شجریان در برهوت عوامل همبستگی، در کویر ذره ذره شدن (اتمیزاسیون) جامعه، تکدرختی بود که مانده بود و همگان زیر سایهسارش به خنکای آمال و آرزوهای خود میاندیشیدند.
در وضعیت توتالیتاریسم، چسب روابط اجتماعی از بین میرود. همهی چسبهای انسجام اجتماعی کارکرد خود را از دست میدهند و انسان گرگ انسان میشود. در این تنهایی اتمیزه، نه فردیت وجود دارد و نه جامعه جامعه است. هر کس به فکر خودش و امنیت خویش است. جامعهی مدنی در این وضعیت از بین رفته و ارزشهای مدرن، برای ایجاد همبستگی، کارکرد خود را از دست میدهند. ارزشهای سنتی و گذشتهی کلاسیک هم دیگر، کارکرد همبستگی را ندارند.
در وضعیت توتالیتاریستی، تاریخ جدیدی تولید میشود و تاریخ قبل که عامل همبستگی بود تحریف شده و یا از بین میرود. آنچه تولید میشود کارکرد تبعیت دارد و تودهوار کردن جامعه از آن منتج میشود. هر چیزی از ارزشهای قبل کارکرد خود را از دست میدهد. مراجع اجتماعی فاقد اعتبار میشوند و در محک آزمون اجتماع، بازنده میشوند.
در این شرایط، جامعه بیپناهتر میگردد؛ یا به سرسپردگی و تبعیت از وضعیت حاضر روی میآورد؛ یا منزوی میشود و یا جامعهستیز میشود. در وضعیت تمامیتخواهی هر چیز اصلی (روشنفکر، هنرمند، سیاستمدار، جامعهی مدنی، کالاها و ...) از بین میرود و نسخهی کیچ (بنجل و دستِدوم) آن در جامعه تولید میشود.
تمامی این وضعیتها جامعه را نومید و مستاصل میسازند. تنها بارقهی امید و روزنهی همبستگی شخصیتهایی هستند که از دایرهی حقیقت محافظت میکنند. این شخصیتهای نادر، در این وضعیتها، صدای جامعه میشوند؛ شمع امید در تاریکی میشوند و کماکان همچون نخی عامل اتصال و همبستگی اجتماع میگردند.
در فقدان آنها، جامعهی ذرهای شده به هم پیوند میخورد. سوگ سراسری، در واقع، نماد وجود جامعه میشود و مجدداً امید و غریزه زندگی خود را نمایان میسازند. شجریان، همانطور که از اسمش پیداست، شجر بود. همان تکدرخت بود. شجریان چشماندازی در مه بود و ما به سمت اشارهی او میرویم؛ به سمت جامعه شدن...
*حمید موذنی /نویسنده و روزنامهنگار
انتهای پیام
نظرات