به گزارش ایسنا، در مراسم رسمی جشن روز وحدت آلمان که روز جمعه برگزار شد، شهر زاربروکن، مرکز ایالت زارلاند در نزدیکی مرز فرانسه میزبان نوازندگان، شعبدهبازان و هنرمندان بود تا بازدیدکنندگان را سرگرم کنند.
در این مراسم «فرانک-والتر اشتاینمایر» رئیسجمهور آلمان همراه با «فریدریش مرتس» سخنرانی کرد. «امانوئل ماکرون» رئیسجمهور فرانسه، نیز در این مراسم حضور داشت تا بر بُعد اروپایی اتحاد مجدد آلمان تأکید کند. «آنگلا مرکل» تنها صدراعظمی که در آلمان شرقی متولد شده و «یواخیم گاوک» تنها رئیسجمهور فدرال از «ایالتهای جدید» سابق کمونیستی، غایب بودند؛ غیبتهایی که نشاندهنده تسلط همچنان قوی افراد غربی بر آلمان است.
مراسم سالانه بهرسمیتشناختن اتحاد مجدد آلمان در زارلاند برگزار شد. این ایالت کوچک غربی که به دلیل ریاست دورهای مجلس بوندسرات، میزبان این مراسم بود تا حد ممکن از دیوار سابق برلین و شرق پرتنش فاصله دارد.
در پایتخت اما بنای یادبودی که برای گرامیداشت «انقلاب صلحآمیز» طراحی شده، پس از نزدیک به دو دهه از تصویب آن، همچنان یک کارگاه ساختمانی است. به روایت اسپکتیتور، این وضعیت نمادی از مشکلات آلمان است؛ مسائل حقوقی، فنی و مالی وجود داشتهاند، اما در نهایت، این سازه ناتمام قربانی رابطه پیچیده آلمان با اتحاد مجدد و خودش است.

غرب راه خود را گم کرده است
در ۳۵ سال گذشته، تفاوتهای بین ۲ آلمان همچنان برجسته است و بهجای تاییدی بر پیروزی در جنگ سرد، تعطیلات ملی آلمان یادآوری از این موضوع شده که چگونه غرب راه خود را گم کرده است.
برخلاف هر کشور دیگری، جمهوری فدرال آلمان ساخته قدرت پساجنگ آمریکا بود. آلمان غربی که بهعنوان ویترینی لیبرال-دموکراتیک در برابر سرکوب و مشکلات شرق تحت کنترل شوروی شکل گرفته بود، معجزه اقتصادیاش نهتنها یک موفقیت اقتصادی، بلکه نمایشی از غرب بود که ثابت میکرد سازه ایدئولوژیک مبتنی بر بازارهای آزاد و افراد آزاد کارآمد است.

شرق هنوز به غرب نرسیده است
اسپکتیتور نوشته وقتی دیوار در نوامبر ۱۹۸۹ فرو ریخت، اتحاد مجدد کمتر یک ادغام برابر بود و بیشتر شبیه الحاق بود. نهادها، هویت و حس خودباوری آلمان شرقی بهسرعت از بین رفت و با قوانین و مفروضات آلمان غربی جایگزین شد.
فروپاشی معیشتها با فروپاشی معنا همراه شد؛ جایی که «هلموت کهل» زمانی از «چشماندازهای شکوفایی» سخن گفته بود اما بهجای آن بیگانگی ریشه دواند؛ یعنی حسی از جذب شدن در نظمی جدید اما نظمی که هرگز کاملاً پذیرفتهشده نبود. برای آلمانیهای شرقی، غربیسازی آزادی نبود، بلکه نوعی تسلیم در قالبی متفاوت بود.
حتی از نظر آسایش مادی، شرق هنوز به غرب نرسیده است. آلمانیهای جدید همچنان ۱۷ درصد کمتر از همتایان غربی خود درآمد دارند و از نظر دارایی، خانوارهای غربی بیش از دو برابر شرقیها ثروتمندند. جمعیت شرق ۲.۴ میلیون نفر کاهش یافته و دلیل آن نیز عمدتاً به دلیل مهاجرت جوانان است که این منطقه را از بقیه کشور مسنتر کرده است.
مردمان شرق آلمان اغلب با عنوان «شرقیهای غرغرو» نادیده گرفته میشوند. در پی این تحولات، نارضایتیها رشد کرده و بیان سیاسی بهطور فزایندهای به شکل ناسیونالیسم قومی ظاهر میشود.

اقبال شرقیها به سمت راستگرایان متمایل شده است
بیش از یکسوم رأیدهندگان در شرق از حزب راست افراطی «آلترناتیو برای آلمان» (AfD) حمایت میکنند که با موفقیت از احساس بیگانگی ناشی از نحوه اتحاد مجدد، که خانوادهها و جوامع را به وضعیت ناامنی کشاند و آداب و دستاوردهای شخصی را بیاعتبار کرد، بهره برده است. در غرب، جایی که حمایت از AfD در حال رشد است، اما هنوز نصف شرق قدرت دارد و سردرگمی وجود دارد که چرا اتحاد مجدد به هماهنگی منجر نشد.
برای کل کشور، شکافها نهتنها اقتصادی، بلکه وجودی هستند. با وجود صدها میلیارد یورو برای رونق اقتصاد، ائتلاف مرتس تنها پس از پنج ماه به قدرت رسیدن، در حال ازهمپاشیدن است، زیرا برای انگیزه دادن به رأیدهندگان پراکنده تلاش میکند. این نتیجه فاصله گرفتن سیاست و مردم است و این شکاف، پایداری دموکراسی کشور را تهدید میکند.

جهان دیگر از غرب پیروزی نمیکند
مرتس در سخنرانیاش در زاربروکن گفت: «جذابیت آنچه ما غرب آزاد مینامیم بهطور قابلتوجهی در حال کاهش است» و از آلمانیها خواست تا گرد هم آیند و وحدت ملی را احیا کنند. صدراعظم آلمان همچنین گفت: «این موضوع دیگر قطعی نیست که جهان از ما پیروی کند، ارزشهای دموکراسی لیبرال ما تقلید شوند، یا اینکه ما بهعنوان بخشی از غرب آزاد، فرصت تغییر جهان به سمت بهتر شدن را داشته باشیم.»
طبق این گزارش، از این منظر، آلمان آینهای از غرب گستردهتر است. پس از جنگ سرد، «پایان تاریخ» اعلام شد، اما مردم و جایگاهشان در سیستم بهعنوان یک امر فرعی در نظر گرفته شدند.
اروپای شرقی به به عنوان محلی از نیروی کار ارزان، روسیه به مرزی برای منابع و چین به کارگاهی تبدیل شد. فرض بر این بود که فرهنگ و حس تعلق پیش از آنکه در حلالِ جهانیِ سرمایهداری لیبرال حل شوند، از میان خواهند رفت. این اوج غرور بود. بهجای اینکه غرب جهان را به تصویر خود شکل دهد، هویتهای نادیده گرفتهشده دوباره ظاهر شدند، آنهم اغلب به شکلهای تحریفشده و رادیکال.

مرکزیت سیاسی غرب دیگر آن درخت بلوط استوار نیست
اسپکتیتور نوشته است: در سراسر غرب، مرکزیت سیاسی دیگر آن درخت بلوط استوار نیست. در آلمان، جنبشهای پوپولیستی با دادن صدا به رأیدهندگانی که از مهاجرت، جهانیسازی و تأثیرات آن بر هویتهای ملی نگرانند، وضع موجود را متزلزل کردهاند.
این کارآفرینان سیاسی، سریعتر از احزاب قدرتمند سنتی عمل کرده و از حسی که سیاست دیگر گوش نمیدهد، بهره بردهاند. کسانی که زمانی نگهبانان قابلاعتماد قدرت به شمار میرفتند، حالا حتی اگر طرحی داشته باشند، برای جلب حمایت به مشکل برمیخورند.
در انگلیس، حزب اصلاح «نایجل فاراژ»، البته اگر نظرسنجیها درست باشند، آماده است تا دوقطبی محافظهکار-کارگر را بشکند و این نشان میدهد که برگزیت در واقع پایان ماجرا نبود. در فرانسه، «جبهه ملی» مارین لوپن همچنان در حال پیشتازی است و مرزهای پذیرش جریان اصلی را به چالش میکشد. «جورجیا ملونی» در ایتالیا سه سال است که در قدرت است و نشان میدهد احزاب «خارجی» همیشه خارجی باقی نمیمانند.

آلمان دیگر کودک نوازششده لیبرالیسم نیست
در حالی که غرب برای دفاع از جایگاه جهانی خود تلاش میکند، آلمان دیگر کودک نوازششده لیبرالیسم نیست، بلکه واضحترین یادآوری از این است که چگونه پیروزی شیرین به شکست تلخ تبدیل شد. اتحاد مجدد به جای داستانی قهرمانانه از همبستگی و یکپارچگی، به یک داستان اخلاقی درباره خطرات نادیده گرفتن مردمی تبدیل شده که دموکراسی لیبرال قرار است به آنها خدمت کند.
اسپکتیتور در پایان نوشته است: در زاربروکن، نخبگان آلمان و اروپا از آنچه به دست آمده لذت بردند و البته موفقیتهایی هم بوده است. اما تردید نکنید، سالگرد اتحاد مجدد کمتر یک جشن است و بیشتر یک هشدار.
انتهای پیام
نظرات