به گزارش ایسنا، پایگاه تحلیلی الف نوشت: امارات متحده عربی در دهههای اخیر با تکیه بر ثروت سرشار نفتی و مالی، از چارچوب سنتی یک شیخنشین کوچک به سوی ایفای نقشی تعیینکننده در معادلات ژئوپلیتیکی جهان عرب گام برداشته است. این کشور با اتخاذ دکترین چندلایه قدرت هوشمند، در پی تلفیق سه مؤلفه کلیدی است: قدرت سخت (نظامی و امنیتی)، قدرت نرم (اقتصادی و فرهنگی) و قدرت هوشمند (شبکهسازی استراتژیک و فناوریمحور). این رویکرد، بازتابی از تلاش امارات برای گذار از یک بازیگر تابع به یک کنشگر نظمساز منطقهای است.
محرکهای توسعهطلبی: از محدودیتهای ذاتی تا جاهطلبی ژئوپلیتیک
جبران ضعف ساختاری از طریق برونگرایی ژئوپلیتیکی
امارات با آگاهی از محدودیتهای ذاتی خود — جمعیت اندک، سرزمین کوچک و فقدان عمق دفاعی — راهبردی را در پیش گرفته که هدف آن تبدیل سرمایه اقتصادی به نفوذ ژئوپلیتیکی است. الهام از الگوی امپراتوری بریتانیا در قرن نوزدهم و تمرکز بر کنترل گلوگاههای حیاتی تجارت جهانی، مبنای این سیاست نوین است. در این چارچوب، تسلط بر بنادر و تنگههای راهبردی، بهمنزله تضمین بقا و استمرار قدرت تلقی میشود.
دیپلماسی شبکهای و فراملی
یکی از وجوه متمایز سیاست خارجی امارات، تعامل مستقیم با بازیگران فروملی است. ابوظبی با بهرهگیری از ضعف ساختاری دولتهای مرکزی در مناطقی مانند یمن، سومالی و سودان، شبکهای از روابط با گروههای محلی نظیر شورای انتقالی جنوب، سومالیلند و پانتلند ایجاد کرده است. این دیپلماسی شبکهای، به امارات امکان میدهد نفوذ خود را بدون مواجهه مستقیم با ساختارهای رسمی قدرت گسترش دهد.
همگرایی راهبردی با رژیم صهیونیستی
توافق ابراهیم و عادیسازی روابط نزدیک با اسرائیل، این اتحاد بر مبنای تبادل فناوریهای نظارتی، سایبری و راداری پیشرفته و دستیابی به عمق استراتژیک در آبراهههای جنوبی شکل گرفته است. نتیجه این روند، شکلگیری یک محور فناوری-امنیتی نوظهور است که در آینده میتواند نظم ژئوپلیتیک خلیج فارس و دریای سرخ را بازتعریف کند.
عرصههای عینی نفوذ منطقهای
خلیج فارس و جزایر سهگانه
ادعاهای ارضی امارات بر جزایر سهگانه و توسعه جزایر مصنوعی، بخشی از راهبرد کلان این کشور برای تغییر توازن قدرت در خلیج فارس است. این اقدامات در ظاهر اقتصادی، اما در عمق خود هدفمند در راستای تثبیت حضور نظامی در یکی از پرتنشترین آبراههای جهان است.
یمن: آزمایشگاه سیاست قدرت
یمن در سیاست خارجی امارات نقشی آزمایشگاهی یافته است. از تسلط بر جزیره سقطری و جزیره مایون تا حمایت از شورای انتقالی جنوب، ابوظبی در حال مهندسی محیطی است که دسترسی دائم به تنگه بابالمندب را تضمین کند. برنامههای فرهنگی، اقتصادی و امنیتی در این مناطق نیز به گونهای طراحی شدهاند که پیوندهای وابستگی بلندمدت ایجاد کنند.
شاخ آفریقا: عمق راهبردی جدید
پایگاههای نظامی امارات در بربره، بوساسو و سرمایهگذاری در بنادر سودان، شاخ آفریقا را به حوزه نفوذ پیرامونی امارات بدل کرده است. این منطقه، همزمان هم به عنوان سپر دفاعی در برابر رقبا و هم سکوی پرش برای کنترل ترافیک دریایی در دریای سرخ عمل میکند.
ابزارهای کلان در خدمت نفوذ ژئواقتصادی
کنترل بنادر و آبراههها: از طریق شرکتهایی چون «دیپی ورلد»، امارات در حال شبکهسازی اقتصادی برای کنترل بنادر راهبردی در آفریقا، خاورمیانه و آسیای جنوبی است.
مهندسی هویتی و فرهنگی: در جزایری مانند سقطری، اجرای برنامههای آموزشی، اقتصادی و رسانهای در جهت تغییر تدریجی هویت محلی، بخشی از سیاست نفوذ نرم امارات است.
شبکه پایگاههای پیرامونی: از عبدالکوری و سمحه تا بربره و بوساسو، مجموعهای از پایگاههای نظامی و لجستیکی، حلقهای امنیتی برای رصد فعالیت رقبای منطقهای، بهویژه ایران و یمن، ایجاد کردهاند.
چالشها و ریسکهای ساختاری
رقابت ژئوپلیتیکی فزاینده
گسترش حضور امارات، رقابت با بازیگرانی چون ترکیه، قطر، عربستان و مصر را تشدید کرده است. این رقابت چندلایه، خطر درگیریهای نیابتی پرهزینه را افزایش میدهد و ظرفیت همکاریهای منطقهای را تضعیف میکند.
افول مشروعیت و تنشهای محلی
دخالتهای مستقیم امارات در یمن و شاخ آفریقا، نارضایتی ملیگرایان محلی و دولتهای مرکزی را برانگیخته است. تداوم این روند میتواند در بلندمدت منجر به فرسایش سرمایه اجتماعی و آسیب به مشروعیت منطقهای امارات شود.
وابستگی متقابل به متحدان فرامنطقهای
راهبرد امارات به شدت متکی بر همکاری با اسرائیل و ایالات متحده است. هرگونه تغییر در سیاستهای کلان این بازیگران میتواند تعادل راهبردی ابوظبی را بر هم زند.
چشمانداز آینده: میان نفوذ و ناپایداری
در کوتاهمدت، امارات با تقویت زیرساختهای نظامی و اقتصادی، جایگاه خود را در معادلات دریایی خلیج فارس و دریای سرخ تثبیت خواهد کرد. اما در بلندمدت، پایداری این راهبرد به توانایی امارات در مدیریت تضادها، ایجاد توازن میان رقبا و تبدیل نفوذ موقتی به مشروعیت پایدار بستگی دارد.
چنانچه این کشور نتواند میان جاهطلبی ژئوپلیتیک و الزامات همزیستی منطقهای تعادل برقرار کند، ممکن است خود به یکی از کانونهای بیثباتی در کریدور انرژی و تجارت جهانی بدل شود.
گذار از حاشیه به مرکز
راهبرد امارات در دهه اخیر نشان میدهد که این کشور دیگر صرفاً بازیگری اقتصادی نیست، بلکه در حال مهندسی نظم جدیدی در پیرامون خود است. «جنگ خاموش» امارات در آبراهههای جهانی، نه صرفاً رقابتی برای نفوذ، بلکه تلاشی است برای تثبیت قدرت در معماری نوین امنیت دریایی قرن بیستویکم — معماریای که آینده آن به میزان پایداری، عقلانیت و بلوغ سیاسی ابوظبی گره خورده است.
انتهای پیام


نظرات