این خبرنگاران در قالب رویداد ملی ایرانپلاس آمدند، این رویداد نه فقط یک برنامه رسانهای، بلکه تلاشی است برای روایت ایران از زبان کسانی که آمده بودند ببینند، لمس کنند، و برای مردمان خود روایت کنند و این رویداد ملی در شهرهای مختلف کشور به تناوب اجرا میشود تا فرهنگ و پیشرفتهای ایران به صورت صحیح و واقعی به جهان مخابره شود.
نخستین گام، ورود به مجموعههای صنعتی گروه تراکتورسازی ایران با ادای احترام به مزار شهدای گمنام این مجموعه صنعتی بود؛ صنعتی مادر در قلب تبریز که نیاز کشور به تراکتور را برطرف کرده و در حوزه صادرات نیز پای کار است؛ خبرنگاران با کلاههای ایمنی و چشمانی کنجکاو، وارد کارخانجات تراکتورسازی تبریز و شرکتهای تابعه آن از جمله ریختهگری، موتورسازان و خودروسازان دیزلی شدند. صدای جوشکاری، بوی فلز داغ، و حرکت هماهنگ کارگران، فضایی را رقم زد که برای بسیاری از آنها غیرمنتظره بود، آری اینجا فرهنگ و صنعت در هم تنیده بودند.
سباستین ریچی، خبرنگار فرانسوی، در حالی که خطوط تولید را دنبال میکرد، میگفت: باورم نمیشود چنین مجموعهای با این عظمت در ایران فعال باشد؛ این سطح از تولید، واقعاً قابل رقابت با اروپاست.
کنار او، احمد دورسون از خبرگزاری آناتولی ترکیه، با دقت به آمار تولید سالانه گوش میداد. وقتی شنید که بیش از ۴۰ هزار دستگاه تراکتور در سال تولید میشود، گفت: تحریمها ایران رو متوقف نکرده است؛ اینجا، خودکفایی واقعاً معنا دارد.
در بخش موتورسازان، خبرنگار چینی، لی رویی، با اشتیاق از مهندسان درباره طراحی موتورهای دیزلی پرسوجو میکرد و بعدتر، وقتی که در محوطهی کارخانه قدم میزد، گفت: من عاشق فرهنگ ایران هستم؛ این صنایع، نماد قدرت تولید ملی هستند؛ تبریز واقعاً منو شگفتزده کرد.
او اظهار کرد: برای اولین بار است که به تبریز سفر کردهام و وجود چنین صنایع بزرگی برایم باورکردنی نبود. این نشان میدهد که ایران به خودکفایی در تولید تراکتور و موتورآلات رسیده است و این دستاوردها نماد توانمندی صنعتی کشور هستند.
رویی همچنین از علاقهمندی عمیق خود به فرهنگ ایران سخن گفت و افزود: مردم ایران بهخوبی فرهنگ خود را حفظ کردهاند و ما باید این را از آنها بیاموزیم. من عاشق فرهنگ ایران هستم، شیفته شاهنامه و اشعار شهریارم و دوست دارم شعر فارسی یاد بگیرم تا بیشتر با فرهنگ مردم ایران و تبریز آشنا شوم.
در ادامه، خبرنگاران به سمت یکی از ایستگاههای مترو تبریز راهی شدند و مسیر میدان ائلگلی تا میدان ساعت، فرصتی بود برای لمس زیرساختهای شهری. در ایستگاهها، با مردم گفتوگو کردند، عکس گرفتند، و از معاون بهرهبرداری سازمان قطار شهری درباره توسعه خطوط مترو پرسیدند.
یکی از خبرنگاران، در حالی که به نقشهی خطوط مترو نگاه میکرد، گفت: ایران با وجود فشارهای غربی، مسیر توسعه را با قدرت دنبال میکند و این خطوط مترو، نشونه همین پیشرفتها است.
وقتی فرهنگ، دلها را به هم نزدیک میکند
بعد از ظهر فرصت کوتاه دیگری فراهم شد، خبرنگاران راهی منزل استاد شهریار شد، شاعری بلندآوازه در ایران که در ریشه در شهر زیبای تبریز دارد؛ بی شک جای جای این شهر بوی شهریار را میدهد؛ خبرنگاران به منزل استاد رسیدند، همه چیز مهیای میزبانی از میهمانان رسانهای خارجی بود، آن هم یک روز مانده به روز بزرگداشت استاد شهریار، خانه استاد پرشورتر از همیشه میزبان شهروندان و میهمانان بود و در فضای شاعرانه، صدای شعرخوانی استاد در گوش میپیچید. خبرنگاران به دقت وسایل خانه استاد شهریار را که به همان حالت قبل نگهداری و چیدمان شده بود نگاه کرده و با دوربینهای خود تصاویر و فیلمهایی را ضبط کردند، یکی از خبرنگاران گفت: تبریز، پیوند صنعت و فرهنگ است؛ شهری که هم تولید دارد و هم شعر و فرهنگ.
فرصت کوتاه بود، توضیحاتی در مورد خانه استاد شهریار و معرفی این شاعر بلندآوازه مطرح شد و کم کم خبرنگاران به سمت اتوبوسها راهی شدند در مسیر از کوچههای تاریخی تبریز گذر کردند و محو تماشای مغازههای بودند که اصلت و فرهنگ خود را حفظ کرده بودند؛ از آنجا، مسیرشان به بازار تاریخی تبریز کشیده شد؛ بزرگترین بازار سرپوشیده جهان. در میان حجرههای فرشفروشی، رنگرزیهای سنتی، و عطر ادویهها، خبرنگاران محو تماشا شدند. به بازار مظفریه رفتند و نگاهشان از عظمت و تاریخ این شهر به وجد آمد، بانو رویی فرش ابریشمی تبریز را به یادگار از بازار خرید و دیگری در چایخانه صدقیانی، کنار فرشهای دستباف و دیوارهای آجری، چای نوشیدند. بخار استکانها بالا میرفت و صدای آرام گفتوگوها در فضای سنتی پیچیده بود، آری اینجا مهماننوازی فقط شعار نیست، بلکه زندگی است.
هنوز طعم چای در دهانشان بود که مسیرشان به سمت «بام تبریز» ادامه یافت؛ نقطهای مرتفع در دل تفرجگاه عینالی، جایی که شهر زیر پای آدم پهن میشود و کوهها با آغوشی سبز به استقبال میآیند. خبرنگاران در کنار تلهکابین ایستادند، نسیم خنک کوهستان صورتشان را نوازش میداد، سوار تله کابینها با هیجان از دل کوه عینالی رد شده و به بام تبریز رسیدند، صدای عاشیقها از دور شنیده میشد. یکی از خبرنگاران قزاق، سهتار به دست گرفت و بیمقدمه شروع به نواختن کرد؛ نوایی که نه فقط ساز، بلکه دلش را کوک کرده بود، او عاشق ساز آذری شده بود.
دیگر شب سایه انداخته بود، کم کم سوار ونها شدیم و راهی شهر؛ لی رویی، خبرنگار چینی، آرام به افق چشم دوخته بود و تلاش میکرد آرامش شهر را از بلندیهای کوه عینالی به تصویر بکشد، آرام زیر لب گفت: چقدر زیباست که اینجا اثری از جنگ نیست؛ فقط آرامش و عظمت مردمی که با شکوه ایستادهاند را میبینم؛ اما رویی بی خبر بود، این آرامش، در دل خود زخمی پنهان داشت؛ وقتی از شهادت دو کودک تبریزی در حمله اسرائیل به او گفتم، کودکانی که هنگام بازی، هدف قرار گرفته بودند، لحظهای سکوت کرد و با بغضی گفت: مگر کودکان چه گناهی دارند؟ من هم فرزند دارم، نمیتونم چنین خبرهایی را تحمل کنم.
سکوتی سنگین میان خبرنگاران داخل ون افتاد. کسی چیزی نگفت، اما نگاهها پر از اندوه بود. در همان مسیر، خبرنگار سوریتبار از اسپوتنیک، وقتی نام حاج قاسم را شنید، فقط گفت: او را دیده بودم و دوستش داشتم؛ سکوت بار دیگر میهمان کلامش شد و دیگر ادامه نداد اما خبرنگاران لبنانی و عراقی، بحث را ادامه دادند؛ از روح مقاومت، از اتحاد جهان اسلام، و از قدرت موشکی ایران که به گفتهشان، توازن منطقه را تغییر داده است.
در پایان روز، خبرنگاران با یک خستگی شیرین در نتیجه بازدیدهای مختلف، میهمان استاندار آذربایجان شرقی، بهرام سرمست، و شهردار تبریز، یعقوب هوشیار، شدند؛ از دیدگاههای خود گفتند و از تجربه نابی که در این سفر تجربه کردهاند و سرمست به دقت به سخنان و سوالات خبرنگاران گوش سپرد با نگاهی گرم گفت: شما سفیران دیپلماسی نوین هستید و تبریز، شهر اولینهاست؛ از میراث تمدنی تا پیشگامی در صنعت و فرهنگ.
روز دوم؛ از مرزهای سبز تا قلب شعر ایران
صبح روز دوم، پس از صرف صبحانهای ساده اما گرم در هتل محل اقامت، خبرنگاران داخلی و خارجی راهی منطقه آزاد ارس شدند؛ منطقهای راهبردی در شمالغرب ایران، جایی میان مرزهای آذربایجان و ارمنستان، که نهتنها دروازه تجارت است، بلکه نمادی از همزیستی، توسعه و آیندهنگری ایران بهشمار میآید.
کلیسای سنت استپانوس؛ احترام به تاریخ و تنوع فرهنگی
نخستین مقصد، کلیسای تاریخی سنت استپانوس بود؛ بنایی سنگی و باشکوه که در دل طبیعت سرسبز ارس جا خوش کرده است؛ این کلیسا، یکی از آثار ثبتشده جهانیست که با مرمت و نگهداری دقیق، سالانه میزبان گردشگران داخلی و خارجی است. خبرنگاران در سکوت، از میان طاقها عبور کردند، از بخشهای مختلف کلیسا گزارش و تصویر گرفتند.
خبرنگار فرانسوی، در حالی که دوربینش را پایین آورده بود، گفت: اینجا فقط یک اثر تاریخی نیست؛ اینجا احترام به تاریخ و فرهنگ موج میزند، تاریخی که زنده مانده است؛ و خبرنگار لبنانی، با نگاهی متفکر، زیر لب زمزمه کرد: ایران، فقط قدرت نیست، روح و فرهنگ در جای جای ایران جریان دارد.
در ادامه توضیحاتی در مورد کلیسا داده شد اینکه این بنا نهتنها از نظر معماری و تاریخی ارزشمند است، بلکه نمادی از احترام ایران به تنوع فرهنگی و تاریخی سرزمین خود است؛ کشوری که با وجود تفاوتهای مذهبی، میراث همهی اقوام و ادیان را با دقت حفظ کرده و به جهانیان نشان داده که تاریخ، سرمایهای مشترک است.
در میانه راه با سباستین، خبرنگار فرانسوی هم کلام شدم، او به شدت از مشاهده این منظرهها ذوق زده شده بود، از دیگر آثار تاریخیمان پرسید و من شاخصترینها را برایش معرفی کردم، از موزه عصر آهن که شنید گفت دوست دارم باز هم به تبریز برگردم و جاهای مختلف را ببینم، برایم عجیب است استخوانهایی از ۳۰۰۰ سال پیش در دل موزه عصر آهن تبریز باقیماندهاند، دوست داشت آنجا را ببیند؛ در ادامه به پوشش اصیل بانوان اشاره کرد و گفت: این نوع پوشش واقعا برایم جالب است، این فرهنگ است و در ایران پوشش یک نوع عمومیت و بعد فرهنگی و اجتماعی دارد و این خیلی زیباست. راه را ادامه دادیم و سوار اتوبوسها شدیم و از دل کوههای مرزی رد شدیم.
گلخانه شیشهای؛ آیندهای سبز در دل مرز
در ادامه، خبرنگاران از بزرگترین گلخانه شیشهای ارتفاع بلند خاورمیانه که محل تولید میوههای استوایی از جمله موز بود، بازدید کردند؛ مجموعهای مدرن که جزو ۱۰ باشگاه گلخانهای بزرگ جهان است.
در فضای شفاف و مهندسیشده گلخانه، خبرنگاران با مهندسان کشاورزی و عضو هیئت رییسه مجلس شورای اسلامی ایران گفتوگو کردند، از سیستمهای هوشمند آبیاری و کنترل دما بازدید کردند، و درباره صادرات محصولات گلخانهای به کشورهای مختلف شنیدند. خبرنگاران از زیبایی منظره، بوی زندگیبخش و تولید میوههای استوایی در دل ایران به ذوق آمده بودند، با خود میگفتند: اینجا، آیندهست؛ ایران فقط گذشته باشکوه ندارد، بلکه آینده سبز هم دارد. از گلخانه نیز خارج شدیم و به سمت کریدور اوراسیا رفتیم، جادهای که در دست احداث بود...
کریدور اوراسیا؛ مسیر توسعه و ترانزیت
خبرنگاران از «کریدور اوراسیا» بازدید کردند؛ مسیری راهبردی که با عنوان «شهدای اقتدار» شناخته میشود و بهعنوان یکی از محورهای مهم ترانزیتی و اقتصادی منطقه، نقش کلیدی در اتصال ایران به بازارهای آسیایی و اروپایی ایفا خواهد کرد؛ در این مسیر، خبرنگاران با ظرفیتهای لجستیکی، زیرساختهای حملونقل و موقعیت ژئوپلیتیکی منطقه آشنا شدند. یکی از خبرنگاران چینی گفت: این مسیر، میتواند نقطه اتصال شرق و غرب باشد و ایران در قلب این جریان قرار گرفته است.
بازگشت به تبریز؛ شعر، هویت، همدلی
پس از بازدیدهای منطقه آزاد ارس، کاروان رسانهای به تبریز بازگشت تا در کنگره بینالمللی استاد شهریار شرکت کند؛ رویدادی فرهنگی که به پاسداشت استاد شهریار در سال روز بزرگداشت وی به عنوان یکی از بزرگترین شاعران ایران برگزار شده بود.
در سالن کنگره، صدای شعر شهریار در دو زبان فارسی و ترکی طنینانداز شد. خبرنگاران، میهمانان و چهرههای شاخص و مختلفی از سراسر کشور آمده بودند و به سخنرانیها گوش میسپردند و باز هم میانه برنامه، موسیقی عاشیقی میدان داری کرد و اصالت و معنا به مجلس بخشید.
لحظات پایانی کنگره بود، وقتی خبرنگاران از حیاط کنگره عبور میکردند، خبرنگار قزاقی بار دیگر به سمت یکی از هنرمندان محلی رفت، سهتاری از او گرفت و بیمقدمه شروع به نواختن کرد. صدای ساز در فضای عصرگاهی تبریز پیچید، و او با لبخندی آرام گفت: من عاشق موسیقی سنتی تبریز شدم، تبریز زیباست، حس خوبی گرفتم؛ مردم اینجا مهرباناند و امیدوارم دوباره به این شهر سفر کنم.
و اینها همه تجربههایی بودند از قرار گرفتن فرهنگها و ملیتهای مختلف در کنار هم؛ تجربههایی که در ایران شکل گرفتند تا حقیقت را در جهان منعکس کنند. حقیقتی که فراتر از تیترهای رسانهای و روایتهای تحریفشده است؛ اینکه ایران کشوریست امن، صلحجو، پر از تاریخ و هویت، در مسیر توسعه و پیشرفت، سرشار از مهر و محبت، نوعدوستی و مهماننوازی.
این خبرنگاران جمعه شب تبریز را ترک کردند، در این چند روز، خبرنگاران نهتنها ایران را دیدند، بلکه آن را حس کردند؛ در نگاه مردم، در طنین شعر، در صدای ساز، و در سکوتی که گاه از احترام لبریز بود...
انتهای پیام
نظرات