به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر، روزنامهنگار، در یادداشتی در عصر ایران نوشت: «اگر در جمعی دربارۀ کشور «آلمان» بپرسید و این که تا واژۀ آلمان را میشنوند، به یاد چه میافتند، بسته به سن و سال و علایق و سلیقهها یا مشاهدات و تجربهها پاسخهای متفاوتی خواهند داد. اگر جوان امروزی و دور از سیاست و علاقهمند به ورزش و برندها باشد احتمالا بلافاصله خواهد گفت: آدیداس و تأکید میکند لباس من یا کفش من آدیداس اصل است نه از این جعلیها.
اگر اهل سیاست باشد به دو جنگ جهانی اول و دوم و فیلمهای سینمایی جنگی و سریال تلویزیونی ارتش سرّی اشاره میکند یا از آلمان شرقی سابق میگوید و البته سران آلمان نازی: از آدولف هیتلر تا آدولف آیشمن. همچنین هاینریش هیملر یا یوزف گوبلز. اگر اهل فرهنگ و فلسفه باشد آلمان او را به یاد مارکس، گوته و نیچه میاندازد یا از دشواری فراگیری زبان آلمانی سخن میگوید.
همه با هر گرایش و سطح سواد سیاسی و مذهبی و تاریخی البته بر سر بنز و بامو توافق دارند و بعید نیست در وهلۀ نخست بگویند: آلمان یعنی بنز. یعنی بامو و واقعاً کیست که بر سر کیفیت حیرتانگیز و ستایشآمیز دستاوردهای صنعت و ابزار آلمانی کمترین تردید را داشته باشد؟ آن قدر که حس احترام انسان به شیء ساخت بشر را برمیانگیزد!
علاقهمندان مباحث تاریخی دیوار برلین را به یاد میآورند و این که چرا بر پا شد و چگونه فروریخت و نماد پایان بلوکبندیها شد.
دوستی که در آلمان زندگی کرده اما ممکن است وجوه منفی و خاطرت تلخ خود را هم بگوید. از نژادپرستی و نئونازیها که غریبهها را «کلهسیاه» لقب میدهند و در مقابل شاید دیگری بگوید اما همین آلمان را در اعطای پناهندگی با دیگر کشورهای اروپایی مقایسه کنید. کار هم میدهند و باز نفر اول خواهد گفت این به خاطر خانم مرکل بود که دیگر تکرار نمیشود و علایق حقوق بشری او نمایشی نیست، چون شخصیت اصلی او در دوران زندگی در آلمان شرقی شکل گرفته است.
ممکن است کسانی کمکهای تسلیحاتی به صدام حسین در دوران جنگ ایران و عراق را یادآور شوند تا داوریها یکسره مثبت نباشد و در این لحظه حال و هوای فیلم سینمایی «از کرخه تا راین» برای ما تازه شود که با موسیقی مجید انتظامی جاودانه شد. (اگر یک بار بدون موسیقی فیلم را ببینیم تازه متوجه میشویم که موسیقی آن چه نقشی داشته است.)
باری، آلمان نزد هر که مصداقی دارد. از بنز و بامو و آدیداس تا هیتلر و دیوار برلین. از نیچه و گوته تا فرانتس بکن باوئر و کارل هاینتس رومنیگه و تیمهای فوتبال و بازیکنان مشهور سالهای دور و نزدیک.
البته آلمان همۀ اینها هست. هم با وجوه منفی که جهان را درگیر دو جنگ با میلیونها کشته کرد و هم با وجوه مثبت در صنعت و ابزار که اشیا را به موجودات دوستداشتنی تبدیل میکنند.
در همین تهران هنوز ساختمانهایی که آلمانها در دورۀ رضاشاه و ۸۰ سال پیش ساختند چشمنواز است و کیست که از ساختمان قدیمی بانک ملی ایران و دانشکدههای دانشگاه تهران لذت نبرد و شکوه آنان را درنیابد و از تماشای آنها سیر شود؟
آلمان، بنز و بامو و آدیداس دارد و این آخری البته چندملیتی است و منحصر به آلمان نیست. اما آلمان تنها با صنعت و تاریخ، آلمان نشده است.
آلمان یک چیز دیگر هم دارد که کمتر به آن اشاره میشود و این روزها جلوۀ باشکوهی از آن را شاهدیم و آن همانا دموکراسی است و رقابت احزاب برای به دست آوردن کرسیهای پارلمان.
رسانههای رسمی البته ممکن است روی نرخ مشارکت مانور دهند اما وجه مهم رقابت احزاب و دموکراسی حزبی است برای پارلمانی که در آن وزن نیروهای سیاسی مشخص شود؛ نه آن که سنگینوزنها بیرون بمانند و اقلیت احساس فتح و ظفر کند. سهم اقلیت هم البته محفوظ است و مجال مانور دارد.
بسیاری بر این باورند که بهترین نوع دموکراسی همین دموکراسی حزبی است زیرا برای هر که در پارلمان متناسب با وزن اجتماعی سهمی تعیین میکند و مسیر دولت از چنین پارلمانی میگذرد؛ بر خلاف نظامهای ریاستی که کثیری به خاطر چند درصد کمتر به کل حذف میشوند.
در دموکراسی پارلمانی اما برای تشکیل دولت به نصف به اضافۀ یک کرسیهای پارلمان نیاز است و اگر حزبی به این اکثریت دست نیافت ناگزیر از ائتلاف است. طبعا با حزب رقیب ائتلاف نمیکند و سراغ احزاب کوچکتر میرود که شاید تنها ۱۰ کرسی داشته باشند و اینجاست که اقلیت احساس حضور میکنند...
در دموکراسی حزبی رییس فراکسیون پیروز دولت تشکیل میدهد و احزاب دیگر نظارت میکنند.
آلمان را تنها با آدیداس و بنز نشناسیم. تنها از صنعت و ابزار نگوییم. اینها همه جلوههای مدرنیسم است؛ نه مدرنیته و این دموکراسی است که پیشران یک جامعه است.
برای ما ایرانیها این وجه البته جالبتر است: در یکی از حوزههای انتخاباتی فرانکفورت آلمان، دو ایرانی - امید نوری از حزب سبز با ۲۹ درصد آرا - و کاوۀ منصوری از حزب سوسیال دموکرات با هم رقابت دارند.
همان گونه که تجارت مدرن بدون شرکتها و کمپانیها بیمعنی است و فوتبال بدون باشگاهها مفهوم ندارد انتخابات بدون رقابت آزاد احزاب ... از مفهوم تهی میشود. اگر چپ میانه پیروز شود سیمای سیاسی آلمان هم تغییر خواهد کرد و کافی است به احزاب رقیب و گرایشهای آنان نگاه کنیم: سوسیالدموکرات، دموکراتمسیحی، سوسیالمسیحیها یا حتی حزب دست راستی آلترناتیو برای آلمان.
این روزها سالگرد انحلال حزب رستاخیز در مهر ۱۳۵۷ و در گرماگرم التهابات انقلاب هم هست. بسیاری معتقدند اقدام شاه در اعلام تأسیس حزب رستاخیز و انحلال احزاب صوری قبلی و مخیرکردن مردم بین عضویت یا اعلام ضدیت یا خروج از کشور در اسفند ۱۳۵۳ مهلکترین اشتباه او بود؛ حزبی که تنها سه سال و پنج ماه دوام آورد و به جای این که دبیر کل حزب، نخستوزیر شود به عکس نخستوزیر با حکم شاه دبیرکل حزب میشد!
خود شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» قبول میکند که ماجرای حزب رستاخیز اشتباه بود؛ خاصه این که دو سال قبل قول داده بود ایران، تکحزبی نخواهد شد و تا قبل از آن به دوحزبیبودن میبالید؛ اگرچه یکی میگفت بله و دیگری هم میگفت البته!
پیشران سیاست و کشور، دموکراسی است و جلوۀ دموکراسی هم در رقابت احزاب واقعی - واقعی و نه ساختگی - برای به دست آوردن کرسیهای پارلمان - با انتخابات یکمرحلهای و نه حذف پیشاپیش کاندیداها - است. آلمان اگر بنز و بامو و آدیداس و باشگاه بایرنمونیخ را داشته باشد اما این دموکراسی حزبی را نداشته باشد، چیزی کم دارد.»
انتهای پیام
نظرات