غلامرضا خارکوهی در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: شیخ فضلالله نوری یک عالمِ بزرگِ دینی و مجتهدِ درجهاولِ تهران بود و به سازوکارهایِ سیاست و سالوسگریهایِ فرنگیمآبانِ عصرِ خود بهخوبی آشنایی داشت. او یک مجتهدِ آگاهبهزمان و مسائلِ سیاسی و اجتماعی و طرفدارِ عدالت و آزادی و قانون و حقوقِ ملت بر طبقِ اصولِ مذهبی بود.
وی در رابطه با مفهومِ «مشروعه» تصریح کرد: شیخ فضلالله نوری نه دشمنِ انقلابِ مشروطه بود و نه دشمنِ ملت، و نه مدافعِ استبداد؛ او دنبالِ مشروطهٔ مشروعه بود نه مشروطهٔ سکولار. بهعبارتِ دیگر، او معتقد به انقلابی بود که مبنایِ دینی و اسلامی داشته باشد و حاکمیت و قوانینِ آن منبعث از اصولِ مذهبِ شیعه، یعنی قرآن و اهلبیتِ رسولالله (ص) باشد. بهدیگر سخن، او صاحبِ تئوریِ مشروطهٔ مشروعه بود؛ یعنی انقلابی مذهبی و شیعی و مدافعِ حق و حقوقِ واقعیِ مردمِ مسلمان و همهٔ ایرانیان.
تاریخنگارِ معاصر در پاسخ به سؤالِ «واکنشِ مردم و علمایِ دیگر به اعدامِ او چگونه بود؟ آیا او تنها بود یا پشتوانهٔ مردمی هم داشت؟» گفت: در آن زمان غربزدهها و فرنگیمآبها چنان بر فضایِ سیاسیِ جامعه مسلط شده بودند و چنان افکارِ عمومی را با تبلیغاتِ دروغین و تهدید و قدرتطلبی به نفعِ خود تغییر داده بودند که بسیاری از مردم و حتی روحانیون یا میترسیدند از شیخ فضلالله حمایت کنند یا بیتفاوت شده بودند یا امکانش را نداشتند.
وی ادامه داد: جریانِ غربزده، شیخ فضلالله نوری را بهعنوانِ دشمنِ مشروطه و طرفدارِ استبداد معرفی کرده بودند و این شایعاتِ دروغ حتی در برخی افرادِ متدین و روحانی هم اثر کرده بود. در چنین شرایطی حتی دوستدارانش جرأتِ دفاع از او را نداشتند، در حالیکه او یک آزادیخواهِ واقعی بود و بیش از همه، مخالفِ استبداد و ستمگریِ حاکمان بود. بهدیگر سخن، او یک مشروطهخواهِ مذهبی و مردمی و مخالفِ هر نوع استبداد، چه استبدادِ قاجاری و چه استبدادِ فرنگیمآبی بود.
غلامرضا خارکوهی در رابطه با روایتشدنِ شخصیتِ فردیِ شیخ نوری در اسنادِ تاریخی گفت: همه، سادهزیستی و اخلاق و علم و اجتهادِ وافرِ شیخ فضلالله را قبول داشتند. او یک عالمِ برجسته، مردمی، بااخلاق، بسیار باسواد و هوشیار بود. مخالفانش به دروغ او را متهم به طرفداری از شاهِ قاجار و استبداد میکردند. او اهلِ گفتوگو و مناظره بود، ولی مخالفانش از مناظره با او واهمه داشتند، چون در مقابلِ استدلالات و نفوذِ کلام و منطقِ او کم میآوردند. کسانیکه او را اعدام کردند، افرادی فراماسونر و غربزده بودند و به او تریبون نمیدادند که با مردم سخن بگوید.
خارکوهی گفت: شیخ فضلالله نوری واقعاً مردِ خدا بود و مسلط به مفاهیم و دستوراتِ قرآن؛ او میخواست احکامِ قرآن در جامعه پیاده شود، نه دستوراتِ سرانِ انگلستان و روسیه که آن زمان، سرانِ جهانِ کفر بودند. حتی قبل از بازداشت و اعدامش، برخی به او پیشنهاد کردند به سفارتخانههایِ انگلستان یا روسیه در تهران پناه ببرد تا نجات یابد، اما او آنجا را لانهٔ کفر میدانست و دونِ شأنِ یک عالمِ مسلمان. او حاضر شد جانش را بر سرِ عقیدهٔ اسلامیِ خود بگذارد، ولی زیرِ بیرقِ کفر نرود. از نظرِ او، پناهبردن زیرِ بیرقِ خدا بهترین پناهگاه است، ولو آنکه با اعدام و شهادت همراه باشد.
وی شیخ نوری را برایِ جوانِ امروزی اینگونه معرفی کرد: شیخ فضلالله نوری یک مسلمانِ آزادیخواهِ واقعی بود و زیرِ بارِ استبدادِ قاجارها و سکولارها نمیرفت. جوانان را هم بسیار دوست داشت و همچون پدری دلسوز و مهربان آنها را ارشاد میکرد.
غلامرضا خارکوهی در پایان گفت: فضلالله نوری در روزگارِ خود سرآمدِ عالمانِ پایتخت بود. او در علم و دیانت و هوش و سیاست بینظیر یا کمنظیر بود. اما وقتی حاکمیتِ جامعه دستِ ناأهلان بیفتد، انسانِ بزرگی مثلِ امام علی (ع) منزوی و خانهنشین میشود، تا چه رسد به شیخ فضلالله نوری. کسانیکه انقلابِ مشروطه را ربودند، مشروطه را متروکه کردند؛ چون آن را از شعارها و اهدافِ اولیهٔ ملت دور کردند و شیخ فضلالله و همفکرانش را منزوی و اعدام نمودند.
تاریخنگارِ معاصر تصریح کرد: تاریخ حاکمانِ ناأهل و سارقانِ انقلاب بعد از شهادتِ شیخ فضلالله، چنان بلایی بر سرِ مشروطه آوردند که آدمِ چکمهپوشی مثلِ رضاخان با کمکِ انگلستان کودتا کرد و بقایایِ مشروطه را هم بر باد داد.
انتهای پیام
نظرات