محمد تقوی در گفتوگوی اختصاصی با ایسنا اظهار کرد: امروز ما مولانا را به عنوان شاعری که بیش از ۶۰ هزار بیت شعر سروده است، میشناسیم؛ در عین حال او هم از خاموشی سخن میگوید و هم به خاموشی دعوت میکند. ابیات این شاعر بزرگ نیز از آن دست ابیاتی نیست که به قصد تفنن و سرگرمی سروده شده باشد و اغلب، اشعار بسیار معنادار و البته تاثیرگذاری هستند که خواه ناخواه تمایلات جدی یا هیجانات و اعتقادات روحی معنوی از خلال آنها بر مخاطب آشکار میشود.
وی ادامه داد: وجوه مختلفی از خاموشی را میتوان در نگاه مولانا مطرح کرد. یکی از آن وجوه این است که او به عنوان یک شاعر و عارف در معرض هجوم حقایق و معانی بیشماری قرار داشته است و اگر آن شرایط روحی و ذهنی را در نظر بگیریم شاید بتوان تا حدی تناقض میان گفتار و عمل را تا حدی حل کرد؛ چراکه مولانا بر این عقیده است که تنها بخش ناچیزی از آنچه تجربه کرده را بیان کرده است. به همین دلیل او گاهی از تخلص خامش هم در اشعار خود استفاده میکند.
سرپرست دانشکده ادبیات و علوم انسانی افزود: از طرف دیگر یک وجه از خاموشی از نگاه مولانا این است که خاموشی نوعی از ریاضت است و دعوت به آن نیز دعوتی به ریاضت کشیدن محسوب میشود که به طبع آن خیلی از دریچهها به روی آدمی گشوده خواهد شد. زمانی که مولانا خاموشی و صبر را در کنار یکدیگر قرار میدهد، این معنا به خوبی آشکار میشود؛ صبر و خاموشی جذوب رحمت است/ وین نشان جستن نشان علت است. به این معنا که کسی که صبر و خاموشی پیشه کند، رحمت خداوند را به خود جذب میکند اما آن شخصی که چون و چرا کرد و به دنبال علت هرچیزی گشت، یعنی همان ذهن پر مشغله و فعال داشتن، نوعی بیماری محسوب میشود.
انصتوا بپذیر تا بر جان تو/ آید از جانان جزای انصتوا
وی با اشاره به اینکه عارف اهل سیر و سلوک باید بپذیرد که یک وقتهایی چونوچرا نکند، خاطرنشان کرد: در واقع خاموشی پیشه کردن گاه به معنای اعتراض نکردن و به دنبال دلیل و علت برای برخی از رخدادهای زندگی نگشتن است. در عین حال این معنا که مقداری بار اخلاقی در خود نیز دارد و این توصیه که: انصتوا بپذیر تا بر جان تو/ آید از جانان جزای انصتوا؛ یک تلقی ویژه از سخن گفتن و زبان آوری کردن است و گاه نوعی اعتراض و تسلیمناشدن است؛ چراکه در مقام یک عارف عاشق، معشوق باید بر تمام ذهن، ضمیر، ظاهر و باطن او حکم براند.
تقوی ادامه داد: اگر عاشقی، معشوق، پیر و یا مرادی را برای خود برگزید دیگر باید سمعا و طاعتا، هرچه او گفت را بپذیرد؛ چراکه در گزارههای دفتر دوم مثنوی معنوی هم که مولانا درباره یار الهی صحبت میکند، جایی اشاره دارد که یار آیینهست جان را در حزن/ در رخ آیینهای جان دم مزن. یعنی آن زمان که یار را برگزیدی او دیگر آینه تمام نمای جان تو میشود. بنابراین همچنانکه که نفس کشیدن در مقابل آینه، چهره آن را تیره و تار میشود، در مقابل یار هم نباید نفس کشید؛ چراکه اعتراض کردن، سخن گفتن و دم زدن در مقابل او مانع از بهرمندی از برکات این یار الهی خواهد شد. در این جا سکوت موضوع سخن است؛ تا نپوشد روی خود را در دمت/ دم فرو خوردن بباید هر دمت. برای اینکه معشوق چهره خود را از تو پنهان نکند، باید تمرین کنی که اعتراض و چون و چرا نکنی.
سکوت و خاموشی در آثار مولانا وجوه و مراتب مختلفی دارد
این دانشیار زبان و ادبیات فارسی عنوان کرد: سکوت و خاموشی در آثار مولانا وجوه مختلفی دارد. البته گاه نیز گزارههای متناقضنمای زیادی در شعر او هست که هرکدام باید بسته به نوع استفاده مولانا و شناخت ما از حالاتی که او از سر گذرانده است تفسیر شود. برای مثال زمانی که میگوید من ز شیرینی نشستم رو تُرُش/ من ز بسیاری گفتارم، خمش؛ از یک تناقض آشکار استفاده میکند که باید درک شود. باید این نکته را در نظر بگیریم که اندیشه و زبان در واقع دو روی یک سکه هستند و معانی این دو در زبانهای مختلف نیز بر اینهمانی زبان و اندیشه دلالت دارد. در زبان فارسی وقتی از سخن نام میبریم، دو معنی مورد نظر است، اندیشه و سخن. در زبان عربی نیز زمانی که از نطق میگوییم باز هم به دو معنی اشاره میکنیم که همان اندیشه و سخن را در برمیگیرد. سکوت و خاموشی نیز در آثار مولانا در هر دوی این ساحتها اشارههای متنوع و متعددی داشته است.
تقوی ادامه داد: اگر بخواهیم به مراتب سکوت در آثار، عرفان و اندیشه مولانا اشاره کنیم، بخشی از آن معطوف به سکوت و خاموشی به عنوان یک توصیه اخلاقی است. سکوت کردن و از گفتار بیحساب و بیقاعده دوری کردن یک اصل اخلاقی است و همیشه توصیههایی مبنی بر این بوده که آن را لازمه یک زندگی اخلاقی بیان کرده است.
وی با اشاره به وجه دیگر سکوت که در مقام یک عارف مورد توجه قرار میگیرد، گفت: به عنوان یک عارف همزمان با اینکه سخن میگویی نمیتوانی از آن دریافتهای درونی، اشارات، کشفوشهود و مواردی از این دست برخوردار باشی. در حقیقت سکوت لازمه رسیدن به یک سری از حقایق است و نگفتن برخی از چیزها سبب میشود که ذخایر روحی و معنوی عارف حفظ شود. میتوان گفت که سکوت کردن به نوعی حفظ کردن سرمایهها یا عناصر کمال روحی و معنوی است که گویی به محض بر زبان آوردن خرج میشوند و به مصرف میرسند.
این دانشیار زبان و ادبیات فارسی خاطرنشان کرد: درباره شخصی چون مولانا، به دلیل همان هجوم معانی و دریافتهایی که خود از آن یاد کرده است، سکوت کردن امری ضروری تلقی میشود. در قیاس با عظمت این موضوع باید دریابیم که مولانا خیلی شاعر پر سخنی هم نبوده است. اتصال به منبع حقایق و معانی، مجالی برای آشکار شدن نیز میخواسته و مولانا مثل اینکه هرچه سعی کرده جلوی آن را بگیرد باز هم نتوانسته است. سکوت کردن در واقع دیگر در اختیار او نبوده است و بحث ناتوانی از سکوت در مقابل چنین مواردی را مطرح میکند؛ نطق میخواهد که بشکافد تنم.
وی افزود: در واقع مولانا اشاره میکند که از سر بیتابی و بیقراری سخن میگوید. دردی که نمیتواند تمام آن را در درون خود تاب بیاورد و با اشکال مختلف آن را آشکار میکند. در اینجا میتوان به وجود چند نوع زبان اشاره کرد که هر کدام از آنها برای گزارش نوعی از مسائل ساخته شدهاند و در اصل مولانا راهی جز استفاده از زبان برای بیان گوشهای از آن حقایق نیافته است که البته مراد توجه خاص به معانی و نهتنها به الفاظ بوده است. زمانی که مولانا میگوید من چو لب گویم، لبِ دریا بود/ من چو لا گویم مراد الّا بود؛ اشاره میکند که در مواجهه با سخن من نباید دال و مدلول لفظی را مراد قرار داد.
تا سکوت در کار نباشد، گفتار معنا پیدا نمیکند
تقوی با تاکید به اینکه مولانا میگوید تا سکوت در کار نباشد، گفتار معنا پیدا نمیکند، اظهار کرد: منظور و مراد عارفان و بزرگان، زمانی که به سکوت توصیه میکنند، این است که فرد تا مدتی باید تنها شنونده محض باشد. حال این شنیدن در عالم واقع در برابر استاد و معلم و هر کسی که در پیشگاه او درس میآموزد، است. تا این سکوت نباشد، نباید انتظار تعلیم و مرتبه گرفتن در کمال را داشت. همین قاعده جاری در دنیای ما به عالم عرفان هم منتقل میشود. به این معنی که در آنجا نیز فرد باید شنونده باشد و سکوت اختیار کند.
وی ادامه داد: مولانا در این زمینه تمثیل جالبی را ارائه کرده است، او میگوید زمانی که به کودک نگاه میکنید، او تا قبل از اینکه زبان باز کند اینطور به نظر میرسد که چیزی نمیداند اما در حقیقت دارد از الگوی سکوت پیروی میکند، میشنود و ذخیره میکند. آنگاه زبان که باز میکند، دیگران را متعجب میکند که اصلاً کلمه را چگونه بر زبان آورده است! درباره انسان هم در نگاه مولانا همین برقرار است. برای رسیدن به مرتبهای بالاتر در آگاهی و عرفان باید سکوت اختیار کرد و تسلیم محض شد. این سکوت در حقیقت مقدمهای میشود برای سخن گفتن و معرفتی که بیحد و حساب و بیانتها است. در واقع یک عارف نیز به سکوت به عنوان یک امر وجودی مینگرد. سکوت قاعدهای در تعلیم و تربیت، زندگی دنیایی، زندگی معرفتی و سیر و سلوک عرفانی است.
این دانشیار زبان و ادبیات فارسی بیان کرد: نیازهای اولیه انسان با تلاش و پشتکار قابلیت برطرف شدن دارند، اما نیازهای ثانویهای هم وجود دارند که یکی از مهمترین آنها نیاز آدمی به آرامش است. درسی که از یک معلم اخلاق و یا یک عارف میتوانیم بگیریم بی شک در مسیر رسیدن به آرامش و نه صرفاً به آسایش است. به قول یکی از بزرگان، مهندسان عالَم زندگی را بر انسان آسان میکنند اما معلمان که جانشینان پیامبرانند زندگی را بر ما آرام میکنند. آنان همواره به آرامش ما پرداختهاند. بنابراین انسان معاصر امروز زمانی که در حیات روحی و روانی خود دچار چالشهایی میشود بستگی به سلایق و شرایط مختلف به سراغ راههایی مانند تعالیم دینی و اخلاقی، مدیتیشن، یا همین عرفان میرود و اینها هر کدام به نوعی میتوانند آن آرامش را که با سکوت و سکون روحی و روانی همراه است، فراهم کنند.
انتهای پیام
نظرات