معصومه صفاییراد در گفتوگو با ایسنا، در خصوص نگارش کتاب «آنجا که باد کوبد» اظهار کرد: در سفر اربعین، همسفری از جمهوری آذربایجان همراه من بود و توصیفهای ایشان از عزاداری در باکو، همراه با جستوجوها و فیلمهایی که بعداً تماشا کردم، باعث شد علاقهمند به دیدن و شرکت در مراسم آنجا شوم. در ابتدا برایم عجیب بود که چرا هیچ تصویر یا تصوری از مردم آن منطقه ندارم و دلم میخواست از نزدیک این تجربه را داشته باشم.
وی ادامه داد: یکی از مواردی که برای من خیلی اهمیت داشت این بود که این کتاب صرفاً یک سفرنامه محرمی نباشد و تنها به محرم و روزهای عاشورا و تاسوعا در کشورهای مختلف نپردازد. به همین دلیل تأکید داشتم که حتی روی جلد هیچکدام از کتابها نیز به سفرنامه محرمی بودن اشاره نشود.
این نویسنده ادامه داد: چیزی که برایم اهمیت داشت، این بود که این سفر حتماً نگاهی به فرهنگ، سیاست، تاریخ و اجتماع آن کشور داشته باشد و من همه اینها را ببینم. تنها تفاوت من با یک توریست دیگر این است که در زمان دهه محرم به این کشور سفر میکنم و علاوه بر آن چیزهایی فراتر از آنچه دیگران میبینند، میبینم. برایم خیلی اهمیت داشت که مخاطب کتاب، دیدی کلی از آن کشور به دست آورد و صرفاً با محرم آن کشور آشنا نشود.
صفاییراد در خصوص معیارهای انتخاب کشور مقصد اظهار کرد: وقتی تصمیم گرفتم این پروژه را انجام دهم، فکرم این بود که کشورهایی را انتخاب کنم که شیعیان بومی دارند و این افراد مهاجر نیستند؛ یعنی کسانی که برای تحصیل، کار یا فرار از جنگ به آنجا نرفتهاند و مراسمی مختص خودشان برگزار میکنند، بلکه ترجیح میدادم مسلمانان و شیعیان بومی همان کشور باشند، حتی اگر در اقلیت باشند.
وی با اشاره به اینکه شیعیان آذربایجان در اکثریت هستند، خاطرنشان کرد: هدفم این بود که سبک عزاداری و شیوهای که در دهه محرم انجام میدهند را ببینم و تفاوتها و شباهتهایی که با مراسم شهرها و کشور خودمان دارد را پیدا کنم. البته شناخت مراسم شهرهای کشور خودمان هم کاری بزرگ است، چون هر منطقه آیین و مراسم خاص خود را دارد، اما قصد داشتم منطقهای که به آن سفر میکنم کمی دورتر باشد، با زبانی متفاوت و فرهنگی جدا از ما، تا بتوانم به دنبال اشتراکات بگردم و آنها را به مردم معرفی کنم.
صفاییراد با تأکید بر انتخاب قالب سفرنامه برای روایت این اشتراکات گفت: دلیل انتخاب سفرنامه این بود که چون من پژوهشگر نیستم و هیچوقت هم علاقهای به انجام کارهای پژوهشی یا دانشگاهی نداشتم، سفرنامه این امکان را به من میداد که تمام دادههایی که میخواستم را کنار هم و به صورت پویا روایت کنم؛ برای این کار سفرنامه بهترین قالب بود.
سفرنامه در ایران ژانر جدی محسوب نمیشود
وی در خصوص میزان استقبال از سفرنامه در فضای نشر کشور گفت: نمیتوانم نظر تخصصی بدهم، اما بهطور کلی سفرنامه در ایران ژانر جدی محسوب نمیشود. وقتی هم بخواهید خط فکری خاصی به آن بدهید، مخاطبش محدودتر میشود. البته در سالهای اخیر نسبت به زمان چاپ کتاب اول و دومم، توجه به سفرنامه بیشتر شده است اما هنوز این نگاه که میتوان ایده یا مفهومی را از طریق سفرنامه منتقل کرد، آنطور که باید بین مخاطبان جا نیفتاده و جای کار زیادی دارد.
بیان هنرمندانه ابعاد دینی نیازمند نوآوری است
این نویسنده تاکید کرد: بیان هنرمندانه ابعاد دینی نیازمند نوآوری و خلاقیت است. برای من هم این سؤال مطرح بود که اگر بخواهم درباره امام حسین(ع) کاری انجام دهم، چطور میتوانم آن را متفاوت پیش ببرم. هر کسی مسیر خودش را دارد و همه ارزشمندند، اما خلأهایی هم وجود دارد. مثلاً با وجود کتابهایی که منتشر کردهام، هنوز ندیدهام گروه یا فردی که در حوزه محرم و عاشورا فعال است، به دنبال شناخت مراسم محرم در دیگر کشورها باشد. حتی امروز هم که شناخت آیینهای مختلف موضوع غریبی نیست، این بیتوجهی ادامه دارد.
صفاییراد گفت: سفر به کشورهایی با زبان و فرهنگ متفاوت برای درک عزاداریها و مراسم فرهنگی، ظرافتهای خاصی دارد. اوایل خودم به برخی جزئیات آگاه نبودم، اما حالا میدانم که زبان نقش مهمی دارد؛ اگر با زبان کشور مقصد آشنا نباشید، ممکن است فقط ۳۰ درصد از فضای روضه را درک کنید. البته برای آشنایی کلی با آیینها، همان یک سفر هم مفید است، اما برای تحلیلهای عمیقتر و فهم دقیقتر، بیش از یکبار سفر لازم است. چون در هر محرم، تاسوعا یا عاشورا فقط میتوانید در یک مکان باشید، درحالیکه مانند ایران بسیاری از کشورها مراسم متنوعی در نقاط مختلف دارند و امکان حضور همزمان در همه آنها وجود ندارد.
وی با بیان اینکه رسیدن به یک درک عمیق و جدی از این آیینها آسان نیست، اظهار کرد: در چنین سفرهایی ممکن است ناچار شوید از لذت محرم خودتان و شرکت در برنامههای مورد علاقهتان صرفنظر کنید، چون بخشی از مراسم در این فرهنگهای متفاوت ممکن است با باورهای ما مغایرت داشته باشد. البته هدف از این سفرها قضاوت یا تغییر این تفاوتها نیست، بلکه دیدن و شناختن آنها است. گاهی همین دیدن هم سخت است. توصیهام این است که اگر کسی میخواهد با چنین نگاهی سفر کند، با آگاهی کامل و درنظر گرفتن همه این نکات تصمیم بگیرد.
نویسنده کتاب «آنجا که باد کوبد» افزود: یکی از ویژگیهای آذربایجان به ویژه شهر باکو، شباهتهای فرهنگی زیادی بود که با ما داشت و باعث میشد کمتر احساس غربت کنم. مراسم عزاداری هم در بسیاری از بخشها مشابه بودند، اما تفاوت اصلی در ساختار حکومتی و امنیتی آنها بود. عزاداریها کاملاً از سیاست جدا شدهاند و حضور پررنگ نیروهای پلیس برای کنترل مردم و نه تأمین امنیت به وضوح توجه مخاطب را به خود جلب میکرد.
وی ادامه داد: برگزاری مراسم در خانهها نیز به دلیل سختی در کنترل، ممنوع بود و بعید میدانم این وضعیت بهتر شده باشد. شاید امسال در کشور خودمان هم ایستهای بازرسی و حضور امنیتی بیشتر شده باشد، اما تفاوت در نیت و سابقه آن است. این موارد از مهمترین تفاوتهایی بود که برایم جالب و در عین حال عجیب بود.
صفاییراد ادامه داد: آنچه برای من در فرهنگ مردم آذربایجان ناراحتکننده بود، این بود که با وجود شباهتهای فرهنگی و زبانی بسیار زیاد و اینکه در آنجا اصلاً احساس غربت نمیکردم، مردم در چارچوب حکومتی زندگی میکنند که نام شیعه را با خود دارد اما از اصول اولیه مذهب شیعه فاصله گرفته است. به عنوان مثال دوستی و همپیمانی عمیق جمهوری آذربایجان با اسرائیل و استفاده از منابع غنی این کشور در راستای منافع آن رژیم و تقابل با دیگر مسلمانان، بهویژه مردم فلسطین برایم بسیار تلخ و ناعادلانه بود.
وی تأکید کرد: در صحبت با برخی از افراد، آنها از نبود استقلال و وابستگی شدید حکومتشان به قدرتهای دیگر ابراز ناراحتی میکردند، اما در عین حال اقدامی هم نکرده و حتی به این فکر هم نیفتادهاند که آیا راهی برای تغییر وجود دارد یا خیر. این وضعیت به نوعی پذیرفته شده و تنها در قالب حسرت و بغضی در دل آنها باقی مانده است. بزرگترین غافلگیری من در این سفر همین ناتوانی مردم در ابراز احساسات واقعیشان نسبت به ایران، فلسطین و دیگر مسلمانان بود. در حالی که مردم با فلسطینیها همدل هستند، حکومتشان با اسرائیل همراهی میکند.
انتهای پیام
نظرات