به گزارش ایسنا، فرهیختگان نوشت: بهتاش مریض شده، حالش خوب نیست، همه فکر میکنند نامزدش را ول کرده، اما خبر ندارند چرا، یک شب از مادرش میخواهد نزدیکش بخوابد، نصفه شبی سر درددلش باز میشود و به حرف میآید که نامزدش از یک جای کار تبدیل میشود به یک بلاگر مجازی اذیتکن، هر روز با یک جای صورتش ور میرود و فیلم و عکس از خودش منتشر میکند، تمام زندگیاش را اینستاگرام و دغدغههای اینستاگرامی میگیرد، تا اینکه بهتاش دیگر نمیتواند با او بیرون برود چون هرجا میرود همه نامزدش را با دست نشان میدهند. این چند دقیقهای از سریال پایتخت بود که میخواست نقد فضای بلاگری را از دهان بهتاش به مخاطب بگوید. یک جور نشان دادن ضدفرهنگ بودن راه و رسم بلاگریهای رایج در شبکههای اجتماعی. اما واقعا باید با این پدیده بیهنر رسانهای شدن چه کار کرد؟ چطور میشود در زمانهای که پول حرف اول را میزند به نسل جدید فهماند که این راه و رسمش نیست؟
اگر روزی چرخ در شبکههای اجتماعی ما را به صفحات واینرها و بازیگران اینستاگرامی میرساند که مخاطبانشان را میخنداندند دیگر اوضاع از این قرار نیست. من هم راستش را بخواهید با رسانهای کردن و نمایش برخی استعدادهای شخصی در فضای شبکههای اجتماعی مخالفتی ندارم. در دنیای رسانهزده امروز نمیشود آنقدر سخت گرفت. همین سالار معمولی پایتخت که این روزها در این سریال خانوادگی حسابی محبوب شده است پیش از این در اینستاگرام استعداد بازیگریاش را به عنوان یک خردسال مازنی نشان داد و بعد هم جذب پایتخت شد. در شبکههای اجتماعی استعدادهای طنز و بازیگری فراوانی هست که گروههای مرتبط میتوانند آنها را جذب کنند و از فرصت حضور آنها در فضای حرفهای استفاده کنند. بسیاری از آنها با اینکه درآمدهای بدی هم از شبکههای اجتماعی ندارند اما باز دوست دارند در فضای حرفهای تری کار کنند ولو اگر درآمدشان کمتر باشد.
اما آنچه که مهم است حضور پررنگ چهرههایی است که دارند راست راست جلوی ما و بچههایمان راه میروند و توی گوششان میخوانند که ببین با بیهنری هم میشود پول درآورد و کسی که پول در میآورد موفق است. حتی اگر تا یکسال قبلش با نامزدش فقط جلوی دوربین رقصیده باشد و روی سر هم پول پرت کنند و یا حتی داستان زندگیشان را سیر تا پیاز راست و دروغ تعریف کنند و حتی جلوی دوربین به هم فحش هم بدهند! باز هم از دل این ملغمه قرار است کلی پول در بیاید چون آخرش لوکیشن رقصهای دونفره قرار است تغییر کند و همه چیز به مرور خوب خواهد شد.
چند وقتی است ویدئوهای یک خانم محجبه که هربار دارد جلوی دوربین رو به ما با لبخند پهن و گشادی روسری سر میکند و یک آهنگ وایرالشده را میخواند بسیار پربازدید شدهاست. اگر سری به کامنتها هم بزنید، عده زیادی زیر آن نوشتهاند که پوشش این خانم با ادا و اطوارهایش همخوانی ندارد و رفتار او خلاف اسلامیت است. مدافعان و مخالفان این خانم هم زیر این پستها باهم حسابی درگیر شدهاند. از اسلام متحجر تا اسلام آمریکایی به همدیگر دشنام میدهند.
اما واقعیت این است که مسئله مهم هیچکدام از اینها نیست. مشابه ویدئوهای این خانم در شبکههای اجتماعی با حجاب و بیحجاب آنقدر فراوانی دارد که دیگر مسئله مهمی نیست. نمونه باروسری و بیروسریاش و حتی دخترانه و پسرانهاش موجود است. بحران بلاگرهای بیخاصیتی که دارند خودشان را توی چشم و چال بچههایمان میکنند روسری و پوششهای شرعی و غیر شرعیشان دیگر نیست. پس نباید دنبال نفیشان در کتابهای فقه و احکام گشت. ممکن است کسی وجهه شرعی ماجرا برایش اهمیتی نداشت. اینکه سریال هم ساخته شود که آخرش همه این بلاگرها یا طلاق میگیرند یا دیوانه میشوند هم دیگر کاربرد ندارد. طلاقگرفتههای پولدارشده آنقدر زیاد هستند که زندگی جدیدی هم شکل دادهاند یا شاید عدهای بگویند یک پولدار جداشده بهتر است از یک فقیر متأهل. آنچه باید جا بیفتد ضد فرهنگ بودن بلاگریهای بیخاصیت است.
در دانشگاه استادی داشتیم که میگفت من برای آنکه پول در بیاورم درس نخواندم. چون خیلیها را میشناسم که درس نخواندند و پول خوبی هم درمیآورند. من درس خواندم که از هر طریقی پولدار نشوم! وگرنه پول را میشود یکجوری درآورد. آنچه پیش روی ماست این است که زیست در شبکههای اجتماعی دیگر سودای دکتر و مهندس شدن را از سر بچههایمان زیادی درآوردهاست. اگر روزی در رسانه و برای آموزش میگفتیم همه که نباید دکتر و مهندس شوند و به خانوادهها در این موضوع هشدار داده میشد که برای این موضوع به بچههایشان فشار نیاورند، همین دابسمشهای بیخاصیت میلیونی با دندانهای فیک سفیدشده دارد توی گوش بچههایمان میخواند که بیخاصیت بودن پول بیشتری هم دارد.
آنچه که ترسناک است فقهی بودن یا نبودن دابسمش یک خانم بیحجاب یا باحجاب نیست. پسر و دختر بودنش هم فرقی ندارد، ترس از آنجایی آغاز میشود که دیگر فرد مفیدی برای کشور بودن و شغل خدمترسان و مفیدی داشتن در سبد آرزوها و تلاشهای بچههایمان نباشد.
مقابله با بلاگرنماها و بیخاصیتهای خوشرنگ و لعاب شبکههای اجتماعی دیگر با روشها و توصیههای قدیمی کارکرد ندارد. دیگر نمیشود مثل گذشته در گوش بچههایمان بخوانیم که همه اینها فریبهای جلوی دوربینی است و پشت دوربین اوضاع اصلاً هم رنگیرنگی نیست. حنایمان در این مورد رنگی ندارد. آن وقت یک بلاگر شمالی را نشانمان میدهند که از خانه ۵۰ متری حالا توی ۲۵۰ متری مینشیند و گالری طلایش را هم افتتاح کرده است. آنچه باید فرهنگسازی شود این است که این قبیل سبک زندگی و زیست اجتماعی حتی اگر آورده مالی هم داشته باشد یک ضد فرهنگ محسوب شود. بیخاصیتبودگی اجتماعی که اگر پول هم روی پول بگذارد و اعیاننشین شود چندشآور باشد؛ مثل کسی که رویش نمیشود بگوید شغلش «شرخری» است حتی اگر توی ویکیپدیایش بنویسند: «دفتر وصول مطالبات» یا در توضیح بیاید: «شخص یا سازمانی است که مال یا وجه مورد اختلاف، طلب یا چک و سفته برگشتی یا معلق را با قیمتی ارزانتر میخرد و بدهکار را از راه قانونی و گاه غیرقانونی تعقیب میکند تا وجه مربوطه را بهدست آورد.»
انتهای پیام
نظرات