به گزارش ایسنا، بابک کاظمی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: یکی از مهمترین مسائل اجتماعی جوامع معاصر، مساله تعارض و شکاف نسلی است؛ پدیدهای که گرچه در همه جوامع بشری وجود دارد، اما در کشورهایی که درگیر تحولات سریع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بودهاند، نمود پررنگتری یافته است.
در ایران، تحولات پرشتاب چهار دهه اخیر باعث شده نسلهای مختلف با تجربههای زیسته و افقهای ذهنی کاملا متفاوتی رشد کنند. نسل انقلاب و جنگ در فضایی شکل گرفت که ارزشهای مسلط آن ایثار، مقاومت، سادهزیستی و تعلق خاطر به جمع بود. در مقابل، نسلهای بعدی که دوران اصلاحات، توسعه اقتصادی و سپس جهانی شدن و دیجیتالیزه شدن را تجربه کردهاند، با خواستهها، سبکهای زندگی و نگرشهای متفاوتی وارد صحنه شدهاند، به همین دلیل، گسستی میان ارزشهای سنتی و باورهای نسلهای قدیمی با نیازها و خواستههای نسل جدید رخ داده است؛ گسستی که اگر مدیریت نشود، میتواند به بحرانهای اجتماعی جدیتر منجر شود و تعارض نسلی خود را در عرصههای گوناگون نشان میدهد.
در سبک زندگی، از نوع پوشش و موسیقی گرفته تا الگوهای مصرف و نحوه گذران اوقات فراغت، فاصله آشکاری میان نسلها دیده میشود. در حوزه ارزشها و باورها نیز، نسلهای قدیمیتر دینداری و سنتها را ستون هویت اجتماعی میدانند، حال آنکه نسل جوان بیشتر به فردیت، آزادی انتخاب و تجربه زیسته شخصی اهمیت میدهد.
در عرصه مشارکت سیاسی نیز شکاف به خوبی قابل مشاهده است: نسلهای گذشته سیاست را میدان اصلی کنشگری میدانستند و حضور در انتخابات و احزاب را تکلیف اجتماعی میپنداشتند، اما نسل جدید اعتماد کمتری به سیاست رسمی دارد و بیشتر در قالبهای غیررسمی، مدنی و فضای مجازی هویت سیاسی خود را بروز میدهد.
پیامدهای این شکاف اگر جدی گرفته نشود، بسیار گسترده خواهد بود. بیاعتمادی میان نسلها، کاهش سرمایه اجتماعی، انزوای جوانان، مهاجرت نخبگان و حتی بروز اعتراضات پراکنده و بیسازمان ازجمله نتایج گسترش این تعارض است. هر چه فاصله بیشتر شود، زمینه گفتوگو و درک متقابل کمتر میشود و این امر به تضعیف خانواده، سست شدن پیوندهای اجتماعی و کاهش انسجام ملی میانجامد.
از اینرو، شکاف نسلی نه مسالهای حاشیهای بلکه موضوعی اساسی در سیاستگذاری عمومی و آیندهپژوهی اجتماعی کشور به شمار میرود. با این حال، تعارض نسلی میتواند فرصتی برای پویایی اجتماعی نیز باشد، به شرط آنکه به جای نادیده گرفتن، زمینه گفتوگوی میاننسلی فراهم شود.
نظام آموزشی باید بستری برای پیوند میان تاریخ و ارزشهای گذشته با نیازها و توانمندیهای امروز ایجاد کند تا نسل جدید ضمن شناخت ریشههای هویتی خود، بتواند با مقتضیات جهان معاصر نیز سازگار شود. خانوادهها نیز باید از تحمیل سبک زندگی و ارزشهای خود پرهیز کرده و شنونده فعال دغدغههای فرزندان باشند.
رسانهها میتوانند با پرهیز از بازنمایی کلیشهای از جوانان، تصویری واقعی و امیدبخش از آنها ارائه بدهند. همچنین سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی باید بهگونهای باشد که فضاهای آزاد و امن برای گفتوگو و تعامل نسلها فراهم آید؛ چراکه تنها از رهگذر این گفتوگو است که میتوان فاصلهها را به فرصتی برای خلاقیت و نوآوری تبدیل کرد.
درنهایت باید گفت شکاف نسلی یک واقعیت گریزناپذیر در جوامع مدرن است، اما آنچه تعیینکننده خواهد بود، شیوه مواجهه ما با آن است. اگر نسلها در فضایی امن و محترمانه بتوانند یکدیگر را بشنوند، تفاوتها به جای تهدید، به فرصتی برای یادگیری متقابل و همافزایی بدل میشود.
جامعهای که میان نسلهایش پل گفتوگو و درک متقابل برقرار است، آیندهای مطمئنتر خواهد داشت و سرمایه اجتماعی آن نه تنها فرسایش نمییابد، بلکه تقویت نیز میشود. بنابراین، تعارض نسلی نه پایان انسجام اجتماعی، بلکه آغاز مرحلهای نوین برای بازتعریف هویت جمعی و حرکت به سوی آیندهای پویا و سازنده است.
انتهای پیام
نظرات