«حسین مسرّت» در گفتوگو با ایسنا، با بیان این که یزد در طول ادوار مختلف از زنان فاخری در کنار مردانی نخبه بهرهمند بوده است، یکی از این بانوان فرهیخته معاصر را «مریم سلطان سلطانیه» معروف به «بیبی سلطونی» از شاعرههای مردمی این خطه خواند و گفت: مریم سلطان فرزند ملّا محمدصادق، در سال ۱۲۳۳ هجری شمسی و به گفتهای دیگر ۱۲۴۳ شمسی، در محله خواجه خضر شهر یزد به دنیا آمده است.
وی با بیان این که مریم سلطان به دلایل شرایط خاص خانوادگی به مکتب نرفت و تا پایان عمر بی سواد ماند، خاطرنشان کرد: او در همان محله به همسری «آقامحمد کاظم یزدی» درآمد و از او صاحب سه فرزند به نامهای ربابه، عباس و حسین شد.
وی افزود: نخستین فرزندش ربابه معروف به «ربابه ملّامندلی» که گویا طبع شعر نیز داشت، همیشه همراه مادر به مجالس و محافل میرفت و با خواندن اشعار مادر، گرمابخش این محافل بود.
وی با اشاره به تولد دومین فرزند مریم سلطان به نام عباس(عباس فرات) در سال ۱۲۷۳ شمسی، اظهار کرد: عباس دو ساله بود که پدرش درگذشت و مریم سلطان ناچار شد فرزندان خردسالش را در بدترین شرایط زمانی که مصادف با جنگ جهانگیر و قحطی و گرانی پس از آن بود، به یتیمی بزرگ کند.
به گفته مسرت، عباس بعدها به تهران رفت و از شعرای طنزگو و معاصر پایتخت شد به طوری که به عضویت انجمن ادبی تهران نیز درآمد و سرانجام در سال ۱۳۴۷ هجری شمسی در همان تهران درگذشت.
وی سومین فرزند مریم سلطان را «حسین سلطانیّه» متخلّص به «عطّار» خواند و با بیان این که نمونه اشعار عطار در روزنامههای آن روزهای یزد چاپ شده است، گفت: او در سال ۱۳۲۵ هجری شمسی در یزد درگذشت.
نویسنده کتاب چند جلدی «یزد، یادگار تاریخ» در ادامه خاطرنشان کرد: مریم سلطان برای گذراندن زندگی خود و خانوادهاش به روضه خوانی و مولودیخوانی در خانه بزرگان و اعیان میپرداخت و حضور ذهن، حاضر جوابی، شوخ طبعی، مجلس آرایی و تسلّط بر نواختن اربونه(دف) باعث شده بود که به اکثر خانوادههای بزرگان یزد راه پیدا کند.
وی افزود: همین رفت و آمد به خانه رجال سیاسی و اجتماعی یزد، باعث شده بود که بیبی سلطونی نسبت به هر پدیده سیاسی که در شهر اتفاق میافتد، ذهنی فعال و طبعی روان داشته باشد و به همان مناسبت، شعر بگوید و گاه تحریک به سرودن شعری علیه حاکم یا دولتمندی بشود.
مسرت عنوان کرد: او شاعرهای مردمی و اجتماعی بود، حقیقت گرا و واقعیتگو بود که نمیتوانست در جامعه طبقاتی آن روز، در جامعهای که عدهای در فقر، دست و پا میزدند و عدهای در کمال آرامش و غنا به سر می بردند، آرام بنشیند.
به گفته وی، بیبی سلطونی سری نترس داشت و دلی بزرگ و اگر زبان به انتقاد میگشود، کسی نمیتوانست مانع سخن گفتنش شود به طوری که به عنوان مثال خطاب به سرمایهداران خوشگذران آن دوران چنین سروده است؛ «منقل برشون، روشن کنن بخاری//قلیونگاه به گاهی، همه مخورن چایی//کوفت تو حلقشون بشه الهی//توی جونشون بخوره بلایی//همه بگت(بگویید)؛ الهی».
این پژوهشگر فرهنگی یزد ابراز کرد: نگاه ظریف و ریزبین بیبی سلطونی به تمام مسائل پیرامون خود دقت داشت و با آمدن پدیده جدیدی مثل موتور در اجتماع، مناظرهای شیرین بین موتور و شتر را ترتیب داده و ضمن مقایسه آنها با یکدیگر، از زبان هر یک سخنانی میگوید؛ سخنانی که در عین سادگی، شیرین و دلنشین هستند؛ «موتور گفت: شتر تو خوار و پیری//اینجا تا میبد بیس(بیست) روزه میری// شتر گف(گفت) : برو گَف نزن بارم مبری///آدما پیر و خوارم مبری».
وی با بیان این که اقتضای روح شاعرانه، ظرافت و لطافت و حساس است، گفت: روح یک شاعر بیش از دیگران دردها و رنج ها را حس می کند و به عبارتی حسّ درد شاعر قویتر از انسانهای عادی است لذا ذهن فعّال بیبیسلطونی به خوبی مشکلات و وقایع روزگار خود را حس میکرد و اگرچه اغلب از اجتماع سروده و از دیگران گفته اما اوقاتی را هم در خلوت خود به خویشتن پرداخته و به کوله بار رنجها و سختیهایش که گاهی فراتر از طاقت یک زن بوده، پرداخته است.
مسرت با اشاره به تعریف «بهاءالدّین خرمشاهی» از هنر که آن را نگاه متفاوت خوانده است، اظهار کرد: شاعر، هنرمندی است که با نگاهی متفاوت به هستی می نگرد و مریم سلطانیّه اگر چه به دلیل بیسوادی، بر ضوابط و قواعد ادبی تسلّط نداشت و حتی در بعضی قسمتها از وزن و قافیه هم تخلف کرده اما مهم این نکته است که او نگاهی متفاوت، ظریف و تیزبین داشته؛ نگاهی که به خوبی اجتماع و مردم را دیده و شعر سروده است.
وی معتقد است: هرچند اشعار سلطانیه جزالت و فخامت اشعار دیگر شاعران را ندارد ولی در عوض، سرشار از سادگی و صمیمیّت و آکنده از اصطلاحات و واژگان اصیل یزدی است که شاید تا چند دهه دیگر این واژگان اصیل و شیرین لهجۀ یزدی فراموش شوند.
مسرت در پایان با بیان این که شعر «مریم سلطانیّه» نمونه خوبی از ادبیات فولکلوریک است، خاطرنشان کرد: مریم سلطان سرانجام پس از ۸۵ یا به گفتهای ۹۵ سال زندگی که همراه با رنج و سختی برای خودش و آفریدن شادی و سرزندگی برای دیگران بود، در تاریخ ۲۸ آبان ۱۳۲۸ شمسی در یزد بدرود زندگی گفت که او را در قبرستان جوی هرهر یزد به خاک سپردند.
انتهای پیام
نظرات