به گزارش ایسنا، هم میهن نوشت: در دوره حاضر که پیامرسانهای فوری مثل اینستاگرام به یکی از قدرتهای مسلط بر اوقات فراغت تبدیل شدهاند، یک تغییر در الگوهای مصرف فرهنگی بهوجود آمده است. شبکههای اجتماعی با ارائه محتوای سریع، جذاب و بهراحتی قابل هضم، رقیبی جدی برای کتابخوانی ایجاد کردهاند.
دراینمیان کتاب فقط یک کالای فرهنگی نیست، بلکه یک «روش اندیشیدن» است که در تقابل مستقیم با منطق ذاتی پلتفرمهایی قرار دارد که بر پایه جلبتوجه فوری بنا شدهاند. جامعهایکه کتاب را رها میکند و زمان خود را در سلسله بیپایان استوریها و پستها میگذراند، بهتدریج نهتنها سرمایه فرهنگی، بلکه ظرفیت شناختیاش را برای تمرکز، تفکر و کاربرد استدلال از دست میدهد.
این گذار از فرهنگ متنی به مصرف تصویری و فوری، پیامدهایی بهمراتب فراتر از تغییر در سرگرمیها دارد. اینستاگرام و پلتفرمهای مشابه، مبتنی بر سازوکار «اقتصاد توجه» کار میکنند. طراحی این پلتفرمها براساس ایجاد حلقههای بازخورد فوری و پاداشهای سریع مانند لایک و کامنت است که سیستم دوپامین مغز را فعال و نوعی وابستگی رفتاری ایجاد میکند. در چنین محیطی، محتوا باید در کسری از ثانیه توجه کاربر را جلب کند، که این امر بهطور اجتنابناپذیری به تولید انبوه مطالب سطحی، احساساتی و غالباً تحریکآمیز میانجامد.
درمقابل، کتاب یک رسانه زمانبر است. کتابخواندن مستلزم سرمایهگذاری و اختصاص وقت، تلاش شناختی و به تأخیر انداختن رضایت است. کتاب، با ساختار استدلالی و پیوسته خود، ذهن را به دنبال کردن یک اندیشه از آغاز تا پایان، درک روابط علی و غرق شدن در دنیایی از تفصیل و پیچیدگی عادت میدهد.
این فرآیند، دقیقاً مخالف سازوکار پرش و گسست است که شبکههای اجتماعی آن را ترویج میکنند. تاثیر این رقابت نابرابر در سطح فردی، فرسایش تدریجی قوای ذهنی است. ذهنِ عادت کرده به محرکهای دائمی و پرش از یک موضوع به موضوع دیگر، بهتدریج ظرفیت خود را برای درگیر شدن در «تفکر عمیق» از دست میدهد. در سازوکار تفکر که مبتنی بر استدلال منطقی و تمرکز آگاهانه است، کتابخوانی یک ورزه ذهنی محسوب میشود.
وقتی که ذهن ورزیده نمیشود، فرد در مواجهه با مسائل پیچیده زندگی، متوسل به کلیشهها و مرتکب خطاهای شناختی میشود. چنین فردی فاقد توانایی تحلیل ریشههای یک مشکل اجتماعی یا برنامهریزی بلندمدت برای زندگی شخصی خود خواهد بود. اطلاعات جایگزین دانش میشود، و شعارهای انگیزشی کوتاه، مانند «خودت باش» یا «برای امروز زندگی کن» جای حکمت ناشی از تأمل عمیق و دوراندیشی را میگیرند.
در سطح کلان، این پدیده به یک بحران فرهنگی و اجتماعی دامن میزند. جامعهایکه کتاب نمیخواند، در حافظه تاریخی خود دچار ضعف میشود. کتابها حاملان اصلی خرد، درسهای تاریخی و داستانهای هویتساز یک ملت هستند. آنها پل ارتباطی بین نسلها و مخزن دستاوردهای فکری بشر محسوب میشوند.
وقتی مطالعه کتاب بهحاشیه راندهشود، حافظه جمعی تضعیف میشود و جامعه در یک «حالِ ابدی» گرفتار میآید، غریبی که گذشتهای برای درسگرفتن و آیندهای برای تصورکردن ندارد. رقابت کتاب و اینستاگرام، تنها بر سر زمان آزاد افراد نیست، بلکه نبردی بر سر تعریف «واقعیت» است. کتاب، با ارائه روایتی منسجم و چندلایه، به ما میآموزد که جهان، پیچیده، پرابهام و نیازمند تأمل است.
درمقابل، اینستاگرام جهانی از قطعیتهای فوری و سادهسازیهای خطرناک ارائه میدهد. الگوریتمها که براساس تعامل و درگیری حداکثری طراحی شدهاند، کاربر را در حبابهای فکری محبوس میکنند و او را تنها با محتوایی مواجه میسازند که تاییدکننده پیشداوریهایش باشد. این امر نهتنها گفتوگوی سازنده را غیرممکن میکند، بلکه بنیانهای یک جامعه دموکراتیک را که بر پایه استدلال، انتقاد و توانایی درک دیدگاههای مخالف استوار است، سست میکند.
در چنین شرایطی، فرد گرچه بهلحاظ فنی «به شبکه وصل است»، اما از نظر فکری در انزوا و تکصدایی بهسر میبرد. راه رهایی از این انحطاط، نه طرد کامل فناوری، که اتخاذ یک نگرش انتقادی و خودآگاهانه است. ما نیاز به یک دیپلماسی رسانهای شخصی داریم؛ باید بیاموزیم که چگونه از هر رسانه برای تقویت جنبهای از ظرفیتمان استفاده کنیم. میتوان از اینستاگرام برای ارتباط با بخشی از جامعه و حتی ترویج کتابخوانی، مثلاً با دنبالکردن صفحه نویسندگان و ناشران استفاده کرد، اما باید مرزهای روشنی تعیین کرد.
خواندن یک کتاب کامل، مقاومت در برابر اقتصاد توجه است. این کار، تمرینی است برای استقرار بر ذهن و زمان خود. درنهایت پرسش اساسی این نیست که «کتاب بخوانیم یا اینستاگرام ببینیم؟»، بلکه این است که «ما کاربر ذهن و زمان خود هستیم، یا آنها را در بازار داغ اقتصاد توجه به حراج گذاشتهایم؟»
انتهای پیام

نظرات