رضا یزدانی در این خصوص نوشته است:
قصه جریحهدار شد
آنطرف پیاده رو
عقل صدا زد که بمان
عشق صدا زد که برو
وقت چه بود آن غروب؟
وقتِ قیامت تو بود
فرق تو با بقیه چیست؟
فرق تو غیرت تو بود
تیغ زدند بی هوا
دشنه زدند بیخبر
کوچه به حرف آمده:
چند نفر به یک نفر
آن چه همیشه و هنوز
کوچه به کوچه جاری است
قصهی سر به داری و
غیرت سبزواری است
هیچ غمی برای ما
مثل غم تو داغ نیست
مرگ تو انتخاب بود
مرگ تو اتفاق نیست
این که به پیشگاهِ مرگ
زخمیِ ایستادن است
وای! برادر من است
آه! برادر من است
میلاد عرفانپور نیز با تقدیم یک رباعی به این شهید سبزواری نوشته است:
بیتاب و صبور، ایستادهست هنوز
همقبلهی نور، ایستادهست هنوز
بر گرده و سینه زخم دارد اما
کوه است و غیور، ایستادهست هنوز
انتهای پیام
نظرات