به گزارش ایسنا، احمد مسجدجامعی در یادداشتی با این عنوان نوشت: اهل سینما و هنر میدانند از معدود یادگاران ارجمند سینمای امروز ایران آقای بیضایی است. یکی از آثار پرآوازه ایشان «باشو غریبه کوچک» است که نشان میدهد چگونه بین ایرانیان از سواحل خلیج فارس تا دریای مازندران پیوند برقرار کنیم. باشو اهل جنوب ایران است و با آنکه به فارسی چندان مسلط نیست، ولی کتاب فارسی را روان میخواند و چون بر اثر جنگ به آن سوی ایران میرود، غریب میافتد، زبان محلی او را کسی نمیفهمد و گمان میبرند عرب آن سوی مرز است؛ آنهم در زمانی که بخشی از ایران در تصرف ارتش بعثی بود. باشو در نزاع با تعدادی کودک و نوجوان برای دفاع از خود، نخست دست به پارهسنگی میبرد، در همان حال، چشمش به کتاب فارسی کهنهای میافتد که به گوشهای پرت شده بود. کتاب آسیبدیده را به دست میگیرد و در همهمه کودکان شروع به خواندن میکند: «ایران سرزمین ماست، ما فرزندان این آب و خاک هستیم...».
یکباره سکوت همهجا را فرا میگیرد و دوستی و مهربانی دامن میگسترد. این روایت همچنان زنده و پابرجاست. باری در دامن ایران میتوان همگان را پناه داد و همه نزاعها را به مهربانی سپرد. تجربه دهههای اخیر نشان داده است که غفلت از ایران و امر ملی در نگاهها و نگرشهای رسمی تا چه حد زیانبار بوده است. ما در طول این سالها بسیار برای ساخت آثار هنری، سریال و فیلمهایی درباره شخصیتها و مشاهیر غیرایرانی هزینه کردهایم. نامهای آن را همه میدانند و اهل هنر و سینما ارقام هزینهشده را؛ هرچند برخی از آثار یادشده بدونشک ماندگار و در جای خود بسیار ارزشمند هستند. بااینهمه، درباره تاریخ و فرهنگ ملی ایران چندان کار هنری و مبتنی بر آرای صاحبنظران نداشتهایم. مثلا هر بار بحثی از جناب کوروش، روز کوروش و مقبره کوروش به میان آمده، در حوزه محرمانه جا دادهایم؛ درحالیکه چنین بزرگمردی میباید یکی از عناصر انسجام، همدلی و وحدت ملی باشد؛ بهویژه آنکه ادیان توحیدی بر ارجمندی چنان شخصیتی توافق دارند. نخستینبار «امامالهند مولانا ابوالکلام آزاد»، از دانشمندان و وزیر فرهنگ هند، این نظر را مطرح کرد که کوروش همان ذوالقرنین نامبردهشده در قرآن کریم است، نه اسکندر مقدونی؛ که بیشتر مورخان و مفسران بر این باور بودند؛ این کتاب با مقدمه و یادداشتهای فراوان زندهیاد استاد باستانیپاریزی و مقدمه دیگری از استاد سعید نفیسی در سال ۱۳۳۰ منتشر و از آن استقبال شایستهای شد؛ و بالاخره این عقیده به تفاسیر بزرگانی مانند علامه طباطبایی راه یافته است.
در سال ۹۱ در مجموعه پژوهشهای ایران باستان اجلاس «کوروش و ذوالقرنین» با حضور عالمان و محققان در مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی برگزار و مقالات آن به زیور طبع آراسته شد.
چندی پیش آقای پیروز حناچی، شهردار سابق پایتخت، در رسالهای با پرداختن به اجزای بیانشده درباره ذوالقرنین و ابتکار او در ساختوساز دیوار آهنی-سنگی برای پیشگیری از هجوم «یأجوج و مأجوج» یا به تعبیر تورات «گاگ و مگاگ»، تطبیقی عالمانه بین او و نوآوریهای کوروش در بناهای استوار به دست داد. باری، باید برای نامگذاری روزی به یاد جناب کوروش در تقویم تلاش کرد؛ بهویژه آنکه در نظرسنجیهای موجود، بیشترین ایرانیان با این کار همراهاند. خوشبختانه از دو، سه سال پیش موزه ملی به همین مناسبت مراسمی برگزار میکند که مغتنم است و امیدواریم بر آن افزوده شود، اما درحالحاضر انتظار بیشتری است. اینکه در شرایط دشوار کنونی کسانی از هموطنان ما پیشقدم شدند تا به درختان مقبره کوروش و آثار تختجمشید آب برسانند، جای تقدیر دارد.
بهتازگی تحریف جدیدی در شناخت کوروش روی داده است و کسی که در جنایت و خونخواری گوی سبقت را از همگان ربوده، لقب کوروش را به دیگری، که در شقاوت از او چیزی کم ندارد، بخشید و این دادوستد القاب از رسانههای سراسری جهان پخش شد. آیا جناب کوروش که خوشبختانه منشور مترقی او در دسترس است و استاد دکتر عبدالمجید ارفعی برای نخستینبار آن را از روی اصل اثر ترجمه کرد و مدتی هم اصل آن از موزه بریتانیا به امانت گرفته شد و در موزه ملی ایران به نمایش درآمد و در آن عبارات و مفاهیمی به کار رفته که با اصول حقوق بشر قابل تطبیق و تفسیر است، میتواند در زمره این جنایتکاران باشد؟ آیا فتح بابِل به روایات گوناگون که همراه با آزادی ادیان و عقاید بود، با نسلکشی این خونخواران هیچگونه نسبتی دارد؟
اگرچه این قیاس ظالمانه است، اما به هر حال وجه دیگری هم دارد، و آن پناهبردن به شخصیتی است که در تاریخ همتراز او را نیافتهاند تا مثلا صلحطلبی خودشان را با او قیاس کنند؛ چیزی که در شخصیت کسانی مانند اسکندر مقدونی نیافتهاند، بگذریم از مفهوم صلح در فرهنگ ایرانیان و فرهنگ آنان. بیجهت نیست که گروهی از پژوهشگران شناختهشده مانند پییر بریان و امیرمهدی بدیع، بر این واقعیت روشنی میافکنند که مشی اخلاقی و سیاسی مقدونیان و یونانیان پس از تصرف ایران، از باورهای ایرانیان -بهویژه هخامنشیان- اخذ شد. با همه این احوال درباره کوروش از نگاه عمومی چندان اثری در دست نیست. زمانی در دهه ۹۰ زندهیاد علی معلم براساس فیلمنامهای از آقای جعفریجوزانی وارد این عرصه شد؛ اما نتوانست مجوز دریافت کند و از پشتیبانی مادی و معنوی بیبهره ماند. پس از آنکه سینمای قزاقستان گرانترین اثر خود را به مرگ کوروش براساس روایت هرودوت اختصاص داد، در این سو و آن سو به ارزیابی نشستند و آن را اثری ضد ایرانی تلقی کردند. جز آن، فیلم سینمایی دیگری در آمریکا تولید شد که باز هم روایتی از منظر خودشان بود. در دهه ۹۰ سمفونی کوروش با سرمایهگذاری بانک سامان و به دست استاد چکناواریان به ثمر رسید.
جز این موارد در همان سالها، سیما برای ساخت سریال ذوالقرنین قدمهایی نیمهتمام برداشت. پس از ارائه فیلم سیصد انتظار میرفت حرکت جدیدی در دفاع از هویت تاریخی ایرانیان به سامان برسد که چنین نشد.
به هر روی در اینکه موضوعات و شخصیتهای تاریخی ما همواره مورد سوءاستفاده واقع میشوند، تردیدی نیست؛ ولی آنچه مهم است، غفلتی است که ما را فرا گرفته که نهتنها به معرفی آنها نمیپردازیم، بلکه گاهی چنان رفتار میکنیم که گویی از حضور چنین بزرگانی در کارنامه درخشان ایران و ایرانیان تعمدا غافلیم.
ظاهرا غارت فرهنگ ایرانی تمامی ندارد؛ اگر برای شاعران و عارفان و نویسندگان و دانشمندان ما از این سو شناسنامه درست میکنند، آنها هم برای جناب کوروش و داریوش -بنیانگذاران تمدن ایران- آنگونه نقشه میکشند. چرا رسانههای پرخرج ملی سکوت کردهاند و این میراث گرانقدر را به نااهلان وا میگذارند؟ به هر حال اگر به هر دلیلی از این سو اقدامی صورت نگیرد، از آن سو ایرانیان به وظایف خود عمل میکنند تا همگان بدانند مردم ما از نظر امر ملی پیشروتر از مسئولان هستند.
انتهای پیام
از یاد نبریم «باشو» در تقویت درک ملی از بسی سریالهای پرهزینه ارزش بیشتری دارد: ایران سرزمین ماست. ما فرزندان این آب و خاک هستیم... .


نظرات