از خیابان نواب صفوی گرفته تا صحنهای مطهر، همهجا مملو از زائرانی بود که با قلبهایی اندوهگین و چشمانی اشکبار گرد آمدهبودند تا در سوگ شهادت خورشید هشتم این شب تاریخی را به یادگار بنشانند.
با اقامه نماز مغرب و عشا، حالوهوای صحنها رنگ دیگری به خود گرفت و فضای حرم از پیش هم معنویتر شد. در میان صفوف نمازگزاران، پیرمردی دیده میشد که عصایش را کنار نهاده و چون جایی برای نشستن نیافته بود، بر زمین خالی نماز میخواند؛ صحنهای که هر بینندهای را به یاد اخلاص و تسلیم در برابر پروردگار میانداخت و نشان میداد عشق به امام رئوف هیچ مرز و محدودیتی نمیشناسد. صدای مؤذن که در فضای صحنها طنین میانداخت، همراه با گریههای زائران فضایی آکنده از معنویت و اندوه پدید آورده بود.
پس از نماز، خادمان آستان قدس رضوی با لالههای روشن در دست حرکت خود را آغاز کردند. نور لرزان این لالهها در تاریکی شب، جلوهای از شمعهای امید بود که مسیر حرکت عزاداران را روشن میکرد. در پیشاپیش جمعیت، تابلوهای بزرگ مشکی که بر آنها آیه شریفه «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ» نقش بسته بود، روی چرخها کشیده میشد و در مسیر حرکت جلوهای معنوی و باشکوه به مراسم میبخشید. نوجوانان پرشور نیز پرچمهای سیاه بزرگ را به اهتزاز درآورده بودند و مردم در مسیر حرکت، با بوسه بر این پرچمها، عشق و ارادت خود را به امام خود ابراز میکردند.
مداحی معروف در میان جمعیت با صدای حزین و لرزان میخواند: «یا ثامنالحجج جانم فدای تو، بهشت عاشقان صحن و سرای تو» و زائران در حالی که سینه میزدند و اشک میریختند، یکصدا این نغمه را همراهی میکردند. گامهای آرام مردم به سوی گنبد طلایی، گویی هر قدم را به عهدی تازه با امام رئوف تبدیل میکرد و هر ضرباهنگ سینهزنی، یادآور پیمانی جاودانه با خاندان عصمت و طهارت بود.
در گوشهای از صحن، هیئتها با طبل و سنج فضا را پر میکردند و صدای کوبش طبلها، درهمتنیده با صدای نوحهخوانی، فضای حرم را به میدان ماتمی بزرگ بدل ساخته بود. در کنار آنان، مأمورانی گلاب بر جمعیت میپاشیدند؛ عطری که با نسیم شب درهم میآمیخت و به دلهای شکسته آرامش میبخشید.
در میان انبوه جمعیت، صحنههای دلنشینی به چشم میآمد؛ کودکی ۳ ساله با ذوقی کودکانه شمعی را روشن میکرد و زیرلب دعا میخواند. زنی جوان با کودکش که بر شانهاش به خواب رفته بود، آرامآرام در مراسم قدم میزد و در دل اشک میریخت. پیرمردی با چشمان بسته، عصایش را در دست گرفته و زیر لب زمزمه «رضاجان» سر میداد و هر زمزمه او حکایتگر عمری عشق و ارادت بود.
مردم یکصدا نوحهسرایی میکردند «ای تکیهگاه ایران، جانم رضاجان». صدای جمعیت در فضا میپیچید و گویی همه ایران، همصدا در دل حرم گرد آمده بودند. مداح نیز با سوز دل میخواند: «امشب غم عالم به کشور ماست، شام غریبان جگرگوشه زهراست» و اشکهای مردم با این زمزمهها گره میخورد و صحنها را به دریایی از ناله و فغان تبدیل میکرد.
در بخش دیگری از مراسم، گروهی با پوششهای آیینی، واقعه شهادت امام رضا(ع) را بهصورت نمادین بازآفرینی کردند؛ یکی در نقش مأمون عباسی و دیگری در هیئت امام رضا(ع) بر تخت و جایگاه خود نشسته بودند. این نمایش گذرا، یادآور غربت و مظلومیت امام رئوف شد و اشکها را بیشتر بر گونهها جاری کرد. مردم با دیدن این صحنهها گویی بار دیگر در تاریخ سفر کرده و لحظههای تلخ شهادت امام مهربانیها را در برابر چشم خود میدیدند.
آنچه شام غریبان را از هر مراسم دیگری متمایز میکند، اتحاد دلها در عشق به امام رئوف است؛ جایی که هر زائر با شمعی روشن و دلی آکنده از ارادت، بار دیگر با امامش پیمان میبندد. شعلههای کوچک شمعها در دستان پیر و جوان، زن و مرد، کودک و سالخورده، همه به یک معنا گره میخوردند؛ تجدید عهد با امامی که پناه دلهای شکسته و امید دلهای خسته است.
مشهد در این شب نه تنها میزبان زائران ایران، که تکیهگاه دلهای عاشق از سراسر جهان بود؛ جایی که هر اشک، گواهی بر وفاداری است و هر قدم، نشانی از عشق بیپایان به خورشید هشتم.
انتهای پیام
نظرات