به گزارش ایسنا، دکتر حمید هوشنگی استاد دانشگاه امام صادق(ع) در گفتگو با تابناک ضمن تشریح دلایل حمله به کشورمان گفت: از جمله اهداف صهیونیست ها در این حمله، تغییر رژیم و تجزیه ایران بود. همچنین به این نکته هم اشاره کرد که حتی مخالفان جمهوری اسلامی هم با تجزیه ایران مخالف هستند.
هوشنگی با اشاره به مستندات تاریخی در ارتباط با تلاش برای تجزیه ایران گفت: تضعیف حکومت مرکزی منجر به تجزیه کشور می شود. این استاد دانشگاه با اشاره به دو طرح اصلی برای تجزیه ایران در ابتدای انقلاب، افزود: غربی ها و آمریکا حتی طرح هایی برای تجزیه عراق و عربستان هم در دست داشتند.
وی به در هم تندیگی اقوام و مذاهب در ایران اشاره کرد و گفت: فدرالیسم در ایران نه تنها مناسب نیست، بلکه میتواند هزینهزا و مخرب باشد. با این حال، برخی گروهها و حتی بخشی از اپوزیسیون شعارهایی نظیر «فدرالیسم یعنی دموکراسی برای همه» را مطرح کردهاند و این شعار همچنان ادامه دارد. حتی در داخل کشور، برخی مسئولان ناآگاهانه درباره فدرالیسم صحبت میکنند؛ بعضاً تصور میکنند که منظور از فدرالیسم صرفاً تقسیم بلوکهای اقتصادی کشور است.
متن گفتگوی دکتر حمید هوشنگی با تابناک را در ذیل مشاهده می فرمایید:
در تحلیلهای مختلفی که درباره جنگ مطرح میشود، برخی معتقدند هدف رژیم صهیونیستی صرفاً وارد آوردن ضربه به تأسیسات نظامی و سایتهای هستهای ایران بوده است؛ حال آنکه عدهای دیگر، اهدافی فراتر از آن مانند تغییر رژیم یا حتی تجزیه ایران را نیز در دستور کار این رژیم میدانند. با توجه به این طیف گسترده از تحلیلها، نظر شما درباره نزدیکترین تحلیل به واقعیت چیست؟
حملهای که رژیم صهیونیستی به ایران انجام داد، دارای اهداف متعددی بود. بدون شک وارد آوردن ضربه به توان هستهای، موشکی و تسلیحاتی ایران از جمله اهداف اصلی آن حمله بود و این موضوع انکارناپذیر است. لیکن نکته اساسی آن است که هجمه و میزان برنامهریزی صورت گرفته برای این حمله، دلالت بر آن دارد که هدف اصلی، دستکم در مرحله نخست، تغییر رژیم بوده است. برخی افراد تصور میکنند تغییر رژیم پایان ماجراست، حال آنکه بر این باورم تغییر رژیم، آغاز پروژهای نوین است که هدف نهایی آن، تجزیه ایران میباشد. زیرا در شرایط کنونی تنها نیرویی که میتواند در برابر امکان تغییر و تجزیه ایران مقاومت کند، نظام جمهوری اسلامی است و در صورت کنار رفتن این نظام، عملاً هیچ مانعی در برابر تجزیه کشور وجود نخواهد داشت.
اگر هدف نهایی را صرفاً تغییر رژیم در نظر بگیریم، باید اذعان داشت که تغییر رژیم به معنای فراهم آمدن زمینههای تجزیه کشور است؛ زیرا با سقوط نظام سیاسی موجود، بستر تجزیه کشور فراهم میگردد. این امر در مواضع برخی جریانهای سیاسی که با جمهوری اسلامی میانهای ندارند یا حتی مخالف آن هستند، قابل مشاهده است. عدهای از این افراد، چه در داخل زندان و چه در خارج از کشور، مواضعی اتخاذ کردهاند که نشاندهنده درک این واقعیت است که حمایت از تهاجم بیگانه به کشور و سرنگونی نظام سیاسی موجود، عار و ننگی بزرگ برای هر ایرانی است.
به عنوان نمونه، به یاد داشته باشید زمانی که صدام به ایران حمله کرد، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به دیدار وی رفتند و به عنوان ستون پنجم علیه کشور خود عمل کردند؛ عملی که موجب انزجار عمومی آنان در میان ملت ایران شد. اگر این ننگ را کنار گذاریم، هدف واقعی پشت حمله به ایران، تجزیه کشور بود؛ حتی اگر مخالفان جمهوری اسلامی با این هدف مخالف باشند.
مخالفان جمهوری اسلامی ممکن است با این نظام سیاسی مخالفت داشته باشند، لیکن در صورتی که مخالفت آنان به حمایت از تهاجم خارجی و سقوط نظام منجر شود، قطعاً این امر به تجزیه کشور خواهد انجامید. از آنجا که آنان با تجزیه مخالفند، لذا با چنین حملاتی نیز مخالفت میکنند. این موضوع، آغاز بحثی مفصل است که تجزیه ایران چه پیامدهایی در پی خواهد داشت و دلایل مخالفت برخی با آن چیست.
در جمعبندی، باید بیان داشت که از منظر رژیم صهیونیستی و آمریکاییها، هدف از سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران، نهایتاً تجزیه کشور میباشد. این دو هدف، تفاوت ماهوی با یکدیگر ندارند و سقوط نظام سیاسی کنونی، زمینهساز تجزیه کشور خواهد بود.
چنانکه به یاد دارید، یکی از سیاسیون مطرح کرد که در دیداری که رضا پهلوی با مقامات رژیم صهیونیستی همچون نتانیاهو داشت، به وی گفته شد: «تو پادشاه بخشی از ایران امروز خواهی بود، یعنی بخش مرکزی را در اختیار خواهی داشت، اما با سقوط نظام، تو قادر نخواهی بود که جغرافیای کنونی ایران را حفظ کنی و بخشهای دیگر تجزیه شده و به کشورهای مستقل دیگری خواهند پیوست.»
آیا این فرضیه که هدف تجزیه ایران مسبوق به سابقه است و پیش از این نیز افراد یا کشورهایی به دنبال تحقق آن بودهاند، در تاریخ سیاسی ایران سابقه دارد؟
با نگاهی به تاریخ، به طور کلی از دوران امپراطوریها، کشورها همواره به دنبال جداسازی بخشهایی از قلمرو دیگر کشورها و فروپاشی نظامهای سیاسی آنها بودهاند؛ این امر در سراسر جهان مسبوق به سابقه است. اما اگر بخواهیم به تاریخ معاصر ایران توجه کنیم، به ویژه فراتر از دوره ابتدایی قاجار، شاهد موارد متعددی هستیم که نشاندهنده چنین روندی است.
برای نمونه، جنگهای ایران و روسیه در دوره قاجار، بخشی از آن متضمن تجزیه ایران بوده است؛ به گونهای که بخشهایی از شمالغرب ایران مانند گرجستان، ارمنستان و آذربایجان از خاک ایران جدا شدند. این مناطق در گذشته جزئی از سرزمین ایران محسوب میشدند و ایران هممرز با کشورهای اروپایی بود. در سوی شرقی نیز، در دوره قاجار، به ویژه در زمان فتحعلی شاه و محمدشاه قاجار، جنگهایی به وقوع پیوست که منجر به جدایی مناطقی از ایران شد.
از جمله جنگهای مربوط به هرات که امروز در افغانستان واقع شده است. هدف انگلیس، که در آن زمان به دنبال حفظ هند در برابر نفوذ روسیه بود، ایجاد منطقه حائل میان این دو قدرت بود و بدین ترتیب افغانستان از ایران جدا شد. علاوه بر این، در مرزهای شرقی ایران با منطقه بلوچستان پاکستان که در آن زمان بخشی از هند بریتانیا محسوب میشد، تقسیم مرزهایی صورت گرفت که به «مرزهای خونی» معروف شدند؛ مرزهایی که مانع ارتباط نزدیک جغرافیایی و فرهنگی میان مناطق شدند. این مرزبندیها عمدتاً در دوران قاجار صورت گرفت.
اما پرسشی اساسی مطرح است: تجزیه ایران تحت چه شرایطی رخ میدهد؟ تجزیه معمولاً زمانی رخ میدهد که حکومت مرکزی ضعیف باشد.
در دوره قاجار، به ویژه پس از مشروطه، شاهد ضعف شدید حکومت مرکزی بودیم. این دوره با درگیریهای داخلی متعددی همراه بود؛ از جمله وقایع دوران محمدشاه قاجار، استبداد صغیر و جانشینی احمدشاه قاجار. اما نکته مهم این است که با وجود چنین ضعفهایی و حتی اشغال ایران در جنگ جهانی اول، چرا تجزیه رسمی و کامل کشور صورت نگرفت؟ دو عامل اصلی در تاریخ قابل بررسی است: اول آنکه جامعه ایران از مقاومت بالایی برخوردار بوده است، برخلاف تصور برخی محققین غربی که جامعه ایران را دارای مقاومت شکننده میدانند.
جامعه ایران همواره مقاومت پایدار و قابل توجهی در برابر تجزیه از خود نشان داده و به آسانی اجازه نداد تا کشور تجزیه شود. دوم اینکه قدرتهای خارجی و متجاوزان، به دنبال راهکارهایی بودند که کمترین هزینه را برای خود داشته باشد و به همین جهت تلاش کردند تجزیه ایران به شکل مستقیم و کامل رخ ندهد.
با توجه به پایان دوره قاجار، بحث دولتهای دستنشانده مطرح میشود. این دولتها در واقع نمایندگان منافع قدرتهای خارجی بوده و هدف اصلی آنها تأمین منافع همان کشورها است.
از جمله اقدامات چنین دولتهایی، حمایت از به قدرت رسیدن رضاخان در کودتای سال ۱۲۹۹ شمسی و سپس در دوران پادشاهی وی بود. دولت دستنشانده، در حقیقت همان دولتی است که کاملاً تحت اختیار قدرتهای خارجی بوده و منافع آنان را تأمین میکند. این وضعیت، زمینهای فراهم ساخت که روندهای تجزیه در آن دوران شکل بگیرد.
با پیشرفت زمان، در دوران رضاخان نیز بخشهایی از ایران جدا شد. برای نمونه، مناقشه مربوط به منطقه زنگزور و ارتباطاتی که ترکیه با نخجوان برقرار کرد و منطقه آرارات، همه در دوره رضاخان به ترکها واگذار شد. همچنین، در حوزه شرق کشور، مسألهای وجود دارد که نشان میدهد دولت ایران در برابر افغانستان به توافقات مرزی دست یافته است.
لازم به ذکر است که در سالهای حکومت رضاخان، وی در پی تشکیل پیمان سعدآباد بود؛ پیمانی که با فشار انگلیسها میان ایران، ترکیه، عراق و افغانستان شکل گرفت و به منظور مقابله با نفوذ روسیه ایجاد گردید. در این چارچوب، ایران به عنوان حلقه مرکزی، موظف بود رضایت کشورهای همسایه را جلب کند. بدین منظور، ایران با عراق و افغانستان به توافقاتی رسید که هرچند محل بحث ما نیست، اما در ارتباط با ترکیه نیز معاملهای انجام شد.
از سوی دیگر، توافقات مرزی با افغانستان موجب شد که بخشهایی از سرزمین ایران که امروز محل تنشهای آبی و مرزی است، از دست برود. به عنوان مثال، رود هیرمند که در این توافقات نقشی اساسی داشت، در واقع باعث شد که بخشهایی از سرزمین ایران به افغانستان واگذار گردد. اگر این توافق صورت نمیگرفت، بخشهایی از این مناطق همچنان جزو ایران بود و مشکلات کنونی آبی و مرزی به این شکل وجود نداشت.
نکته قابل توجه آن است که مجلس افغانستان در آن زمان این پیمان را به رسمیت نشناخت و اعلام کرد که مشکلی در منطقه وجود دارد، به ویژه در بخشی که دارای معادن نمک بوده است. در پاسخ، شاه ایران پذیرفت که بخش دیگری از سرزمین را به افغانستان واگذار کند تا آنان را راضی کرده و به پیوستن به پیمان سعدآباد ترغیب کند.
برای نمونه، حسین مکی در تاریخ خود به نکتهای اشاره میکند که شاه ایران بر این باور بود که مسائل مرزی و جدایی بخشهایی از کشور، موضوعاتی نیستند که منجر به درگیری با همسایگان شود؛ زیرا مسائل مهمتر و کلانتری در دستور کار نظام سیاسی قرار داشت.
ایده جدایی و تکهتکه شدن ایران، در داخل خود نظام سیاسی پیگیری میشد، هرچند ممکن است معنای آن به آن صورت تجزیهای که امروزه مرسوم است، نباشد، بلکه بیشتر به جدایی بخشهایی از خاک کشور مربوط میشد.
اگرچه این بحث مفصل است، اما در ادامه به دوره پهلوی دوم میپردازیم که موضوع بحرین جداگانه و مفصلاً قابل بررسی است. اما در اسناد لانه جاسوسی، شواهدی به چشم میخورد که آمریکاییها با عشایر، طوایف و قوانین محلی ارتباط برقرار کرده و برنامهای برای طراحی نوعی تجزیه داشتند؛ هرچند این به معنای لزوماً اجرای فوری آن طرح نبود.
یکی از ویژگیهای سیاستهای آمریکا در آن دوره، وجود طرحهایی برای تجزیه بود که ممکن است هرگز به مرحله اجرا نرسد، اما طراحی چنین نقشههایی همواره در دستور کار قرار داشت. برای مثال، بر روی حوزه عشایر کار شده بود و برنامههایی در قالب نهضت سوادآموزی عشایر اجرا میشد. یکی از افراد برجسته در این زمینه، آقای بهمن بیگی بود که اگرچه همه او را به عنوان «پدر آموزش عشایری ایران» میشناسند، ولی عامل سازمان سیا (CIA) بود.
بهمن بیگی در قالب ارتباط با سران عشایر، به نوعی در حال جمعآوری اطلاعات و برقراری ارتباط با بدنه اجتماعی عشایر بود تا زمینههای مورد نظر دستگاههای جاسوسی را فراهم آورد.
بنابراین، در دوره محمدرضا پهلوی، نقشهها و طرحهای تجزیه وجود داشت، اما به دلیل شرایط خاص آن زمان و نداشتن لزوم فوری، این طرحها به مرحله اجرا نرسیدند.
تابناک: اکنون به دوره انقلاب اسلامی میرسیم. سؤال اصلی این است که آیا انقلاب اسلامی توانسته است بازی تجزیه را به طور کامل متوقف کند یا اینکه مسئله تجزیه به شکلی دیگر و به صورت متفاوتی ادامه یافته است؟
هوشنگی: وقتی انقلاب رخ میدهد، اگر به تاریخ مراجعه کنیم، مشاهده میکنیم که هنوز در روز ۲۳ بهمن ماه در مناطق کردنشین و سایر مناطق کشور، شورشهای مسلحانه به وقوع پیوسته است. این اتفاق به صورت ناگهانی و یک شبه رخ نداده است؛ بلکه با شروع زمزمههای انقلاب، بر روی این موضوع سرمایهگذاری شده و در مناطق مختلف فعالیتهایی سازماندهی شده است.
این اقدامات را میتوان در مناطق کردستان، خوزستان (با حضور خلق عرب)، آذربایجان، ترکمن صحرا و بلوچستان مشاهده کرد، جایی که گروههایی فعالیت میکردند. اگرچه تصور میشود این گروهها، گروههای جداییطلب هستند، اما در واقع این گروهها بخشی از یک طرح کلان و سازمانیافته بودهاند.
ماجرای دو طرح اصلی برای تجزیه ایران در ابتدای انقلاب چه بود؟
در ابتدای انقلاب، دو طرح اصلی برای تجزیه ایران وجود داشت. نخستین طرح متعلق به جان گریپس، دیپلمات آمریکایی است که در جریان تسخیر لانه جاسوسی به گروگان گرفته شده بود. این طرح بر افزایش نارضایتیها و آشوبهای قومی تأکید داشت و هدف آن توسعه آشوب و ناآرامی در مناطق قومی بود. طرح دوم نیز در اسناد لانه جاسوسی موجود است.
باید اشاره کرد که جوانان دانشجویی که پیرو خط امام بودند و لانه جاسوسی را تسخیر کردند، در ابتدا تصور میکردند - آقای علوی تبار این را می گوید - که مرکز فتنه و مشکل اصلی سفارت آمریکا است، اما با بررسی اسناد دریافتند که مرکز طراحی فتنه و اغتشاشات در همانجا قرار دارد و تمامی این طرحها واقعی بودهاند.
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بخشی از پازل تجزیه ایران بود
یکی از نکات کلیدی در این طرحها، بحث اغتشاش همزمان است؛ به این معنا که اگر تنها کردها یا تنها عربها قیام کنند، قادر به تحقق اهداف خود نخواهند بود. بلکه باید تمامی اقوام، نژادها و مذاهب به طور همزمان دست به قیام مسلحانه علیه حکومت بزنند تا این اغتشاشات منجر به فروپاشی نظام سیاسی شود. همچنین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بخشی از همین پازل بود. بسیاری تصور میکنند که هدف عراق تنها تصرف مناطقی مانند خوزستان بوده است، اما واقعیت این است که جنگ بخشی از پروژه تجزیه کشور بود.
صدام حسین در نخستین روزهای حمله خود اعلام کرد که ظرف پنج روز تهران را تصرف خواهد کرد و بیان داشت که در ایران ملیتهای مختلفی وجود دارد که حقوق آنها نادیده گرفته شده است. این سخنان نشاندهنده خط مشی تجزیه بود؛ به این معنا که اگر صدام موفق میشد نیروهای ایران را شکست دهد و به تهران برسد، قصد نداشت پایتخت را حفظ کند، بلکه پس از تصرف، خوزستان را به تصرف خود درمیآورد و کشور را تجزیه میکرد.
پس از پایان جنگ تحمیلی، پروژه تجزیه به صورت علنی کنار گذاشته شد
دو طرح پیشین تجزیه عملاً شکست خوردند و طرح بعدی که جنگ بود، به عنوان مرحله آخر به وقوع پیوست. پیش از جنگ، کودتای نوژه برنامهریزی شده بود تا جنگ سریعتر آغاز شود، اما این کودتا شکست خورد و پس از آن جنگ تحمیلی آغاز شد. با وجود جنگ، به واسطه وحدت مردم و رهبری امام خمینی، منافع ملی حفظ شد و اقوام مختلف که قرار بود بخشی از ایران جدا شوند، متحد شدند و کشور را حفظ کردند.
پس از پایان جنگ تحمیلی، پروژه تجزیه به صورت علنی کنار گذاشته شد، زیرا ظرفیت لازم برای اجرای آن دیگر وجود نداشت و از آن زمان تاکنون، مسئله تجزیه به طور رسمی مطرح نشده و گامهای بعدی در این زمینه متوقف شده است.
در واقع آن ایدهای که آمریکاییها مطرح میکنند تحت عنوان «خاورمیانه جدید» و امثال آن، در این پلن و نقشه کلیشان، وضعیت ایران که شما توضیح دادید و موضوع تجزیه از دوره قاجار و پهلوی مطرح بوده، در این طرح خاورمیانه جدید چه تغییر و تحولی پیدا میکند؟ جایگاه ایران کجاست و چه نقشهای برایش میکشند؟
بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر، آمریکاییها بهانه پیدا کردند تا وارد منطقه غرب آسیا و خاورمیانه شوند. ایدهای که از گذشته داشتند تحت عنوان «خاورمیانه جدید» یا «خاورمیانه بزرگ» بود، با این نگاه که در واقع امنیت رژیم صهیونیستی را تأمین کنند. مهمترین ویژگی این طرح این بود که کشورهای جدیدی در منطقه خاورمیانه شکل بگیرند که کشورهایی کوچک باشند. اصطلاحاً گفته میشود که کشورها نباید از اندازه اسرائیل بزرگتر باشند.
برای عراق و عربستان هم بحث تجزیه وجود داشت
حتی جالب است بدانید برای عربستان سعودی و عراق هم بحث تجزیه وجود داشته است. ما باید بدانیم اهداف طرح خاورمیانه بزرگ چیست؟ یکی از اهداف این طرح، تقسیم کشورهای منطقه غرب آسیا حول مسائل قومی و مذهبی بود، چرا که این منطقه یکی از متنوعترین مناطق جهان از لحاظ تنوع قومی و مذهبی است. مثلاً بعد از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، بر اساس پیمان سایکس-پیکو، کشورهای موجود شکل گرفتند و به برخی از اقوام قول داده شد که در آینده دولت مستقلی تشکیل خواهند داد، مانند کردها.
کردها الان در چهارپاره هستند، کردها در گذشته بخشی از ایران بودند و طی تاریخ، این قوم بخشهایی از خاک ایران را تشکیل میدادند، اما پس از فروپاشی عثمانی، این قوم به چند کشور تقسیم شدند؛ بخشی در ترکیه، بخشی در عراق و بخشی در سوریه زندگی میکنند. چرا کردها در چند کشور پراکنده شدند؟ چون قبل از فروپاشی عثمانی، این مناطق تحت حکومت این امپراتوری بودند.
وزیر خارجه وقت آمریکا در مصاحبهای گفته بود که باید خطوط نادرست و مصنوعی دوران جنگ جهانی اول (یعنی سایکس-پیکو) کنار گذاشته شود و دولتهایی براساس مسائل قومی و مذهبی شکل بگیرد؛ یعنی عملاً تجزیه کشورهای غرب آسیا حول قومیتها و مذاهب مختلف. کدام کشور در منطقه است که مسائل قومی و مذهبی نداشته باشد؟ مثلاً لبنان را نگاه کنید، سوریه را ببینید که به دلایل قومی و مذهبی دنبال تجزیه آن هستند؛ سنیها، علویها و گروههای مختلف.
عراق هم اساساً بر پایه قومیت و مذهب ساخته شده است. اینها همه این پتانسیل را دارند. حتی در ترکیه هم تلاش شده با شکلگیری گروههایی مانند پ.ک.ک برای احقاق حقوق کردها مقابله شود. اگرچه پ.ک.ک اخیراً سلاحها را کنار گذاشته، ولی شاخههای ایرانی آن مانند پژاک هنوز فعالاند و این فقط به معنی خلع سلاح نیست بلکه ابزاری برای مقابله است.
مسئله خاورمیانه بزرگ یا خاورمیانه جدید تقسیم کشورهای منطقه غرب آسیاست. چرا تاکنون این تجزیه به صورت گسترده رخ نداده؟ چون در سوریه و عراق مقاومتهای مردمی و حکومتی وجود دارد.
یک نکته مهم این است که آمریکاییها نسبت به آینده خاورمیانه تجزیه شده مطمئن نیستند. این موضوع در سیاستگذاران آمریکایی بسیار پررنگ است. خاورمیانه پس از تجزیه چگونه خواهد بود؟ بازی در زمین چه کسانی خواهد بود؟ طبیعتاً به دلیل منابع نفتی فراوان، دسترسی و کنترل بر این منابع اهمیت زیادی دارد. در میان مقامات آمریکایی، حتی اعضای کنگره و سنای این کشور، بحث و پیگیریهای جدی درباره این موضوع در جریان است و برخی دانشمندان و کارشناسان آمریکایی و صهیونیستی در این زمینه فعالاند. برای نمونه، خانم برندا شیفر را میتوان نام برد ایشان در حوزه آذریها فعالیت میکند و متخصص حوزه تجزیه است، کتاب و مقالاتی در این زمینه دارد. هرچند تابعیت آمریکایی دارد، اما کاملاً صهیونیست است و در حوزه تجزیه فعالیت میکند.
طرح خاورمیانه بزرگ یا خاورمیانه جدید، یک طرح تجزیه است
پس طرح خاورمیانه بزرگ یا خاورمیانه جدید، یک طرح تجزیه است که هدف آن کوچککردن قدرتها است تا کنترل بر آنها آسانتر شود. ممکن است این کنترل از روشهای مختلفی انجام گیرد. در مورد ایران هم همین وضعیت وجود دارد. ایران به عنوان کشوری بزرگ با جایگاه ژئوپلیتیک مهم، جامعه قوی و نظام سیاسی مستحکم، قطعاً هدف این طرح تجزیه است. بنابراین باید برنامههای آنها برای تجزیه ایران را به دقت بررسی کنیم.
تحلیل و دادههای شما درباره آخرین طرحها و پروژههای اندیشکدههای آمریکایی-صهیونیستی در موضوع تجزیه ایران چیست؟ آیا نسخه بروزرسانی شدهای از این طرحها وجود دارد یا خیر؟
اندیشکدههای آمریکایی-صهیونیستی از پیش نسخههایی برای حمایت از گروههای به اصطلاح قومی ایران داشتند. یکی از شروط اصلی حمایت آمریکا از این گروههای ضدانقلاب و تجزیهطلب قومی، اتحاد و همبستگی میان آنها بوده است. هرچند این گروهها در گذشته اختلافاتی با یکدیگر داشتند، اما روی این موضوع کار میکردند.
به علاوه، آنها طرحهایی مانند «خاورمیانه بزرگ» داشتند که این پروژه همچنان به شکل بروزرسانی شده ادامه دارد.
«ریگا» طرح جدید و بروزرسانی شده آمریکایی برای تجزیه ایران
یکی از طرحهای کلیدی، طرح «ریگا» است که پیشتر برای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به کار گرفته شده بود و اکنون نیز در مورد ایران اجرا میشود. این طرح با دفاتر فعال در باکو، دبی و کشورهای دیگر، بر ارتباط گیری با گروههای قومی، راهاندازی رسانههای تجزیهطلب و حمایت از آنها متمرکز است. ریگای باکو برای ما خیلی فعال تر است.
امروزه گروههای تجزیهطلب متعددی شکل گرفتهاند که برخی از آنها حتی کوچک و معدود اعضا هستند ولی فعالیتهای خود را در مناطق مختلف مانند آذربایجان دنبال میکنند. این گروهها تحت عنوان «کنگره ملیتهای ایران فدرال» سازماندهی شدهاند. در این زمینه تفاوت مهمی بین «ملیت» و «قومیت» وجود دارد؛ قومیت در فرهنگ و ساختار جامعه ما ریشهدار است و از داخل جامعه شکل گرفته، اما ملیت مفهومی است که از بیرون وارد شده و ایرانی نیست و بیشتر انتخابی است.
این کنگره بر مبنای فدرالیسم مبتنی بر ملیتها شکل گرفته که یکی از گامهای اصلی پروژه آنهاست. گام دوم شامل تولید ادبیات و گزارشهای تخصصی توسط اندیشکدههایی مانند بروکینگز و رند است که به بررسی نحوه حکمرانی در ایران میپردازند.
فدرالیسم در ایران می تواند منجر به تضعیف و تجزیه کشور شود
مسئله فدرالیسم یکی از مهمترین محورهای آنهاست. گرچه فدرالیسم به ظاهر اختیاراتی به استانها میدهد، اما در بافت ایران میتواند ابزاری برای تضعیف و تجزیه کشور باشد. فدرالیسم در دو مدل عمده در دنیا اجرا شده است؛ یکی در کشورهای پهناور مثل روسیه که مدیریت آن دشوار است، ولی با فناوریهای نوین سادهتر شده است، و دیگری در کشورهایی کوچکتر ولی با تنوع قومی و فرهنگی بالا مانند سوئیس که مدل کانتونی مشابه فدرالیسم را اجرا میکند. با توجه به شرایط ایران، اجرای فدرالیسم میتواند شکافها را عمیقتر کرده و منجر به تجزیه کشور شود.
برای مثال، در کشورهای مانند بلژیک واقعاً ملیتهای متفاوتی با زبانهای متمایز وجود دارد و این موضوع به رسمیت شناخته شده است. اما سؤال این است که وضعیت ما چگونه است؟ آیا ایران کشوری پهناور با اقوامی کاملاً جدا از هم و فرهنگهایی متفاوت است که فدرالیسم برای آن قابل توجیه باشد؟ پاسخ منفی است. ایران کشوری بسیار به هم تنیده است؛ در تهران جمعیت زیادی از آذریها زندگی میکنند و همینطور اقوام مختلف در کنار هم در سراسر کشور حضور دارند. پس از نظر فرهنگی و جغرافیایی چنین جداافتادگیای وجود ندارد که فدرالیسم به آن معنا در کشور ما قابل اجرا باشد.
به همین دلیل فدرالیسم در ایران نه تنها مناسب نیست، بلکه میتواند هزینهزا و مخرب باشد. با این حال، برخی گروهها و حتی بخشی از اپوزیسیون شعارهایی نظیر «فدرالیسم یعنی دموکراسی برای همه» را مطرح کردهاند و این شعار همچنان ادامه دارد. حتی در داخل کشور، برخی مسئولان ناآگاهانه درباره فدرالیسم صحبت میکنند؛ بعضاً تصور میکنند که منظور از فدرالیسم صرفاً تقسیم بلوکهای اقتصادی کشور است. تعبیر فدرالیسم تعبیر رهزنی است.
اما تعبیر واقعی فدرالیسم، به ویژه در شرایط ایران، مسئلهای بسیار خطرناک و ضد امنیت ملی است. ما باید برای این موضوع تعابیر و اصطلاحات خودمان را بسازیم و دقیقتر آن را بررسی کنیم. یکی از نگرانیهای سیاسی که امروز مطرح است، بحث واگذاری اختیارات به استاندارهاست که توسط رئیس جمهور مطرح شده است. برخی آن را با فدرالیسم برابر میدانند، در حالی که واقعیت چیز دیگری است. به عنوان مثال، مسئله واگذاری برخی اختیارات ملی به استانها پیش از این، از زمان دولت شهید رئیسی دنبال میشد و هدف آن این بود که تصمیمگیریهای خرد و روزمرهای که ضرورتی ندارد در سطح ملی گرفته شود، به استانها واگذار شود. مثلاً چرا باید هیئت وزیران در مورد خرید چند آمبولانس برای یک بیمارستان در دزفول تصمیم بگیرد؟ این مسائل باید در سطح استان قابل حل باشد. این نوع واگذاری اختیارات محدود و مشخص، اصلاً به معنای فدرالیسم نیست و میتواند به بهبود مدیریت منجر شود. ۷۵ اختیار محدود و مشخص در همین لایه است.
واگذاری اختیارات به استانها اگر به تضعیف حاکمیت ملی منجر نشود مشکلی ندارد
هرچند در دولت قبلی این طرح به سرانجام نرسید، اکنون برخی در مورد اجرای این واگذاریها توسط مسئولان جدید سؤال دارند، اما اصل واگذاری اختیارات به استانها به شرطی که به تضعیف حاکمیت ملی منجر نشود، مشکلی ندارد. حاکمیت ملی و اقتدار دولت مرکزی نباید خدشهدار شود.
در واقع، دولت مرکزی، یعنی همان دولت مستقر در تهران، باید همچنان اقتدار لازم را حفظ کند. بنابراین، راهکار میانمدت میتواند این باشد که به جای انتخابهای دوگانه و مطلق «یا تمام تمرکز یا تمام فدرالیسم»، متناسب با شرایط و ویژگیهای هر استان، اختیاراتی به آن واگذار شود. به عنوان مثال، استانهای صنعتی یا با شرایط اقلیمی خاص مانند آذربایجان غربی و شرقی با استانهایی مانند سمنان شرایط متفاوتی دارند و باید بر اساس اقتضائاتشان، اختیارات مدیریتشان تعریف شود. چنین رویکردی میتواند ضمن حفظ انسجام ملی، مدیریت محلی و تصمیمگیری کارآمد را تقویت کند.
ما چیزی به اسم مناطق آزاد اقتصادی و تجاری داریم که قوانین و دایره عملشان متفاوت از سرزمین اصلی است. شاید این موضوع شبیه به همان واگذاری اختیارات باشد، اما هدف ایجاد مناطق آزاد مشخص است و ممکن است آقای رئیسجمهور نخواهد این موضوع را به نام فدرالیسم مطرح کند. اما در تعاریف حکمرانی ما، چنین مناطقی وجود دارند. آیا این مسئله با بحث واگذاری اختیارات مرتبط است؟
مناطق آزاد اقتصادی به عنوان پایگاههای صادراتی و با اهداف مشخصی ایجاد شدهاند. ما میتوانیم برخی اختیارات را متناسب با ویژگیهای خاص هر استان واگذار کنیم. برای مثال، مشهد به عنوان شهری زائرپذیر سالانه پذیرای میلیونها زائر است که اقتضائات آن با استانی کویری مانند بیرجند کاملا متفاوت است.
رئیس جمهور نگاه قومی و تجزیه طلبانه ندارد
بنابراین، لازم است استانها را بر اساس تیپولوژی و ویژگیهای متفاوتشان بشناسیم و به تناسب این تفاوتها، اختیارات مختلفی به آنها واگذار کنیم. در این میان، فشار زیادی به رئیسجمهور وارد شده که او را متهم به حمایت از فدرالیسم کنند، در حالی که واقعیت این نیست و نگاه ایشان قومی و تجزیهطلبانه نیست.
مسئله واگذاری اختیارات برای حکمرانی بهتر است نه تجزیه کشور
من به عنوان کسی که حوزه مطالعات حکمرانی را دنبال میکنم، معتقدم مسئله واگذاری اختیارات برای حکمرانی بهتر، کاهش بروکراسی و کارآمدی بیشتر است، نه هدف تجزیه کشور.
اما در طرف دیگر ماجرا، پروژهای مانند «خاورمیانه بزرگ» که ادامه دارد و به نوعی به روز شده است، با قالب فدرالیسم پیگیری میشود. این پروژه شامل راهاندازی شبکههای اجتماعی، رسانهها و گروههای مسلح است که در مناطق مختلف کشور فعالند؛ مانند گروه انصار الفرقان در جنوب شرق، جیش العدل و گروههای فعال در خوزستان و غرب کشور.
این گروهها تحت حمایت اسرائیل، آمریکا و برخی کشورهای ثالث هستند و هدفشان فراهم آوردن زمینه تجزیه جمهوری اسلامی ایران است. از جمله جدیدترین رویکردها در اندیشکدههای غربی، به ویژه رند و بروکینگز، تمرکز روی گروههای «نژادی ناراضی» است.
پروژه تجزیه کاملاً کنار گذاشته نشده است
یکی از نظریهپردازان این حوزه، رالف پیترز، راست مسیحی و نظامی بازنشسته آمریکایی است که ایدهای به نام «مرزهای خونین» مطرح کرده و معتقد است باید بر روی این مناطق تمرکز کرد تا زمینه تجزیه فراهم شود. این رویکردها همچنان فعال هستند و پروژه تجزیه کاملاً کنار گذاشته نشده است.
اگرچه این مسائل گاهی به شکل مطالعاتی باقی میماند، اما در عمل نیز با حمایت از گروههای مسلح و رسانههای تجزیهطلب دنبال میشود.
نمونه اخیر آن جنگ ۱۲ روزه بود که هدفگذاریهای مشابهی داشت اما مقاومت مردم ایران مانع تحقق آن شد.
نکته جالب توجه اینکه در یکی از پیمایشهای داخلی، بعد از نگرانی طبیعی مردم از جان خود و خانواده در صورت وقوع جنگ، بیشترین دغدغه آنها نگرانی از تجزیه کشور بود. این نشان میدهد که حساسیت و هوشیاری مردم نسبت به این تهدید بسیار بالاست.
شما فکر میکنید آیا موضوع تجزیه ایران با توجه به ظرفیتهای فرهنگی، اجتماعی و قومیتی کشور امکانپذیر است یا خیر؟ اصولاً چه عواملی میتواند مانع این کار شود؟ آیا شعار وفاق که توسط دولت مطرح میشود، به جز مباحث سیاسی، در حوزه قومیتها چگونه میتواند پیگیری شود تا این نقشهها را برملا کند؟
وقتی به تاریخ نگاه میکنیم، اگر بخواهیم تجزیه ایران را حول مرزهای قومی و مذهبی بررسی کنیم، باید توجه داشت که دقیقاً روی همین مرزها کار میشود. تجزیه به این معنا نیست که یک کشور یا منطقهای جدا شود که قومیت مشخصی نداشته باشد، بلکه دقیقاً حول مرزهای قومی و مذهبی برنامهریزی میکنند. سؤال این است که این اقوام و گروههای مذهبی کی وارد ایران شدهاند؟
دلایل تجزیه اتحاد جماهیر شوروی و تفاوت های آن با ایران
آیا ما شبیه اتحاد جماهیر شوروی هستیم که شامل ۱۷ یا ۱۸ جمهوری بود و با برداشتن شلاق حکومت مرکزی، به راحتی جدا شدند؟ این جمهوریها سنجاقوار به هم متصل بودند و هیچ علقه عمیقی نداشتند. آیا وضعیت ما چنین است؟ خیر. ما ملیتهای جداگانه نیستیم بلکه اقوام ایرانی هستیم که همه سالها در این سرزمین زندگی کردهاند.
به عنوان مثال، آخرین قوم بزرگی که وارد جامعه کنونی ایران شده ترکمنها هستند که پس از ظهور اسلام، حدود یک قرن بعد وارد ایران شدند. بنابراین، ترکیب کنونی جامعه ایرانی بیش از ۱۳ قرن است که شکل گرفته است. این جامعه دارای ساختار و بافت درهمتنیدهای است. مثلاً در همین حال حاضر، کردهایی داریم که همسر آذری دارند، آذریهایی که همسر ترک دارند، کردهایی که همسر بلوچ دارند. این نشاندهنده میزان بالای آمیزش فرهنگی و اجتماعی در جامعه است.
من شخصاً افرادی را میشناسم که تهرانی بودند، همسر خوزستانی داشتند و در کردستان به طبابت میپرداختند. این بافت و ساختار جامعه ماست و نمیتوان به آسانی آن را جدا کرد. ما جامعهای متمدن و متشکل از ملتهایی با پیشینه تاریخی و فرهنگی عمیق هستیم.
به گفته اندیشمندان حوزه هویت، ایرانیان از جمله ملتهای باستانی هستند؛ یعنی ملت ما مفهومی مدرن ندارد بلکه تاریخی دیرینه دارد و در طول ۱۵ تا ۲۰ قرن گذشته، این جامعه ویژگیهای ملت را داشته است.
جامعه رژیم صهیونیستی تکه تکه و ناپیوسته است؛ اما جامعه ایران در هم تنیده
برخلاف رژیم صهیونیستی که از اقصی نقاط جهان جمعیتی را برای ساختن جامعهای تکهتکه و بافتناپیوسته گرد آورده، جامعه ما یکپارچه و به هم پیوسته است. زمانی که جامعه نسبت به موضوع تجزیه واکنش نشان میدهد و آن را دغدغه خود میداند، نشاندهنده زنده بودن و حساسیت جامعه است. ممکن است برخی انتقاداتی داشته باشند، اما آنچه اهمیت دارد، حساسیت و مقاومت مردم است.
برای مثال، آمریکاییها در برخی برآوردهای خود فکر میکردند با نارضایتیهایی که وجود دارد، میتوانند تحرکی ایجاد کنند.
در سفر اخیر ترامپ به منطقه خلیج فارس، بحثهایی مطرح شد که نام خلیج فارس ممکن است تغییر کند، اما واکنش افکار عمومی، رسانهها و نخبگان کشور به شدت منفی بود و نشان داد که ما نسبت به این مسائل بسیار حساسیم. شما اگر به کل ایران نگاه کنید، هیچکس اجازه نمیدهد کلیت ایران به این راحتی مورد تهدید قرار گیرد و قطعاً جامعه در برابر چنین موضوعی مقاومت خواهد کرد. این یک ویژگی مهم کشور ماست.
در مورد راهکارها نیز باید گفت که مشارکت واقعی اقوام و اهل سنت در دولت از جمله دستاوردهای این دولت بوده است. هرچند در دولت قبل نیز مشارکت اقوام وجود داشت، اما در این دولت به سطح عالیتری رسیده است.
من شخصاً معتقدم که بر اساس قانون جمهوری اسلامی ایران، ملاک تقسیمبندی اقلیت و اکثریت، دین است و اقلیت دینی داریم؛ بنابراین اهل سنت به عنوان اقلیت دینی شناخته نمیشوند. در انتصابها، به جز مواردی که قانون اساسی مشخص کرده است، مانند ریاست جمهوری که باید شیعه اثنی عشری باشد، هیچ شرط قومی یا مذهبی دیگری برای بهکارگیری شهروندان ایرانی که قاعده کلی دارند نظام جمهوری اسلامی را قبول دارند، ویژگی های کارگزاری را داشته باشند، وجود ندارد.
کسانی که نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی آن و تخصص لازم را قبول دارند، میتوانند به عنوان کارگزاران نظام فعالیت کنند و هیچ تمایز قومی یا مذهبی نباید در این زمینه وجود داشته باشد.
برخی ها می گویند اینها می توانند ابزار پیشران برای تجزیه باشند. این تفکر در میان بدنه علمی و حتی اجرایی ما وجود دارد مثلا شما اگر به فلان قوم پر و بال بدهید، به آنها میدان بدهید، اینها می توانند پیشران تجزیه بشوند. اسب تراوا می شوند برای تجزیه ایران.
ولی من معتقدم اگر جمهوری اسلامی ایران، ظرفیت کادرسازی داشت، کادرهای مختلف از اقوام و مذاهب می ساخت؛ روی همه تمرکز می کرد و روی گروه خاصی تمرکز نمی کرد.
بنده رفقایی دارم که اهل سنت هستند اما پایبندیشان به جمهوری اسلامی از شیعه تهرانی هم بیشتر است. فردی در جلسه می گفت که گروه های ترویستی که آدم های زیادی را کشتند از اهل سنت هستند اما سوال اینجاست چه کسانی بیشترین گروه تروریستی که آدم ها را در ایران کشتند چه کسانی بودند؟ گروه مجاهدین خلق. اینها که اهل تشیع بودند.
پس نباید برچسب بزنیم و بگوییم که یک گروه تروریستی در میان اهل سنت پیدا شده و این کار را کرده و آن را به هم اهل سنت نسبت بدهیم.
حاکمیت باید توان کادرسازی داشته باشد و از همه کادر بسازد همه ظرفیت هستند. عدالت یعنی همین.
واقعیت این است که احساس تبعیض، اصلی ترین مشکل ماست. تبعیض بعضا در واقعیت وجود ندارد. مثلا سنندج تنه به تنه تهران است، خیلی شهر شیک و مرتبی است اما می گویند به ما نمی رسند! چون این حس وجود دارد. این احساس است. باید با این احساس برخورد کرد. باید اقدام عملی و واقعی انجام داد. ما در این اقدام عملی و واقعی مشکل داریم.
من معتقدم که جامعه ما دینی و مذهبی است، این موضوع در اداره جامعه و قوانین ما پررنگ است باید یک حساسیت زدایی مذهبی در کشورمان رقم بخورد. یعنی من در عین حال که شیعه هستم، نباید این موضوع را بگویم که مثلا فلان شخص سنی است و نباید پست بگیرد!
گروه هایی در جامعه ما حضور دارند که نانشان در این است که این حساسیت مذهبی در کشور پررنگ شود. ما نمی گوییم شیعه ها سنی شوند و یا سنی ها شیعه شوند. مقام معظم رهبری، یک فقیه شیعه است، شما ببینید آقای شهرام ایرانی که به عنوان اهل سنت شناخته می شود را به عنوان فرمانده نیروی دریایی ارتش منصوب می کنند. این پیام است، یعنی من شروع کردم، شما هم شروع کنید.
واقعا باید به این دولت تبریک گفت. ممکن است از نظر سیاسی با این دولت فاصله داشته باشیم، باید تبریک گفت که یک سری از چیزهایی که برای ما آرزو بود که این تابوهای بیخود را بشکنید، آدم های کارآمدی که در اهل سنت، در گروه های مختلف قومی ما حضور دارند که کمتر به آنها توجه شده است وسط میدان بیاورید. تا مردم آن مناطق احساس بکنند که از خودشان در حاکمیت نماینده دارند.
سوال: یک گراف را مشاهده می کردم پراکندگی مدیران سیاسی اقتصادی جمهوری اسلامی در ۴۰ سال اخیر. متاسفانه تمرکز ویژه ای در مرکز بود مثلا اصفهان، قم، سمنان، کرمان، بقیه خیلی نقش کمی داشتند.
هوشنگی: وقتی مدیران ارشد در مناطق مختلف کشور کم باشد، اختصاص بودجه در کشور ما اینطور نیست که تخصصی باشد، به شکل لابی است، این چرخه محرومیت ادامه دار می شود. باید یک توازنی پیدا بکند. الان ما مناطق شیعه نشینی داریم مثل یاسوج که وضعش خیلی بهتر از مناطق دیگر کشور ما نیست.
باید با این احساس محرومیت و تبعیض مقابله بکنیم. با کنار عملی و عینی.
لزوم تصویرپردازی درست از اقوام و مذاهب در کشور
یکی از کارهایی که می توانیم در رسانه انجام بدهیم، تصویرپردازی درست از اقوام و مذاهب است. مثلا در گذشته در صدا و سیما، فیلمی ساخته اند که به نوعی توهین به قومیتی از کشور است. مثلا یک دوره ای فیلمی ساخته اند که آدم بد آن فیلم منتسب به یک قومیت است، این موارد باید با دقت رصد شود و از آن پرهیز کرد.
طرح هایی در آموزش و پرورش اجرا می شود که مطلوب نیست؛ مثلا طرح «از بوم برای بوم». یعنی فرد باید همین جا درس بخواند، همین جا تحصیلاتش را بگذراند و همین جا معلم شود. این طرح جلوی سیالیت را می گیرد! چه اشکالی دارد یک استاد یا معلمی مثلا از تبریز به شهر دیگری برود تدریس بکند.
آموزش و پرورش می تواند خیلی کمک بکند، مثلا در اردوهای دانش آموزی.
یک دلیل این مسائل به دلیل مسئله ذهن بسته ما است. مثلا می گوییم کردها اینطور هستند! من در شب تاریک بارانی به مهاباد سفر کرده ام، فردی که میزبان ما بود من را هم نمی شناخت، نیم ساعت زیر باران آنجا ایستاده بود تا من مسیر را گم نکنم. این مهمان پذیری و این تصویر از کردستان در ذهن من است نه تصویری که می خواهند از کردستان ارائه بکنند که یک جای خشن است!
این تصویرها خیلی مهم است که رسانه می تواند خیلی کمک بکند.
انتهای پیام
نظرات