با ورود ابنسینا به اصفهان، این شهر جای بغداد را در علم و فرهنگ میگیرد و هرکسی میخواست فلسفه بخواند باید به اصفهان هجرت میکرد؛ اما اکنون به دلیل عدم وجود خودآگاهیِ تاریخی، مردم اصفهان از سالهای دورِ خود هیج اطلاعی ندارند و نمیتوانند نسبتی با فلسفهٔ سینوی برقرار کنند.
قاسم پورحسن، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در ابتدای این نشست، گفت: ۳ نوع مواجهه با ابنسینا وجود دارد. غربیان چندان مایل نیستند از دیدگاه خودِ ابنسینا به ابنسینا نگاه کنند. دیدگاه اول، همان فهم مشتشرقان از ابنسینا است که در روش و داده نیرومند است. این افراد مباحثی را از ابنسینا استخراج کردند که ما از آنان غافل بودیم. ابن سینا میگوید که کتاب بزرگ من از دست رفته و در ۲ کتاب، ایده خود را مطرح کرده و میتوانم یکی از این کتابها که مختصرتر است را بازنونیسی کنم، اما کتاب دوم که الانصاف است و مشتمل ۲۷ هزار مسئله میان مشرقیان و مغربیان بوده، مفقود شده و به علت حجم زیادش بعید است که دیگر خودم یا دیگران بتوانند آن را بنویسند.
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه مستشرقان معتقدند ابنسینا هرچه باشد ادامۀ ارسطو است و باید آن را ذیل سنت یونانی به ویژه ارسطو خواند، افزود: البته این تا حدی درست است زیرا که سنتها ناگهانی متولد نمیشوند و فکر تولید کردنی نیست، ظهور کردنی است اما مستشرقین فرض مستقلی از ابن سینا ندارد.
پورحسن با اشاره به اینکه فهم دوم، از آنِ مورخان است و متأسفانه تاریخ فلسفه اسلامی را مورخان عرب نوشتند، گفت: آنان در اینکه فیلسوفانِ ما نوافلاطونی مسلماناند، اشتراک نظر دارند ولی این دیدگاه جامعی نیست. این درحالی است که ابن سینا در نمط هفتم خود، درمورد مشائیان نظر خود را بیان کرده و آنان را دارای فهمی نازل توصیف کرده است. ما به جهت ترجمهای بودن کتابهایمان، طبق برداشت همین مورخان عرب، اطلاعات کسب میکنیم.
او دیدگاه سوم را مربوط به کسانی دانست که متوجه هستند ابن سینا گسستی از سنت یونانی دارد؛ اما آنان معتقدند که فارابی و ابن سینا در درون سنت دینی قرار داشته و در سنت اسلامی، ابنرشد کسی است که میتوان از او به عنوان فیلسوف سنت اسلامی نام برد زیرا او ادامهٔ راه افلاطون است. یکی از صاحبنظران این دیدگاه، محمد عابد الجابری است.
این پژوهشگر و نویسنده فلسفه که معتقد است ما در ایران علاقه بسیاری به فهم کُربنی از ابنسینا داریم، گفت: این فهم کمتر به ابنسینای فلسفی اعتقاد داشته و او را در تصوف و عرفان نیز تعریف میکند. در کل ما از میان این خوانشها به فهم واقعی ابنسینا تقرب پیدا نکردهایم.
پورحسن، درمورد مسیر زندگی ابن سینا تصریح کرد: ابن سینا تا سن ۲۱ سالگی در بخارا زندگی کرد و سپس ۱۰ سال را در خوارزم پشت سر میگذارد. در این شهر که دربار شاه است، با همهٔ بزرگان مراوده داشته است. این شهر، شبیه به بیت الحکمه بغداد است. ابوسهل نصیری، عراقی، ابوریحان بیرونی، ابن السهل، ابابیل و غیره در آن حضور دارند. ابن سینای جوان با اینان گفتوگو دارد و مراودات خود را با این بزرگان پس از مراجعه به اصفهان، قطع نمیکند اما با این حال هرگز خوارزم به یک مکتب فلسفی تبدیل نمیشود. ابنسینا از سال ۴۰۴ تا ۴۱۴ هجری قمری در همدان زیست و از ۴۱۴ تا ۴۲۸ هجری قمری در اصفهان بوده است. پیش از هجرت ابنسینا به اصفهان، فارابی به بغداد مهاجرت کرده بود و بغداد مرکزیت عقلی پیدا کرد. ابن سینا در بخش پایانی الملحقه کتاب المباحثات مطرح کرده است که در میان پیشینیان، تنها کسی که واجد فضل و فلسفه است، فارابی است.
او ادامه داد: با ورود ابنسینا به اصفهان، این شهر جای بغداد را در علم و فرهنگی میگیرد و هرکس میخواست فلسفه بخواند، باید به اصفهان هجرت میکرد. سهروردی با همین هدف از مراغه به اصفهان آمد و ابنسهلان در اصفهان فلسفه خواند. در مورد این دورهٔ اول حیات عقلی مکتب اصفهان بسیار کم مطالعه شده است. دورهٔ دوم آن در سدهٔ یازدهم شکل گرفت و آبشخورش، ابنسینا است. سالها بعد، ملاصدرا مدام از ابنسینا و شاگردش بهمنیار یاد کرده است.
چگونه مکتب اصفهان شکل گرفته است؟
این محقق و مدرس فلسفه در دانشگاه اضافه کرد: ابن سینا با رغبت به اصفهان میآید و قصد فرار ندارد. در اصفهان نیز اضطرار دارد اما با این حال قصد نوشتن مسائل المشرقیه را میکند. او حتی با پیشنهاد شاگردانش برای مطالعۀ آثار جدید مشائیان مخالفت کرده و صراحتاً گفته که آنان را اهل فضل نمیداند. اصفهان برای ابن سینا اصالت پیدا میکند. از سال ۴۲۱ تا ۴۲۵ هجری قمری، ابنسینا در معرض تاخت و تاز غزنویان است اما مکتب او با کمک شاگردان شاخصش شکل میگیرد. ابن سینا خودش مرجعیت پیدا میکند. دلدادگی اولش به سهروردی است. منظومه ابنسینا سهروردی است و او خود را مشرقی میدانست و ما نمیتوانیم بدون ابنسینا، سهروردی را بفهمیم. ابنسینا معتقد است مشائیان در مسئله نفس نتوانستند از جوهریت نفس بالاتر بروند و کسانی که بالاتر رفتند، برهان وساطت را شکل دادند. ابن سینا پس مطالعۀ برهان وساطت، «اجل البراهین» را توصیه میکنم.
پورحسن با اشاره به اینکه در سنت مشائیان ۴ دلیل بر جاودانگی نفس میبینید و ابنسینا دائماً به مسئله نفس پرداخته است، تأکید کرد: فارابی بیان کرده که ادراک فقط از آنِ نفس است. ابن سینا نمیخواست که تابع ارسطو باشد. ذیل ارسطو قرار گرفتن، همهٔ دستاوردهای ابن سینا را در باب نفس عقل قدسی صورت متغیره غیره را از بین میبرد.
او با اشاره به اینکه برداشت ارسطو این است که نفس در سنت یونانی عمدتاً ذیل «امپسوخه» بوده است، افزود: این یعنی به طبیعت و کارکردهای طبیعی نفس توجه کردند و به فاعلیت نفس بیتوجه بودند، فارابی اولین بار این فاعلیت را مطرح میکند و ابن سینا آن را گسترش میدهد. این سینا همین مسئله را در باب عقل وارد میکند. در سنت یونانی معانی چهارگانه وجود، در عرض یکدیگر هستند و معانی و نظریه طولی در سنت اسلامی معنا پیدا کرده است. ارسطو مطرح کرده که وجود محض تهی به نظر میرسد.
این فعال فلسفی با اشاره به اینکه ما دربارۀ شناخت ابن سینا و ظهور و تکوین مکتب اصفهان در دوره اول که مقارن است با آغاز سدهٔ پنجم اطلاعات کمتری داریم، اظهار کرد: تلقی ما این است که ابن سینا آثار ارسطو را تشریح کرده است ولی هرچه بیشتر متون ابن سینا را از نظر میگذرانیم، متوجه میشویم که تلقی ما اشتباه بوده است.
او با بیان اینکه فارابی میگوید در جامعه ما به علت اینکه مردم فلسفه، آثار افلاطون و ارسطو را نخواندهاند، فیلسوفان با یکدیگر مناقشه دارند، افزود: این مناقشات در دوران فارابی و حتی در مجالس دربار بسیار مطرح بود. فارابی و ابنسینا معتقدند که شعر در تربیت اجتماعی بسیار مؤثر است و فارابی در مدینه فاضله، عقل اللسان طبقهٔ دوم دانسته و هنرمندان و شاعران را از این طبقه معرفی کردهاند. خطیبان و شاعران مصلحان جامعهاند به شرطی که خطابه، اغنایی و بر اساس مشهورات نبوده و بتواند جامعه را به صورت عقلانی تربیت کند. این عبارات بر ابن سینا تاثیر گذاشت و بدون فارابی نمیتوان ابنسینا را خواند.
پورحسن با تأکید مجدد بر اینکه به نظر میرسد دوره تاریخی مهمی از اصفهان را کاوش نکرده و نخواندهایم، اظهار کرد: به راستی چگونه مکتب اصفهان شکل گرفته است؟ مکتب آندلس تابع مکتب بغداد نیست بلکه تابع اصفهان است. زعامت اندیشه در آندلس، در دست ابن طفیل و سپس ابن رشد است. ابنرشد کاستیهای زیادی در فهم ابنسینا دارد. پیش از ابنرشد آثار ابنسینا در آندلس ترجمه شده بود. ابنرشد در برخی آثار تابع ارسطو است اما در برخی از آثارش تابع ارسطو نیست. او در پاسخ به این سوال که «اگر بین عقل و شریعت تعارضی پیش آید چه باید کرد؟» جانب شریعت را میگیرد در صورتی که فارابی جانب عقل را گرفته است. بنابراین فهمهای ما از فیلسوفان دقیق نیست و لازم است مجدداً آنان را مطالعه کنیم و نقش بزرگی که ابن سینا در شکلگیری تمدن اسلامی داشت و پیش از بغداد در اصفهان شکل گرفته بود را شناسایی کنیم.
ابن سینا از آن کسانی است که آن را مطالعه میکنند
در ادامهٔ این نشست ۲ ساعته، حسین کلباسی اشتری، استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به اینکه تفکر از جنس کالا نیست بلکه چون یک گیاه موجودی زنده است و چیزی که زنده است، به عللی برای رشد نیازمند است، تأکید کرد: ابنسینایی که سهم غیر قابل انکاری در علم جهانی دارد و سفرهای طولانی داشته، در اصفهان سکنا گزیده و ابن سینا شده و ظهور و بروز یافته است. اگر قرار است اندیشه بارور شود، نیازمند مقدماتی است که در ذهن و ضمیر اندیشمند به ثمر بنشیند. اینکه چه عوامل و شرایط و اسبابی سبب میشود که تفکر و متفکر در عهدی و جایی ببارد و برعکس در زمانی و مکانی اندیشه راکد، عقیم و ناممکن شود، جای بحث و سؤال دارد. این مطلب، برای جامعهشناسان و مردم شناسان روانشناسان و سیاستمداران محل توجه است و «جامعه شناسی علم» در همین راستا شکل گرفته است اما شایسته است که اهل فلسفه نیز به این فکر کنند که علل ظهور تفکر چیست.
او که معتقد است یکی از مسائل مهم در تاریخ علم و فلسفه که مورد توجه قرار گرفته، فلسفهٔ تطبیقی است، اضافه کرد: در فلسفهٔ تطبیقی، دو مطلب به طور عمده مورد توجه است اولی، روشنکردن تمایزات و ابدعات و ابتکارات «این» نسبت به «آن» است. به عنوان مثال تمایزات و نسبت ابنسینا در شرق و توماس الگورینی در غرب که هر دومجموعه سترگی از ماوراء الطبیعه را رقم زدند روشن میشود.
این مدرس دانشگاه ادامه داد: دومی این است که کسی که تمایزاتی با سابق یا معاصری داشته و دیگرانی را تحت تأثیر قرار داده، منابع و مناشی و مصادر فکریاش چه بوده است. یعنب باید به این پرسش پاسخ دهیم که ابن سینا از چه منابعی تغدیه کرده است؟
کلباسی اشتری با نقد این گزاره مشهور که «ابنسینا بر سر سفره مشائیان نشسته است» تأکید کرد: آیت الله سیدحسن سعادت مصطفوی فرمودند که نگویید فلسفه مشایی بلکه بگویید فلسفه سینوی زیرا مشائی خواندن ابنسینا، جفا در حق ابنسیناست؛ هرچند این عبارت رایج نیست اما باید مشهور شود.
او ادامه داد: الانصاف عنوان ارزشمندترین کتاب ابنسینا است که به معنی محاکمه بین نظر دو نفر است. در فقه و رجال و حدیث مفهوم «اجازۀ روایت» مطرح است و به این معنی است که نزد کسی که اجازهٔ نقل روایت دارد، چیزی از آن روایت کم و زیاد نمیشود و این یک کمال فرهنگی است. ابن سینا یک چهره ممتاز و متعلق به مشرق زمین است و سهم زیادی در گسترش فلسفه داشته است. اسم کتاب او برگرفته از این است که نباید در اندیشه و آثار کسی دخل و تصرف داشت.
این مدرس دانشگاه، با تأکید بر این نکته که غربیها به اسلاف و تاریخ و آگاهی بیشتری نسبت به ما دارند، افزود: آنان با گذشتهٔ خود ارتباط افزونتری نسبت به ما دارند. اگرچه در حوزه فلسفه چند هزار سال گذشته است، هنوز نام ارسطو حفظ شده است، در شرایطی که ما اینجا باید به این سوال پاسخ بدهیم که اصلاً نسبت ما با ابن سینا و یا سنت صدرایی که ۴۰۰ سال پیش شکل گرفته چیست؟ ما تا رسیدن به مرتبه خودآگاهی تاریخی فاصله بسیاری داریم. ما حتی نمیدانیم چه نسبتی با علامه طباطبائی که با ما همعصر بوده نیز نداریم.
این مدرس فلسفه در دانشگاه اضافه کرد: در ترکیه، ابنسینا را پرشک بزرگ ترک معرفی کردند و اسم مولانا را تغییر داده و او را رومی نامیدهاند. در مورد حشاشین سریال ساختند در حالی که اینان اسماعیلیانی ایرانی بودند. خیام نظامی گنجوی از این قائله مستثنی نیستند و قزاقستان و ترکمنستان نیز مدعی شدند که فارابی متعلق به آنان است.
کلباسی اشتری با اشاره به این نکته که متفکر متعلق به جایی است که آنجا او را میخوانند و از او یاد میگیرند، تصریح کرد: جهان امروز جهانی است که در آن به راحتی شناسنامههای جدید برای مفاخر گذشته صادر میشود. چندی پیش نشستی در چین با عنوان فلسفهٔ چینی برگزار شد در حالی که هیچ یک از اهالی فلسفه در تاریخ مطالعات شان با چنین مکتبی مواجه نشده بودند. هیچ بعید نیست که چندی دیگر فلسفهٔ ویتنامی، فلسفهٔ فیلیپینی و فلسفهٔ سواحل عاج نیز مطرح شود. استقراض و در مواردی سرقت هویت از ایران رواج یافته است و ابن سینا نیز متعلق به کسانی است که او را بخوانند وگرنه اینکه چه کسی در کجا متولد، فوت و دفن شده، چندان اهمیتی در جهان امروز ندارد.
مرکزیت فرهنگی ویژهتر از مرکزیت اقتصادی و سیاسی است
این استاد دانشگاه علامه طباطبائی با اشاره به اینکه نسبت ابن سینا با فلسفهٔ مشائی و ارسطو که شاهبیت کتابهای تاریخی فلسفه مستشرفان شده است، محل مناقشه و بازخوانی است، اظهار کرد: ابنسینا با سنت مشائی فاصلۀ قابل توجهی دارد ولی فراموش نکنیم که فلسفهٔ ارسطو به عنوان فلسفهٔ غالب و نظام فلسفی مسلط بر فکر غرب و شرق است. فلسفه ارسطو و افلاطون و نوافلاطونیان امتیازات بیتردیدی دارند. ابداع و ابتکار و تمایز ابنسینا نسبت به مشائیان، نباید باعث شود که امتیاز مشائیان را نفی کنیم. اسم و اثری که قرنها باقی مانده است، حتماً دلیلی پشت آن بوده است. او حتماً پیامی برای امروز من و شما دارد. جاودانگی در اثر، مطلب مهمی است. کسی دلدادگی به ارسطو ندارد. علم جانبدارانه نیست و نیاز است که ما بدانیم چرا و چگونه اندیشه ارسطو پایدار مانده است.
او با بیان اینکه هزار و اندی سال از مرگ ابنسینا گذشته و غربیها به نظر من بیش از ما در مورد فلسفهٔ ابنسینا آثاری تولید کردهاند اما ما باید از خود بپرسیم که همین شیخ الرئیس در محافل علمی ما چقدر و چگونه خوانده میشود و محصول این مطالعات چیست، بیان کرد: کتاب المباحثات، مؤخر بر کتاب اشارات و حاصل اجتهادات شیخ الرئیس و مطالبی پختهتر از اشارات است اما مشهور است که آخرین اثر ابن سینا، اشارات و تنبیهات بوده است. نکاتی اورده که هیج اشارهای با فلسفه ارسطویی و حتی فلسفه شبهه اشراقی عرفانی الهیاتی نوافلاطونی هم ندارد. اتین ژیلسون معتقد است که اگر فارابی و ابنسینا نبودند فهم ارسطو برای غرب لاتین ناممکن و یا بسیار دشوار بود. این باور بسیار شایع است که فهم افطلانونی و نو افلاطونی به مدد شرح و تعلیقات و نقد فیلسوفان اسلامی به غرب فهمانده شده است.
کلباسی اشتری با اشاره به اینکه ابن سینا در نمط چهارم خود، در فصل امور عامه، مواردی را مطرح کرده و افزود: این موارد ثابت میکند که ابنسینا هیچ نسبتی با عالمان مشائی نداشته است. تعریف فلسفه یعنی دانش ارجمند و مابعدالطبیعه نزد ابنسینا و فارابی متفاوت است. آنان به ارسطو در مورد این موضع خرده گرفتند.
او ادامه داد: تقسیمات و مراتب علت نیز نزد ابنسینا متفاوت است. ارسطو ۴ علت را ذکر کرده است که شامل علت مادی، علت سوری، علت فاعلی و علت غایی است که به علل اربعه معروف است. ابنسینا هیچ نسبتی با این تقسیمات ندارد و سابقه هم ندارد. در نظر ارسطو علت غایی بر علت فاعلی تقدم دارد ارسطو شناسنامه فلسفه اش تقدم علت غایی است. اما ابن سینا معتقد است که علیت غایی ممکن است تقدم داشته باشد اما تصوراً و ذهناً در خارج و در وجود علیت فاعلی تقدم دارد تا ایجاد صورت نگیرد غایت معنایی ندارد. این بحث بسیار دقیق است.
این پژوهشگر فلسفه، با اشاره به اینکه شیخالرئیس میگوید به جای علت، کلمه مبدأ را به کار ببرید، خاطرنشان کرد: این مبدأ محرک نیست بلکه فاعل ایجادی است. محرک نامتحرک ارسطو خالق نیست و عالم قدیم است. یونانیان خالق را قبول نداشتند اما ابنسینا میگوید مبدأ، ایجاد کننده است. اول باید هستی پیدا کند و سپس آثار وجودی دیگر بر آن قائم شود. مبدأ علت ایجادکننده است. از سوی دیگر، فاعل در نظر ابنسینا واحد است. اما ارسطو بحث تعدد محرکها را مطرح کرده و شارحین گفتند که به تعداد افلاک محرک وجود وارد.
کلباسی اشتری با بیان اینکه ارسطو میگوید محرک نسبت به ماسواء علم ندارد اما ابنسینا میگوید که محرک علم به کلیات و جزئیات نیز دارد، تصریح کرد: علاوه بر این، ابن سینا یک قاعده ارزشی دارد و میگوید واجبالوجود بالذات، «واجبالوجود است من جمیع جهات» یعنی اگر یک شبیه یا بدیل دومی فرض کنید، خودش خودش را ابطال میکند.
او در پایان خاطرنشان کرد: همه میدانیم که شهر اصفهان زمانی پایتخت بوده است. به راستی چطور جایی مرکزیت پیدا میکند؟ مرکزیت فرهنگی مقوله ویژه تری نسبت به مرکزیت اقتصادی و سیاسی است. تمرکز فرهنگی در عالم چگونه محقق میشود و چگونه این پایتخت، پایتخت میماند؟ این سؤال مسئله مهمی است.
انتهای پیام
نظرات