هویت ملی، به معنای شناخت و ارزیابی مشترک از تاریخ، فرهنگ و ارزشهای یک ملت، باعث میشود تا افراد احساس مسئولیت بیشتری نسبت به منابع طبیعی و سرزمین خود داشته باشند. این احساس تعلق نهتنها افراد را در راستای حفظ و حراست از محیط زیست و منابع آبی و خاکی تشویق میکند، بلکه آنها را به همکاری و همبستگی در برابر تهدیدات خارجی و داخلی سوق میدهد. در زمان تجاوز خارجی و جنگ، هویت ملی و اتحاد ملی بهعنوان دو ستون اساسی در پاسداری از آب و خاک کشور نقش حیاتی ایفا میکنند. هویت ملی، با ایجاد احساس تعلق و مسئولیت نسبت به سرزمین، موجب میشود که افراد با تمام وجود از ارزشها و منابع طبیعی دفاع کنند و در برابر تهدیدات خارجی ایستادگی کنند. این احساس مشترک در دوران بحران باعث ایجاد انگیزه و عزم ملی برای مبارزه و محافظت از آب و خاک کشور میشود. همچنین، اتحاد ملی، با همبستگی و همکاری اقشار مختلف جامعه، قدرت و نیروی بیشتری را برای مقابله با دشمنان فراهم میآورد. در شرایط جنگ، این اتحاد باعث میشود که مردم فراموش کنند اختلافات داخلی را و به یک هدف مشترک، یعنی حفاظت از کیان و سرزمین خود، بپردازند. در واقع، هویت و اتحاد ملی در چنین شرایطی نهتنها به تحکیم اراده میانجامد، بلکه زمینهساز تحول اجتماعی و انسجام در برابر خطرات نیز میشود.
در جنگ ۱۲ روزهای که رژیم صهیونیستی به ایران تحمیل کرد بهنوعی شاهد چنین اتحاد و انسجامی در کشور بودیم، بهطوری که مردم بر ارزشهای ایرانی و باستانی خود تأکید زیادی کردند و با ایستادگی بر ارزشهای هویتی و ملی خود حول پرچم ملی خود جمع شدند و با حمایت از نیروهای مسلح به مقابله با این تجاوز ددمشنانه پرداختند.
برای بررسی بیشتر این موضوع و اینکه چگونه هویت ملی بهعنوان یک عامل تقویتکننده در مقابله با تهاجمات خارجی در تاریخ ایران ایفای نقش کرده است و آیا هویت ملی همان ناسیونالیسم است؟ ایسنا با ابوالحسن فیاض انوش، دانشیار گروه تاریخ دانشگاه اصفهان به گفتوگو پرداخت که در ادامه میخوانید.
هویت ملی چیست و چه نقشی در پاسداری از کشور دارد؟
هویت تنها هویت ملی نیست و میتواند هویت گروهی، صنفی، قومی و نهایتاً هویت ملی و مهمتر از آن هویت اعتقادی باشد. کارکرد هویت این است که وجه ممیزه یک فرد و یک ملت را از دیگران مشخص میکند و در واقع هویت غیریت سازی میکند. اصلیترین کارکرد هویت در حوزه فردی و ملی این است که از محو شدن و هضم شدن شخصیت فرد و یک ملت در شخصیت فرد و یا ملت دیگر جلوگیری میکند. افراد اگر در مراودات اجتماعی خود برای خود شخصیت قائل باشند در ادامه آن میتوانند به استقلال فردی خود توجه داشته باشند و دستاوردسازی برای آنان راحتتر صورت بگیرد یعنی اهداف، انگیزهها و برنامههای آنان منسجمتر است، اما اگر فردی نسبت به شخصیتِ خود چندان توجه و خودآگاهی نداشته باشد پس از مدتی دیگران به هیچ وجه او را تحویل نمیگیرند و نظر و اراده آن فرد بیاهمیت میشود و احساس میکنند با نادیده گرفتن او هم میتوانند برنامههای خود را پیش ببرند. بنابراین اولین ویژگی یک شخصیتِ مثبت این است که برای خود احترام و شاخصههای فکری و رفتاری مستقلی را در نظر میگیرد و بر اساس آن زندگی خود را طی میکند، در اینجاست که دیگران در برخورد و مواجهه با او یاد میگیرند حد و مرزهایی را رعایت کنند. اگر فردی برای خود چنین ویژگیهایی را قائل نباشد حریم خصوص خود را در مقابل دیگران وا نهاده است و دستاندازی افرادِ غیر در افکار و تصمیمات او افزایش مییابد.
در سطح ملی هم به این شکل است و اولین کارکرد هویت ملی این است که یک ملتی را در سطح بینالملل به رفتارها، منشها، برنامهها و ایدهآلهای خاصی شاخص میکند، بهطوری که دیگران میدانند در برخورد با آن ملت تا کجا میتوانند انتظار داشته باشند جلو بیایند و از کجا به بعد به حریم خصوصی آن ملت ورود میکنند. در واقع استقلال، دستاورد و نقش اصلی هویت دار بودن یک ملت است و ملتی که استقلال دارد باید قبل از آن هویت خود را احراز کرده باشد. البته در اینجا این سؤال مطرح میشود که صرف هویت داشتن میتواند استقلال را به تمام معنایش محقق کند؟ که بحثهای تفصیلی زیادی در این باره به وجود میآید و استقلال این نیست که تنها عضو یک سازمان بینالمللی بوده و دارای پرچم و سرود ملی باشید، این موارد نمادهای بیرونی استقلال هستند، استقلالی که تبلور هویت ملی است به معنای این است که در عمل و بزنگاههای جدی تعاملات بینالمللی میتواند از استقلال آن کشور حراست کند؟ اگر چنین شد میتوانیم بفهمیم که آن ملت توانسته هویت خودش را به تمام معنا احراز کند. پس هویتِ ملی یعنی وجه تمایزِ هر ملت از ملتهای دیگر و نقش اصلی آن عبارت است از احراز استقلال در مناسبات بینالمللی.
مقاطع نقشآفرینی هویت ملی در تاریخ ایران در برابر تجاوزات و تهدیدات بیگانگان کدامند؟
اگر بخواهیم روی مقاطع اثر آفرین در تهدید هویت ملی ایرانیان و نقشآفرینی هویت ملی در برابر تهدیدات بیگانگان تمرکز کنیم چهار مقطع را میتوانیم بیان کنیم، البته در بحث ملت یا هویت ملی شاید نتوانیم بگوییم در تمام مقاطع تاریخی از قبل اسلام تا کنون درک یکسانی از آن وجود داشته است. مقوله هویتِ ملی یک مقوله جدید است و با فرض اینکه بتوانیم این مقوله را در تاریخ ایران جاری و ساری کنیم به این چهار مقطع باید پرداخت. اولین مقطعی که هویت ملی ایرانیان به هجوم برخورد کرد حمله اسکندر مقدونی است که دارای تبعاتی بود که یک دولت بیگانه به نام سلوکیان را بر ایران حاکم کرد که اثرات نسبتاً مخربی هم بر بخشی از بدنه کشور که اشراف باشند بر جای گذاشت بهنوعی که حتی برخی اوقات بر روی سکههایی که اشکانی هستند میتوانیم رگههایی از یونانی دوستی را تشخیص دهیم، اما توده مردم از دستاندازی حمله اسکندر و تبعات فرهنگی آن که هلنیسم به آن میگوییم نسبتاً در امان ماندند و بهطور قاطع میتوان گفت در رستاخیز ساسانیان یعنی قیام اردشیر بابکان و تأسیس دولت ساسانی پاسخی به آن تهدید و هجوم اسکندر در عمل داده شد و سلسله ساسانی را میتوانیم رستاخیز هویت ایرانی در دوران قبل از اسلام قلمداد کنیم. پاسخ ساسانیان آنچه که در پی داشت این بود که ایرانیت ما را محرز و از آن پاسداری کرد.
حمله اعراب مسلمان به خاک ایران از دو منظر باید به آن پرداخته شود و تفکیکاتی نسبت به آن قائل شد. حمله اعراب به ایران پس از مدتی به دو شاخه تقسیم میشود؛ شاخه حمله عرب و دعوت اسلام. در مورد حمله عرب ایرانیان مقاومت طولانی مدتی را از خود نشان دادند و فرهیختگی ایرانیان در این بود که در دو مقوله اسلامیت و عربیت تفاوت قائل شدند، بهطوری که عربیت را بهخصوص در جنبش شعوبیه و روی کار آمدن برخی از دولتهای ایرانی نفی کردند هرچند اثرات دیرپایی در فرهنگ و ادبیات و خط و شعر ایرانیان بهجا گذاشت. در بخش اسلامیت بعد از گذشت چهار قرن عملاً پذیرشگری انجام شد و اسلام رکن دوم هویت ایرانیان شد، پس ساسانیان ایرانیت ما را محرز کردند و در قرون چهارم و پنجم هجری ملت ایران یک ملت ایرانی مسلمان است.
بحث سوم حمله مغولان به ایران است که البته مغولان نیامده بودند که هویت ما را تغییر دهند، اما بهعنوان پیامدهای ناخواسته حمله مغول تغییراتی در رفتارها و منش ایرانیان پدید آمد که به تغییر موازنه قومیتی در ایران انجامید که حتی ترکمنها هم وارد ایران میشوند و بخشی از زبان ایرانیان را تحت تأثیر قرار میدهند، اما با رستاخیز صفویان رکنِ سوم هویت ایرانیان که تشیع باشد تسجیل شد و حمله مغول با برآمد صفویان به پایان میرسد.
چهارمین هجوم یا تهدیدی که هویت ملت مسلمان ایران را در قرن ۱۳ هجری(قرن ۱۹ میلادی) تهدید کرد هجوم مدرنیته غرب بود که یک وجه آن هجوم نظامی روسیه تزاری به مناطقی از قفقاز و شمال ایران است که موجب جدایی بخشهایی از ایران شد و دستاندازی انگلیسها به سواحل جنوب ایران استقلال کشور را زیر سؤال برد، منتها تفاوت هجوم روسها با انگلیسها در این است که تهاجم روسها دامنهدارتر و ماندگارتر بود و موجب جدایی بخشهایی از ایران شد، اما انگلیسها کاتالیزوری برای جدا شدن بخشهایی از ایران(بخشی از سیستان، افغانستان، بنادر جنوب) بودند، اما آنچه که در این قرن در قالب تفکرات خاص که با هویت ایرانی بیگانه و تهاجم فرهنگی غرب محسوب میشود، بهتدریج وارد ایران شده و قشرهای مختلفی از کشور را تحت تأثیر قرار میدهد. کامیابی بزرگ این هجوم سلسله پهلوی است، بهطوری که میتوان گفت این سلسله در دستاندازی مدرن غرب بر ارکان هویتی ایران ریشه دارد. به عبارت دیگر برای نخستین بار در تاریخ ایران سلسلهای شکل میگیرد که به لحاظ مبانیِ هویتی کاملاً در برابر ریشههای عمیق هویت ایرانی قرار دارد. تا قبل از این شاید تنها با استبداد دست و پنجه نرم میکردیم، اما در این زمان استعمار نیز به آن افزوده شده و استقلال کشور در بُعد فرهنگی شدیداً مورد تهدید قرار گرفته است و مقاطع مختلفی مانند نهضت مشروطیت، کشف حجاب و ملی شدن صنعت نفت، قیام ۱۵ خرداد و نهایتاً انقلاب اسلامی را به همراه دارد.
انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ در واقع پاسخی به این مقطع از تهدید شدن از هویت ملی ایران در طول تاریخ است و همچنان که در رستاخیز ساسانیان و قرن ۴ و ۵ هجری و حمله مغولان که بخشهایی از هویت ملی کشور به صورت تاریخی شکل گرفت و ما ایرانیِ مسلمان شیعی شدیم به این معنا که در زمان ساسانیان ایرانیت ما تثبیت، در قرون ۴ و ۵ هجری مسلمان بودن ما احراز و پذیرفته شد و در رستاخیز صفویان آیین تشیع برای ایرانیان تسجیل و تثبیت میشود. با وقوع انقلاب اسلامی رکن چهارمی به ابعاد هویتی ایرانیان افزوده میشود که اسم آن را مردمسالاری دینی باید گذاشت. در طول تاریخ ایران هیچ زمانی شاید نقش مردم در اداره حکومت تبلوری پیدا نمیکرد، بهطوری که بیشتر شاهد نظامهای سلطنتی، خلافتی و ... هستیم که مردم در آن فقط نقش بیعت کننده دارند، اما در انقلاب اسلامی ایران مردم بهعنوان رکنی از مشروعیت نظام تبلور مییابند. امام راحل و مقام معظم رهبری تأکید کردهاند که این نظام همچنان که بر پایه مبانی اسلامی اداره میشود، اما پیوسته باید از نظرات مختلف مردم آگاه شد. بنابراین مردمسالاری دینی که ذیل نظام ولایتفقیه تعریف شده است بهتدریج خود را در قالب چهارمین شاخصه هویت ملی ایرانیان عرضه میکند و اکنون میتوانیم بگوییم هویتِ ما ایرانیِ مسلمان شیعیِ مردمسالار است.
هویت ملی چگونه تقویت یا تضعیف میشود؟
ارکان هویتی یک ملت میتواند به شکل خودآگاه یا ناخودآگاه تقویت یا تضعیف شود. برای مثال ایران از دیانت اسلام برخوردار شده است و حمله مغولان آن را تهدید میکند که این امر به معنای تهدید ناخودآگاه اسلامیت ایران است، چراکه در سیاستهای چنگیزخان و مغولان یک برنامه منسجمی که بخواهند دین اسلام را براندازی کنند مشاهده نمیکنیم و نمیتوانیم بگوییم که مغولان آمده بودند تا ایرانیان را از اسلامیت خلع کنند. بنابراین به شکل ناخودآگاه چون مهاجمان، دینی غیر از اسلام دارند و در اوایل دولت ایلخانان در ساختار سیاسی دینهای بودایی و شمنی دارند طبیعی است که دیانت ایرانیان تحت فشار قرار میگیرد و چون مهاجمان به شکل خودآگاهانه این کار را نمیکنند بعد از مدتی میبینیم که در فرهنگ ایرانیان مستحیل میشوند و در بلندمدت برنامهای برای حذف اسلام ندارند. البته در مناطقی مانند ماوراءالنهر که جغتائیانِ(جغتای فرزند دوم چنگیز) در آنجا حاکم بودند ستیز با اسلام بسیار بود و ضربات زیادی به اسلام زدند به همین دلیل هویت دینی آن دیار مقداری بیشتر از دیگر نقاط ایران تضعیف شد. اما اگر به شکل کلی در فلات ایران نگاه کنیم حمله مغولان به شکل آگاهانه تضعیف دیانت اسلام نکرده است، بلکه ناخودآگاه ضرباتی زده است و بخشی از جمعیت را از نظر فکری، رفتاری و اعتقادی دچار خللهایی کرده است.
در بُعد تقویتی نیز گاهی خودآگاه و گاهی ناخودآگاه است. بخش ناخودآگاه آن کمتر است به این دلیل که در بزنگاهها اتفاقاتی میافتد که به نفع هویت ملی تمام شود و ایرانیان به دنبال آن نباشند که تقویت کنند، اما بنابر دلایل بینالمللی و صحنه سیاستهای جهانی ورق به نفع منافع ایران برگشته باشد و این موارد بسیار کم است. برای مثال زمانی که روسها به خاک ایران در زمان جنگ جهانی دوم تجاوز کردند و جریان پیشهوری را در منطقه آذربایجان عَلم کردند احساس شد که بخشهایی از خاک ایران در حال از دست رفتن است، اما نمیتوان گفت ایرانیان به صحنه آمدند و فضا را برگرداندند، بلکه بر اساس مناسبات بینالملل و مواردی که مطرح میشود روسها بهتدریج عقبنشینی و حمایت خود را از پیشهوری قطع کردند و در نتیجه آذربایجان از ایران جدا نشد. بنابراین آن قدر که صحنه مناسبات جهانی در حفظ آذربایجان در چارچوب خاک ایران اثرگذار بود تلاش خودِ ایرانیان آن قدر اثرگذار نبود، اما تأثیر رفتارِ خودآگاهانه در تقویتِ اندیشه و هویت ملی بیشتر است، همانطور که جنبش سربداران آگاهانه با تبعات هجوم مغولان مواجه شدند و سعی کردند تغییراتی در صحنه دهند و انقلاب اسلامی ایران نیز در دوران معاصر با توجه به فراگیر بودن آن یک نقش خودآگاهانه برای تقویت هویت ملی ایفا کرد، بهطوری که تمام اقشار ملت از زن و مرد، کارگر، کشاورز، دانشجو، روشنفکر و روحانی به صحنه آمدند که نشان میدهد انقلاب اسلامی ایران یکی از تجلیگاههای تقویت هویت ملی به شکل خودآگاه و حداکثری قلمداد میشود.
جنبش شعوبیه در قرون دوم و سوم هجری آگاهانه سعی کردند میان عربیت و اسلامیت تمایز بگذارند بهطوری که عربیت در حاشیه قرار بگیرد، ولی اسلام را میپذیرفتند؛ شعوبیهِ معتدل با دین اسلام مشکلی ندارند و تنها مشکل آنان این است که چرا باید عرب در منظومه رفتاریِ ایرانیان رجحان داده شود.
هویت ملی همان ناسیونالیسم است؟
برخی بر این باور هستند که بحث ناسیونالیسم و هویت ملی برای ایرانیان میتواند یکسان تلقی شود، در حالی که چنین نیست. شاید ناسیونالیسم برای بعضیها و برخی کشورهای تازه شکل گرفته در قرن اخیر مانند سوریه، عراق و افغانستان بتواند نماینده تامِ آنان باشد چراکه ریشههای عمیق تاریخی مستقلی نداشتند و جدا شده از پیکره تمدن ایرانی و دولت و ملت ایران بودهاند، اکنون برای آنان پرچم، سرود، پول ملی و ... در نظر گرفته میشود و بر اساس این فاکتورها، کشورهای مذکور ناسیونالیسم خود را شکل میدهند و در صحنه جهانی این افراد را بر اساس آن میشناسند. شیخنشینهای حاشیه خلیج فارس نیز چنین وضعیتی دارند و روی شاخصهای ناسیونالیستی خود تأکید زیادی دارند، اما کشورهای دیرپایی مانند ایران اگر بخواهند همه هویت ملی خود را در شاخصهای ناسیونالیستی که امروز در جهان مد نظر است(پرچم، خط، واحد پول ملی، سرود ملی، قومیت) خلاصه کنند ضرر آفرین است، چراکه بخش مدرن هویت ملی را میتوان در ناسیونالیسم متجلی کنیم که در دوران پهلوی این موارد سعی شد برجسته شود، اما هویت ملی ایران بر یک فرهنگ هویتی و اعتقادی مبتنی است که میتواند پایدار کننده و استمرار بخش حضور ما در صحنه بینالمللی باشد، اگر تا کنون توانستهایم از تلاطمهای مختلف تاریخی گذر کنیم صرفاً به دلیل پرچم، زبان و شاخصهای مثل سلطنت و پادشاهی نبوده است، اما مهمتر، عمیقتر و دیرپاتر از این موارد آن نگاه فرهنگی و اعتقادی است که ملت ایران به صحنه گیتی داشتهاند و هنجارها و خوب و بدها برای آنان قالببندی خاصی شده است و اندیشههایی مانند مهدویت، عاشورا، اشعار حافظ و سعدی بسیار عمیقتر و قویتر میتوانند استقلال ایران را در صحنه بینالملل نمایندگی کنند، چراکه بر ریشههای عمیق فرهنگی استوار هستند و اگر این ریشههای عمیق فرهنگی دستخوش بحران شود آن پرچم و زبان بهراحتی میتواند دستخوش تلاطم شود. بنابراین هویت ملی لزوماً ناسیونالیسم نیست و میتوانیم ناسیونالیسم را به نوک قله کوه یخی تشبیه کنیم که روی یک بدنهای استوار است که هویت اعتقادی و فرهنگی است و هویت ملی مجموع ناسیونالیسم و هویت فرهنگی و اعتقادی است که اگر این هویت فرهنگی و اعتقادی نباشد صِرفِ ناسیونالیسم و نمادهای ملموس آن نمیتواند پاسدار و تقویت کننده و استمرار بخش حیات یک ملت باشد، کما اینکه بحرانهایی را که در دو دهه اخیر برای بخشی از کشورهای منطقه شکل گرفته است بهوضوح میتوانیم ببینیم.
انتهای پیام
نظرات