به گزارش ایسنا، قدس نوش: مشکل، فقط کاهش آمار کتاب و کتابخوانی نیست که سالهای سال است در ایران از آن حرف میزنند و دائم آمار بالای مطالعه در جوامع دیگر جهان را به رخ ما میکشند. مثلاً از ژاپنیها میگویند که حتی توی مترو و اتوبوس کتاب و مجله میخوانند و یا از مردم فلان کشور اروپایی یا آمریکایی که آمار کتابخوانیشان از سقف و بالای نمودار، بالاتر زده! آن طور که برخی از متفکران غربی میگویند امروزه، کار از بحث درباره کاهش آمار کتابخوانی گذشته و به نظر میرسد باید نگران نوع نگاه و نگرش نسل جوان به مقوله کتاب و کتابخوانی بود. نسلی که حتی دانشجویانش کتاب و خواندن آن را چیزی بیفایده و کسلکننده میدانند.
کار پوچ
البته هنوز هم ممکن است شما در یک کشور توسعه یافته یا نیافته آدمهایی را پیدا کنید که عشق کتاب و «آقای مطالعه» هستند، اما وقتی پای صحبت جوانهایش بنشینید و مثلاً درباره بالا بودن آمار کتابخوانی در کشورشان حرف بزنید، اگر از تعجب دوتا شاخ روی سرشان سبز نشود، حداقل ممکن است به شما مثل آدمهایی نگاه کنند که از فضا یا از یکی دو قرن گذشته آمدهاند!
این را براساس دیدگاهها و یافتههای جالب «رابرت زارتسکی» نویسنده کتاب جدال فیلسوفان، تاریخنگار و استاد دانشگاه «هوستون» میگوییم. «زارتسکی» در مقالهای که ترجمه آن را چندی پیش سایت «ترجمان» منتشر کرد، میگوید: من وقتی در حین تدریس متوجه شدم دانشجویان احساس میکنند «مطالعه» و «درسخواندن» ارزشی ندارد، بارها از خودم پرسیدم آیا وظیفهای پوچ بر من تحمیل نشده است؟ مطالعات بسیاری که بهتازگی انجام شده نشان میدهند چه مطالعه معمولی و چه مطالعه درسی، روند نزولی پیدا کردهاند. مثلاً مدتزمانی که دانشآموزان پایه دوازدهم پای صفحات نمایش رایانه، گوشی و... سپری میکنند، بین سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۵، از سه ساعت به بیش از ۶ساعت افزایش یافته است. اواخر دهه۱۹۷۰، ۶۰درصد دانشآموزان پایه دوازدهم روزانه یک کتاب یا مجله دستشان میگرفتند، سال ۲۰۱۶، این عدد به ۱۶درصد رسیده بود! بهعلاوه، در سال۲۰۱۶ حدود یکسوم آنها حتی یک کتاب هم برای دلخوشی خودشان نخوانده بودند.
میل به فراغت
تحقیقات نشان میدهند حتی مطالعه هدفمند و نه برای دلخوشی هم سقوط وحشتناکی داشته است. ۱۱سال پیش، در مطالعهای طولانیمدت به کوشش دو اقتصاددان به نامهای «فیلیپ بَبکاک» و «میندی مارکس» معلوم شد بین سالهای ۱۹۶۱ تا ۲۰۰۳ - یعنی پیش از آنکه همه ما اسیر اینترنت بشویم- میانگین زمانی که دانشآموزان صرف مطالعه میکردهاند از ۲۴ساعت در هفته به ۱۴ساعت اُفت کرده است. حالا خودتان حدس بزنید اوضاع از سال۲۰۰۳ به بعد که به قول «زارتسکی» همگی اسیر اینترنت شدهایم، چقدر وحشتناک شده است! «ببکاک» و «مارکس» در مورد علل این سقوط تردید داشتند، ولی حدس میزدند که بخشی از ماجرا برمیگردد به «میل فزاینده به فراغت». فراغت در این حالت یعنی زمانی که شما نه دوست دارید کاری مرتبط با شغلتان انجام دهید و نه میل دارید چیزی بخوانید! «زارتسکی» این را هم اضافه میکند که امروز اگر در کتابخانه دانشگاه ما، میان میزهای احاطهشده با دانشجویان پُرحرف و در حال تماشای فیلم با لپتاپ و قفسههای خالی اتاقمطالعهها چرخی بزنید، خواهید دید این کاهش مطالعه و کاهش درسخواندن شتاب بیشتری گرفته است. زارتسکی یادآوری میکند در دانشگاه ویرجینیا ، تعداد کتابهایی که از کتابخانه به امانت گرفته میشدند از ۵۲۸هزار و ۶۷۲ مورد در سالهای ۲۰۰۹-۲۰۰۸ به ۱۸۸هزار و ۳۰۲ مورد در سالهای ۲۰۱۸-۲۰۱۷ کاهش یافته است و شاید ۱۰ سال بعد، تنها کتابهایی که در کتابخانه دانشگاه باقی ماندهاند آنهایی باشند که روی دیوار نقاشی شدهاند!
ساعت آگاهی
«زارتسکی» میگوید مسئله و مشکل واقعی، این نیست که مثلاً چرا دانشجوها سراغ کتاب نمیروند، بلکه مسئله این است که آیا اصلاً میدانند با کتاب چه باید بکنند؟ امروزه بسیاری از جوانان با حس ناب مطالعه که نسلهای قبلی داشتند، بیگانه شدهاند. کتاب برای آنها همانقدر معنادار است که برای مادربزرگ کمسواد یا بیسواد من و شما که مثلاً در فلان روستا مشغول به زندگی است. «زارتسکی» دارد درباره «مطالعه عمیق» حرف میزند نه درباره مطالعه سرسری روی صفحات نمایش گوشی و لپتاپ. مطالعه عمیق به زمان گذاشتن و تمرکز و تأمل و غرق شدن در محتوای کتاب و مطلب نیاز دارد. فرایندی که به وسیله آن علاوه بر لذت، هزارجور کشف و شهود برای انسان ممکن میشود. «زارتسکی» میگوید: «تأثیر بیگانگی با «خواندنِ عمیق» را بهتر از همهجا میتوان در مقالات دانشجویی دید. جایی که سیلی از کلمات به شیوهای دادائیستی در جملههای طولانی و بندهای بیسروته کنار هم چپانده و با انبوهی از غلطهای نگارشی تزئین شدهاند». مقالههای دانشجویی، به من میگویند که دانشجویان عمدتاً در سطح شناورند. نکتۀ مهمتر اما این است که این مقالهها معمولاً طوری نوشته شدهاند که انگار از کسی که تابهحال هواپیما ندیده خواسته باشید بر مبنای تعریف هواپیما تصویر آن را بکشد.
«زارتسکی» اگرچه در باره نوعی از احساس پوچی حرف میزند که حاصل بیگانگی نسل جوان با کتاب و کتابخوانی است اما به این هم اعتراف میکند که به هرحال زندگی در کنار فناوریهای امروز اقتضائات خودش را دارد و جوانان امروزی به جای فرهنگ مطالعه که مبتنی بر نوشتن است، درگیر نوعی فرهنگ شفاهی هستند. او تأکید میکند اگرچه نسل امروز و دیروز در مواجهه با وضعیت امروز گاهی احساس میکنند زندگی، تحصیل و... شان در واقع حدی از پوچی و بیحاصلی است اما در این مسیر همه ما به یک وقفه و«درنگ» که به آن «ساعت آگاهی» میگویند، نیاز داریم. وقفه ای که به ما فرصت میدهد در کشاکش زندگی گاهی بایستیم، تأمل کنیم و ببینیم فرهنگ شفاهی و کتابنشناسی امروز ما را به کجا میرساند؟ همه ما، معلم و دانشجو، چارهای جز این نداریم که در دنیایی که هست زندگی کنیم، اما این بدین معنا نیست که برای حفظ مهمترین چیز دنیای قدیم هم تلاش نکنیم.
انتهای پیام
نظرات