به گزارش ایسنا، روزنامه قدس نوشت: عمر جاویدان یا طولانی با همه فریبندگی و جذابیتش فقط به درد رؤیاپردازی میخورد! از آن مقولههایی است که روی کاغذ و نه در عمل میتواند انسان را وادارد تا سالهای سال، به هوای یافتن یا ساختن فرمول «اکسیر» یا نوشدارو، نردبان مطالعه و پژوهش را بالا برود، کوچهپسکوچههای دانش را بکاود و بگردد و بگردد و البته به آنچه میخواهد نرسد.
این «نرسیدن» انگار برایش لذتبخشتر از رسیدن و دستیابی به هدف است. بشر رؤیاها و تلاش و دویدن به دنبال جاودانگی را بیشتر از خود جاودانگی دوست دارد. شاید چون میداند جاودانگی، اگر ممکن باشد، در این دنیا و زندگی، امکانپذیر نیست. شاید به همین دلیل به مدد علم و فناوری به زندگی بیشتر و عبور دادن خودش از ۱۰۰ یا ۱۴۰ سالگی میاندیشد. او میخواهد «مرگ»، این سایه و همزادش را تا آنجا که میتواند به تعویق و تأخیر بیندازد. میخواهد مرگ را به صرافت تعقیب و سایه به سایه آمدن دنبال خودش، بیندازد!
مسیر دوم
انسان با همه رؤیاپردازیها و همه تلاشهایی که صرف بالا بردن طول عمر میکند، کمتر به این اندیشیده که در زندگی «کیفیت» مهمتر است یا «کمّیت»؟ زندگی در جهانی مملو از انسانهای مثلاً هفتاد تا صدوچهل ساله چگونه خواهد بود؟
«فرانسیس فوکویاما» در آخرین مقالهاش به همین مقوله پرداخته است. بخشهایی از مقاله او با عنوان «علیه طول زندگی» که در وبسایت Persuasion منتشر شده و «ترجمان» خلاصهای از آن را به فارسی برگردانده در ادامه بخوانید:
«آیندهای که فناوری به ما وعده میدهد، اغلب با تصویر انسانهایی جاودانه همراه است: یعنی انسانهایی سالم، تیزهوش و بینیاز از وداع با زندگی. اما وقتی به آدمهای کهنسالی نگاه میکنیم که به لطف پیشرفتهای پزشکی زنده ماندهاند و دچار دردها و ناتوانیهای شدید هستند، باید از خودمان بپرسیم: آیا ایده عمر طولانی واقعاً به همان اندازه که میگویند، رؤیایی و خواستنی است؟
در سالهای اخیر، چندین نفر از غولهای سیلیکونولی، از جف بزوس تا پیتر تیل، سرمایهگذاریهای عظیمی در زمینه تحقیقات مربوط به طول عمر کردهاند. شاید این پروژهها، در سطح فردی قابلدرک -گرچه ترحمانگیز- باشد، اما اگر این میل همهگیر شود، میتواند پیامدهای فاجعهباری داشته باشد. پزشکی مدرن در سده گذشته دستاوردهای عظیمی در این زمینه داشته است. کاهش مرگومیر کودکان، بهداشت عمومی و کشف آنتیبیوتیکها، متوسط عمر انسانها را بیش از ۳۰سال افزایش داده است. اما پژوهشهای معاصر در حوزه طول عمر، بر دو حوزه متفاوت متمرکز است: یکی، درمان بیماریهایی که با افزایش سن بروز میکنند و دیگری، تلاش برای دستکاری در روند پیری در سطح مولکولی، از جمله تغییراتی در تلومرها که با زمان مرگ سلولها مرتبطاند. احتمالاً تنها مسیر دوم است که میتواند نتایجی چشمگیر و پیامدهایی شایان توجه داشته باشد».
جنگ بین نسلی
«فوکویاما» در مقالهاش از مفهوم «تصلب شناختی» مینویسد و اینکه خاصیت بالا رفتن سن این است که سبب میشود اغلب انسانها چه دانشمند و چه فرد عادی، اجتماعپذیری، قدرت آموختن و درک و دریافتشان از جهان پیرامون کاهش پیدا کند. در این حالت نمیتوان توقع داشت افراد توانایی شناخت، درک جامعه و دنیای جدید و رو به تغییر را از دست بدهند. او میگوید تمرکز تحقیقات پزشکی بر زندهنگهداشتن جسم، میتواند با بیتوجهی عمیق به «کیفیت زندگی» همراه باشد. این مسیری است که علم خیلی وقت است پیش گرفته و نتیجه آن جسمهایی زنده، اما پیر و ناتوان است. اما مشکل اصلی چیز دیگری است: «تصلب شناختی». انسانها معمولاً در اوایل زندگی، چشماندازهای فکری و سیاسی خود را تثبیت میکنند: لیبرال یا محافظهکار، ملیگرا یا جهانوطن، ریسکپذیر یا محتاط. و پس از آن، در طول دوران بزرگسالیشان بر همین عقاید میمانند. گرچه برخی افراد در سالخوردگی همچنان ذهنی باز و پذیرا دارند، اما بهطور کلی، تغییر بنیادی در نگرشها با افزایش سن بسیار دشوار میشود. این مسئله میتواند توانایی ما در شناخت حال را با مشکل مواجه کند. یک شوخی قدیمی میگوید: «علم اقتصاد فقط با مرگ اقتصاددانان پیشرفت میکند».
امروزه هم که معمولاً دنیای ما را با تضاد میان «دو» نسل -جوانان و پیرها- توصیف میکنند. حالا فرض کنید آدمها ۱۴۰ سال عمر کنند. آنگاه چند نسل باید با هم بجنگند؟ از آن گذشته، مشکل اصلی نهفقط تضاد، بلکه کُند شدن تدریجی آهنگ تغییر اجتماعی خواهد بود.
به مرگ مدیونیم
فیلم سینمایی «مسیر سبز» را یادتان هست؟ شخصیت اصلی فیلم که پلیس بوده و به دست یک فرد متهم به قتل و در شُرف اعدام به طرز شگفتآور و بسیار غیرطبیعی، از بیماری مهلک نجات یافته و عمر طولانی هم پیدا کرده و نمیداند چقدر دیگر عمر خواهد کرد. پس از اینکه درباره رنجهای عمر طولانی و دیدن مرگ فرزندان و نوادگانش حرف میزند جملهای جالب میگوید: «همه ما به مرگ مدیونیم. هیچ استثنایی وجود ندارد. اما، خدایا… گاهی اوقات، مسیر سبز به نظر بسیار طولانی است...». «فوکویاما» هم درباره ایده عمر طولانی معتقد است: «هیچ نشانهای وجود ندارد از اینکه جامعهای پیر، حتی اگر سالم هم باشد، بهتر از جامعهای جوان است. جهان ۱۴۰ سالهها جهانی است ایستاتر، هم از نظر اقتصادی و هم اجتماعی؛ با جمعیت قابلتوجهی از ناتوانان. پیامدهای اقتصادی چنین وضعیتی بسیار سنگین خواهد بود؛ همین حالا هم در شرق آسیا شاهد آن هستیم: بالاترین نرخهای امید به زندگی، همراه با پایینترین نرخهای زادوولد، موجب شده است تا ساختار جمعیتی این کشورها از «هرم» به شکل «جام» دربیاید. چیزی که موجب کاهش ثبات و پایداری جامعه میشود. وقتی درباره جامعه میاندیشیم، باید از مرگ هم در جای خود دفاع کنیم».
انتهای پیام
نظرات