به گزارش ایسنا، میدل ایست آی در تحلیلی مینویسد: این غیرقابل قبول است که در مواجهه با فاجعه جاری در غزه، پیام اصلی «محمود عباس» رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین محکوم کردن حماس باشد، بدون ارائه دیدگاه یا طرحی برای وحدت فلسطین - به ویژه با توجه به تهدیدهای وجودی که بر سر مردم فلسطین سایه افکنده است. از این بدتر، دستکاری او در حقایق تاریخی برای پاک کردن مسئولیت خود در تجزیه جنبش ملی فلسطین است. این عباس بود که نتایج انتخابات ۲۰۰۶ را که تحت نظارت ناظران بینالمللی برگزار شد، پس از کسب اکثریت آرا توسط حماس، تضعیف کرد. شکاف بعدی بین فتح و حماس در نهایت کنترل غزه توسط حماس و جدایی جغرافیایی و سیاسی این منطقه از کرانه باختری شد.
-بدتر شدن اوضاع
رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین خود در این شکاف مقصر است؛ چه از طریق موافقت با انتخاباتی که قصد احترام به نتایج آن را نداشت و چه با امتناع از پذیرش نتیجه آن. نقش او در این بحران غیرقابل انکار است.
سایر گروههای فلسطینی مانند جبهه خلق برای آزادی فلسطین و ابتکار عمل ملی فلسطین جلسهای را که عباس در آن صحبت کرد، بایکوت کردند؛ این یعنی مرحلهای برای تعمیق شکاف بین رئیس تشکیلات خودگردان و طیف وسیعتر سیاسی در فلسطین.
نظرات مردمی بازتابی از این وضعیت است. نتایج نظرسنجی سپتامبر ۲۰۲۴ از سوی مرکز سیاستگذاری و تحقیقات نظرسنجی فلسطین مشخص کرد که در یک انتخابات فرضی بین سه کاندیدا، تنها ۶ درصد از فلسطینیها به عباس رای میدهند درحالیکه ۳۲ درصد به «مروان برغوثی» از جنبش فتح و ۳۱ درصد به یحیی سنوار، رهبر حماس رای میدهند که البته سنوار چند هفته پس از این نظرسنجی توسط صهیونیستها شهید شد.
تقریبا ۲۰ سال از آخرین انتخاباتی که برگزار شده، گذشته ؛ چرا عباس یک طرح سیاسی برای آشتی ارائه نکرده است؟ اگر قرار است تشکیلات خودگردان فلسطین، نماینده همه فلسطینیها باشد، پس شکست او در بازگرداندن وحدت، کوتاهی بزرگی در انجام وظیفه است.
امروزه، فلسطینیها دیگر فقط به گروههای ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ تقسیم نشدهاند؛ ما اکنون با سه پاره شدن سرزمینهای ۱۹۴۸، کرانه باختری اشغالی و غزه روبرو هستیم.
سخنرانی عباس بازتاب اذعان به خطرات واقعی و رو به رشدی است که فلسطینیها با آن روبرو هستند و یک انکار عمدی از واقعیتهای موجود به ویژه در کرانه باختری اشغالی پیش از طوفان الاقصی. این انکار به عباس کمک میکند تا از پاسخگویی در مورد شکست مسیر سیاسی خود طفره برود، زیرا اسرائیل مدتها قبل از جنگ غزه آشکارا نیت خود را برای الحاق و پاکسازی قومی بخشهایی از کرانه باختری اعلام کرده بود.
در سال ۲۰۲۲، تحت حکومت به اصطلاح «دولت وحدت» یائیر لاپید و نفتالی بنت در سرزمینهای اشغالی، بیش از ۱۰۰۰ فلسطینی در کرانه باختری اشغالی آواره و حدود ۱۵۰ نفر، از جمله دهها کودک، کشته شدند. گسترش شهرکسازیها بیوقفه ادامه یافت. زندانیان فلسطینی از شرایط بدتری رنج میبردند. مسجد الاقصی همچنان در معرض تهدید بود.
صرفنظر از وضعیت سیاسی فلسطین، رژیم صهیونیستی در طول دهه گذشته به شدت به سمت راست متمایل شده است. علیرغم هماهنگی امنیتی نزدیک بین تشکیلات خودگردان فلسطین و تلآویو که نیروهای امنیتی فلسطین حتی به اردوگاههای پناهندگان حمله میکنند و عباس هیچ برنامه جدی برای مقابله با خشونت شهرکنشینان ارائه نکرده است، رژیم صهیونیستی به طور پیوسته از طریق الحاق عملی، مساله فلسطین را منسوخ کرده است.
-آیندهای در فلسطین نیست
برای درک استراتژی رژیم صهیونیستی، کافی است سند سیاستگذاری سال ۲۰۱۷ وزیر دارایی، بتسلئیل اسموتریچ را دوباره مرور کنیم که خواستار برچیدن اردوگاههای پناهندگان، تضعیف تشکیلات خودگردان، تشویق «مهاجرت داوطلبانه» (اصطلاحی برای اخراج) و از بین بردن هرگونه شانسی برای یکپارچگی سرزمینی برای تشکیل یک کشور فلسطینی شده بود.
اکنون در سراسر کرانه باختری اشغالی حسی از ناامیدی وجود دارد؛ بر روی بیلبوردها و نقاشیهای دیواری که توسط کمپینهای صهیونیستی خیلی پیشتر از حملات ۷ اکتبر به نمایش در آمده نوشته شده: «شما در فلسطین هیچ آیندهای ندارید.»
قرار دادن سیاستهای تلآویو در قالب واکنشها به ۷طوفان الاقصی به رژیم صهیونیستی اجازه میدهد تا جنایات مداوم خود را در صحنه جهانی توجیه کند. حتی زمانی که دستیابی به توافق شامل آتشبس غزه، بازگشت مرحلهای همه اسیران و خروج نیروهای اشغالگر امکانپذیر بود، رژیم صهیونیستی مفاد آن را نقض کرد. خانوادههای اسیران، نتانیاهو را به خرابکاری در توافق و به خطر انداختن جان عزیزانشان متهم کردهاند.
این رژیم سپس از این توجیهات برای اخراج دهها هزار فلسطینی از کرانه باختری اشغالی، تعطیلی مدارس آنروا و توقف بودجه تشکیلات خودگردان فلسطین استفاده کرد. روایت عباس در مقصر دانستن حماس، هم تلآویو و هم خودش را از مسئولیت مشترکشان در این فاجعه ملی مبرا میکند.
آنچه که حتی سخنرانی عباس را گیجکننده میکند، درخواستش از حماس برای زمین گذاشتن سلاح و واگذاری کنترل غزه به تشکیلات خودگردان است. به عبارت دیگر، تنها سلاح مشروع همانی است که دست نیروهای امنیتی فلسطین است و تشکیلات خودگردان هم با مصر برای بازسازی غزه همکاری میکند.
سخنرانی عباس غمانگیز بود، بهویژه از آنجایی که او رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) را بر عهده دارد؛ نهادی تاریخی که رسما به عنوان نماینده مردم فلسطین شناخته میشود. سازمان آزادیبخش فلسطین که زمانی نیرویی متحدکننده بود، اکنون ریاست یک جنبش چندپاره را بر عهده دارد. تحریم سخنرانی عباس در جلسه شورای ملی فلسطین توسط جناحهای کلیدی، نشاندهنده این بحران بیسابقه است.
فلسطینیها در مواجهه با تهدیدهای قریب الوقوع و واقعی اخراج گسترده به ویژه در غزه و کرانه باختری اشغالی، نیاز دارند که رهبرانی برای وحدت داشته باشند تا شکاف و تفرقه. عباس، فرصتی داشت تا به فراخوانی برای اتحاد و مقاومت در برابر جنایات جنگی اسرائیل بپردازد. اما به جای این کار، او تصمیم گرفت به تحقیر و انکار بپردازد.
انتهای پیام
نظرات