اشاره:
آن چه كه در پي ميآيد، ويرايش نخست مقالهي «آشنايي با تاريخچه و مكاتب روانشناسي» از مجموعهي متون آموزشي آشنايي با «مفاهيم روانشناسي»، ويژهي خبرنگاران سياستي و سياستپژوهان بخش سلامت روان است كه در سرويس مسائل راهبردي دفتر مطالعات خبرگزاري دانشجويان ايران، تدوين شده است.
مقالات «مفاهيم روانشناسي» با ادبياتي ساده مفاهيمي تخصصي را براي خواننده توضيح ميدهند كه با استفاده از آنها تا حدودي ميتوان به ارزيابي سياستگذاري سلامت روان پرداخت. سرويس مسائل راهبردي ايران، آشنايي با مفاهيم تخصصي و فني در هر حوزه را مقدمهي ايجاد يك عرصه عمومي براي گفت وگوي دانشگاهيان و حرفهمندان با مديران و سياستگذاران دربارهي سياستها و استراتژيها و برنامهها در آن حوزه ميداند و اظهار اميدواري ميكند تحقق اين هدف، ضمن مستند سازي تاريخ فرآيند سياستگذاري عمومي و افزايش نظارت عمومي بر اين فرآيند، موجب طرح ديدگاههاي جديد و ارتقاي كيفيت آن در حوزههاي مختلف شود.
سرويس مسائل راهبردي ايران ضمن اعلام آمادگي براي بررسي دقيقتر نيازهاي خبرنگاران و سياستپژوهان محترم، علاقهمندي خود را براي دريافت (psy.isna@yahoo.com) مقالات دانشجويان، پژوهشگران، حرفهمندان، مديران و سياستگذاران محترم در ارائهي عناوين جديد مقالات و يا تكميل يا ويرايش آنها اعلام ميكند.
اين مقاله به توضيح دربارهي نظريه روانشناسي تحليلي يونگ ميپردازد؛ بر اساس نظريه يونگ، روان از سه بخش "خود" يا "من"، "ناهشياري شخصي" و "ناهشيار جمعي" تشكيل شده است. وي معتقد است ناهشيار جمعي رفتار كنوني انسان را هدايت ميكند و نيرومندترين عامل شخصيت انسان محسوب ميشود؛ در واقع ناخودآگاه جمعي، رسوب رواني رشد تكامل بشر است.
"برونگرايي" و "درونگرايي" از جمله مفاهيم ديگري هستند كه در نظريه يونگ، با توجه به تاثير بر روي چهار كاركرد تفكر، احساس عاطفي، حواس و شهود؛ در قالب هشت تيپ شخصيتي توصيف شدهاند.
يونگ، كارل گوستاو (1961 ـ 1875)- سوئيس
كارل گوستاو يونگ در شهر كسويل سوئيس به دنيا آمد. وي در رشته پزشكي به تحصيل پرداخت و در سال 1914 از فرويد جدا شد و مكتب فكري خود را با نام "روانشناسي تحليلي" بنياد گذاشت. يونگ مانند آدلر از تاكيد بيش از حد بر غريزهي جنسي نگران بود و به جاي آن، ليبيدو را به عنوان انرژي تعميم يافته زندگي، تلقي كرد. در حالي كه جنسيت بخشي از اين انرژي اصلي است؛ ليبيدو شامل تلاشهايي براي كسب لذت و خلاقيت نيز هست. نظريه يونگ يكي از پيچيدهترين نظريههاي شخصيت است.
يونگ كل شخصيت را به منزلهي روان ( psyche) قلمداد ميكرد.
روان از سه قسمت تشكيل شده است: من آگاه، ناخودآگاه شخصي و عقدههاي آن ( complex)، ناخودآگاه جمعي ( collective unconscious) و نمونههاي آغازين (archetype) آن.
1ـ خود يا من: بر خلاف نظر فرويد كه در آن فرض ميشود تنها بخشي از خود در سطح هشيار قرار دارد، در نظريه يونگ خود تماما در سطح هشيار قرار دارد. خود در اين نظريه به ما احساس هويت، تداوم واحساس من بودن ميدهد و همانند نظريه فرويد، اين خود است كه مسووليت بيشتري را براي اداره كارها بر عهده دارد.
2ـ ناهشياري شخصي و عقدههاي آن: در نظريه يونگ، ناهشيار شخصي معادل مفهوم فرويد از نيمه هشيار است. يونگ يك جنبه مهم ناهشيار شخصي را عقده خواند. مقصود از عقده، مجموعهاي از عواطف، خاطرهها و انديشههاي مربوط به موضوعي مشترك است. به عبارت ديگر، عقدهها شخصيتهاي كوچكتري در درون شخصيت كلي هستند و ويژگي آنها اشتغال ذهني شديد نسبت به چيزي است.
يونگ ابتدا منشاء عقدهها را رويدادهاي ناگوار دوره كودكي ميپنداشت. اما بعد به اين نتيجه رسيد كه آنها از تجربههاي ژرفتري سرچشمه ميگيرند. به نظر وي تجربههاي خاصي كه در تاريخ تكامل بشر از راه مكانيسمهاي توارثي از نسلي به نسل ديگر انتقال مييابند، بر عقدهها تاثير ميگذارند.
4 ـ ناهشيار جمعي و نمونههاي آغازين آن: برخلاف ناهشيار شخصي كه شامل خاطرات زندگي يك شخص است، ناهشيار جمعي به قول يونگ، عبارت است از تجربههاي اجدادي ما طي ميليونها سال كه بسياري از آنها ناگفته باقي مانده و يا انعكاس رويدادهاي جهان ماقبل تاريخ كه با گذشت هر قرن، تنها ميزان اندكي بر آن افزوده ميگردد. از نظر يونگ ناهشياري جمعي نه تنها منشاء بسياري از اعمال حياتي و خلاقيتهاي ماست، بلكه مبناي رفتارهاي روان رنجور و نامعقول ما نيز ميباشد. از آنجايي كه ناهشياري جمعي ميان تمام انسانها مشترك است، ميبينيم كه در بسياري از موارد انسانهاي مختلف تمايل دارند نسبت به موقعيتها، اشكال و رمزهاي خاصي كه صورتهاي ازلي نام دارند، پاسخ يكسان نشان دهند.
به عقيده يونگ ناهشيار جمعي رفتار كنوني ما را هدايت ميكند و بنابراين، نيرومندترين عامل شخصيت انسان است. در واقع ناخودآگاه جمعي رسوب رواني رشد تكامل بشر است.
اجزا و عناصر ناخودآگاه جمعي، نمونههاي آغازين ناميده ميشوند. آنها صورتهاي ذهني هستند كه از زمانهاي قديم تاكنون و بر پايه تجربههاي نوع بشر جهت ايجاد هيجانهاي قوي انباشته شدهاند. مثلا ميل انسان به جاودانگي يك صورت ازلي است كه در اسطورهها و افسانهها به صورتهايي مختلف منعكس شده است. برخي از نمونههاي آغازين (صورت ازلي) عبارتاند از:
1ـ آنيما و آنيموس: اصل دو جنسي بودن است، يعني اين كه در هر انسان هم جنبههاي زنانگي و هم جنبههاي مردانگي توامان وجود دارد. به جنبههاي زنانگي در مردان "آنيما" و جنبههاي مردانگي در زنان "آنيموس" گفته ميشود. اگرچه يونگ قبول دارد كه كيفيت دوجنسي بودن تا حدودي ناشي از كروموزمها و تشريح هورمونهاي جنسي است، اما اين نوع كيفيت را بيشتر حاصل تجارب نژاد زن و مرد ميداند.
به نظر يونگ چون زن و مرد صدها هزار سال در طول تاريخ با هم زندگي كردهاند، اين همنشيني كسب خصوصيات جنس مخالف را در هر جنس سبب شده است. يونگ با كمك واژههاي آنيما و آنيموس، عشق را توضيح ميدهد. به نظر او معشوق كسي است كه بسيار شبيه آنيما يا آنيموس پنهان در ضمير ناخودآگاه ماست. اهميت آنيما و آنيموس براي سلامت روان در آن است كه هر دو بايد بيان شوند. يعني مرد بايد ويژگيهاي زنانه خود (نظير ملايمت) و زن خصايص مردانه خود (چون رقابت) را همراه با خصوصيات جنسي خود بروز دهد. تا شخص هر دو جنبه خود را بيان نكند، نميتواند به شخصيت سالم دست يابد.
2ـ سايه: "سايه" نيرومندترين نمونه آغازين و بالقوه زيانبخش است. زيرا همان وجه شيطاني و حيواني ابتدايي بشر است. اين نمونه آغازين، تقريبا معادل واژه "نهاد" در نظريه فرويد است. با اين تفاوت كه در نظريه يونگ "سايه" به صورت دوقطبي از بهترين تا بدترين جنبههاي طبيعت آدمي توصيف ميشود. به عبارت ديگر تا "شر" وجود نداشته باشد، آدمي نخواهد دانست "خير" چيست.
3ـ پرسونا يا ماسك: صورت اجتماعي فرد است كه توسط جامعه بر او تحميل ميشود و جامعيت اصلي فرد در زير اين نقاب قرار دارد.
از ديگر مفاهيم يونگ، "برونگرايي" و "درونگرايي" است. يونگ معتقد بود كه افراد در تعامل با يكديگر دو نوع طرز تلقي و جهتگيري متفاوت (يعني برون گرايي و درونگرايي) را از خود نشان ميدهند. البته هميشه هر دو طيف وجود دارد، اما شخص متمايلتر به يك گرايش است. در حالت درونگرايي، جهتگيري اصلي فرد به درون و به جانب خويشتن است. فرد درونگرا دودل، متفكر و محتاط است. فرد برونگرا به بيرون و به جهان خارج گرايش دارد. از نظر اجتماعي درگير ميشود و فعال و متهور است. درونگرايي و برونگرايي بر روي چهار كاركرد يعني تفكر، احساس عاطفي، حواس و شهود اثر گذاشته و باعث پيدايش هشت روش مختلف يا تيپهاي شخصيتي براي ارتباط با جهان خارج و نتيجهگيري از تجربههاي فرد ميشوند. در زير به خلاصهاي از اين هشت تيپ شخصيتي اشاره ميشود.
برونگراي متفكر: منطقي، واقع بين، متعصب
برونگراي احساسي: عاطفي، حساس، معاشرتي، بيشتر مختص زنان است تا مردان.
برونگراي حسي: معاشرتي، لذتجو، سازشپذير
برونگراي شهودي: خلاق، از توانايي برانگيختن ديگران برخوردار است.
درونگراي متفكر: به عقايد بيشتر از افراد علاقمند است.
درونگراي احساسي: تودار، خويشتندار؛ اما از توانايي هيجان عميق برخوردار است.
درونگراي حسي: در ظاهر بياعتنا و خشك، خود را در فعاليتهاي هنرشناختي ابراز ميكند.
درونگراي شهودي: با ناهشيار بيشتر از واقعيت روزمره ارتباط دارد.
تدوين:
سيدعلي اصغرحسيني
دانشجوي کارشناسي ارشد روانشناسي، دانشگاه تربيت معلم
خبرنگار روانشناسي سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران
منابع:
1ـ ساعتچي، محمود، نظريهپردازان و نظريهها در روانشناسي. سخن 1377.
2 ـ شولتز. دوآن. روانشناسي كمال. ترجمه گيتي خوشدل. نشر نو 1366.
3 ـ شولتز و شولتز. نظريههاي شخصيت. ترجمه سيد محمدي. ويرايش 1386.
4 ـ ورنون نوردبي و تالوين هال. راهنماي نظريههاي روانشناسان بزرگ. ترجمه احمد بهپژوه . رشد 1369.
انتهاي پيام
نظرات