناچار باید در مدرسه هر بچه‌ای کاری یاد بگیرد. هنری، فنی، صنعتی... تا اگر از پته‌ها و کاغذپاره‌های قاب‌گرفته کاری برنیامد و میزی خالی نبود، کسی از گرسنگی نمیرد. پس چه بهتر از کاردستی؟ پس زنده‌باد مقوای قوطی‌های کفش و شیرینی!».در جایی به نقل از بوذرجمهر، وزیر ساسانی آورده‌اند: یک انسان باید یک‌سوم روز و شبش را به پرسیدن پرسش‌های خردمندانه اختصاص دهد. شاید بدین معنا که یک‌سوم زمان ما باید به آموزش مسئله‌محور گذرانده شود.
امروز پس از سال‌ها که کوشیده‌ایم تاروپود سخت و شکننده شیوه‌های سنتی آموزشی خود را به بافتی نرم و انعطاف‌پذیر تغییر دهیم اما همچنان حافظه‌محوری به جای مسئله‌محوری رویکرد غالب مدارس ماست. ضمن آنکه معلم نیز در همین فضا، گاه مقهور و گاه همراه مافیای بی‌قید و شرط کتاب‌های کمک‌آموزشی در مدارس و تازه‌ترین ترفندهای تست‌زنی است.
حال آنکه مدرسه باید ردای کهنه نظری خود را درآورده و لباس مهارت‌آموزی بر تن کند، باید روح نقد و پرسشگری را در دانش‌آموزان تقویت کرده و او را همچون پرسشگری خلاق برای حل مسائل جامعه تربیت کند.
یعنی همان وظیفه‌ای که شوربختانه نهاد امروز دانشگاه از انجام آن ناتوان است.
در غیر این‌صورت؛ در حالی چنین نزار و ناخوش و در مواجهه‌ای سست، کم‌جان و کم‌رمق از سوی متولیان نظام تعلیم و تربیت دولتی، جامعه همچنان از نظام آموزش رسمی طرفی نخواهد بست، از آن قطع امید می‌کند و فرزندانش را برای جا نماندن از صف پذیرش در رشته‌های نان و آب‌دار، روانه مدارس خاص و خصوصی می‌کند؛ به همان سکوهای پرتابی که وظیفه مهاجرت دانش‌آموختگان دانشگاهی در آینده بر دوش آن‌هاست!

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha