بهگزارش ایسنا، زهرا اسدی، نویسنده و پژوهشگر در دلنوشتهای در تسنیم نوشت:
نقل قولهای شیخ روشن ضمیر، حاج عبدالکریم حائری، بازتکرار میشود که فرمود «هرگاه هر مشکلی دارید روضه شش ماهه بخوانید.» یعنی همان قصه غربت اهل خیام و خجالت ارباب عالم از روی حضرت رباب سلام الله علیها و ماجرای روی دست ماندن پیکر خونین شش ماهه کربلا که شد باب الحوائج عالم. همیشه میان این روضههای سراسر غربت عاشورا برایم یک علامت سوال پررنگ بود. سوالی که گاه جوابش را به ظاهر مییافتم، اما پس از مدتی دوباره همان علامت سوال برایم پررنگ میشد. اینکه میان ۷۲ داغ کربلا چرا جور دیگری از داغ علی اصغر علیه السلام سخن گفته میشود؟!
همه آنچه که عمری شنیدم، نتوانست جوابگوی سوال ذهنم باشد که میان روضه جانسوز علمدار و مشکی که به خاطر دختران حرم به دندان کشید و امیدی که ناامید شد، یا کنار پیکر قطعه قطعه علی اکبر و جسم کشیده شدهی قاسم بن الحسن علیهم السلام، چرا شش ماهه حضرت رباب میشود سند حقانیت کربلای معلی.
زمان چرخید، ۱۳ دی ماه رسید و کرمان در حالیکه مزار سردار دلها را در حلقه ارادت خود داشت به خود لرزید؛ فائزه روی زمین افتاد! مکرمه با تجهیزات پرستاریاش سویی پرتاب شد و زهرا از آغوش امن مادرش، روی آسفالت شکافته شده از انفجار! معصومه، فاطمه زهرا وفاطمه که اعضا و جوارح پیکر بیجانش را نیز بذل و بخشش کرد، گوشهی خیابان شهدا امیرحسین هشت ساله سربه زیر افتاد، آن طرفتر زینب، اولین گل پرپر روستای کهنوج، المیرا، عارفه و پیکرهای مطهری که مثال حاج قاسم، تکه تکه شدند! بیش از سیصد نفر زائر بیگناه مزار سیدالشهدای مقاومت کنار هم به خون غلتیدند.
از این میان نود و چهار زائر آغشته به خون، بال پرواز گرفته و به آسمان پرگشودند تا در روز میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، خود را کنار قبر مخفی مادر برسانند و به فرماندهی حاج قاسم شهیدمان، میهمان محضر مادر سادات شوند. عجب روز مادری و چه سالروز شهادتی و چه رسم میهمان نوازی خوبی که سردار دلها به جای آورد، دست نزدیک به صد نفر از زوارش را پای سفره ارباب کشاند. میهمانیای که حسرتش به جان یک ملت چنبره انداخت که انتظار پاسخی سخت بر جنایتی داشتند که رد پای رژیم صهیونیسیتی در مهندسی آن و داعش خونخوار به عنوان مجری ظاهری این حرکت غیر انسانی مشهود بود.
حدود سیزده روز از آن روز سخت گذشت تا اینکه دیدگان ملت شریف ایران به پاسخ سخت سربازان گمنام امام زمان علیه السلام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی روشن شد. پاسخی که دو پایگاه نظامی منافقین را در اربیل عراق و ادلب سوریه را منهدم و یکی از مهرههای اصلی سرویسهای جاسوسی اسرائیلی را به درک واصل نمود تا دنیا بداند که سیدرضیهای ما، با شهادت، تکثیر میشوند.
در میان شیرینی و حلاوت حاصل از این سیلی سخت، تصویری که دست به دست چرخید و موجب شادی قلوب ملت شد، لبخند کاپشن صورتی با گوشواره قلبی در آغوش سردار دلها حاج قاسم سلیمانی بود، حتی موشکهای شلیک شده برای انهدام این پایگاههای جاسوسی نیز فریاد «کاپشن صورتی با گوشواره قلبی» را سردادند.
دختر کوچولویی که قلب همه ملت ایران را با داشتن داغ فائزهها و فاطمهها، جور دیگری به عزا نشاند، چرا که این طفل معصوم یادآور مظلومیت و معصومیت شش ماهه ارباب در صحرای واعطاشای کربلا و شهادت بیش از ۱۲ هزار کودک بیگناه در غزه بود؛ کاپشن صورتی با گوشواره قلبی، خاطره دختر کوچولویی با موهای پفی را برای دنیا زنده کرد که پس از شهادتش در غزه، پدر چشمهای آرام دخترش را در سکوتی تلخ، بوسه باران کرد و با دستان پدرانهاش، دخترکی با موهای پفی را کفن پیچ نمود! کاپشن صورتی رفت تا ما بیدار شویم و روایتگر این دختران به خون خفتهای باشیم که مانند کوه صبورند، روایتگر کودکان مظلوم و معصومی که بر روی ویرانههای بر جای مانده از خانهشان، آیات قرآن تلاوت میکنند و مردم سراسر دنیا را به ریشه استقامت جبهه مقاومت که همان اسلام عزیز است فرا میخوانند.
به امید آزادی قدس شریف که وعده حاج قاسم سلیمانی است که فرمود: قصاص خون عماد و همه خونهایی که در لبنان و فلسطین و سوریه و عراق و ایران بر زمین ریخته شده است، کشتن یک نفر نیست، قصاص حقیقی خون این شهدا، با نابودی رژیم صهیونیستی و آزادی قدس شریف محقق خواهد شد. این سیلیها فقط آرامشی است بر دلهای مجروحمان تا با هم صبور باشیم و تا آن وعده الهی بر نصرت مظلومان عالم، سرود وحدت را زمزمه کنیم.
«والسلام علی من التبع الهدی»
انتهای پیام
نظرات