دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا پس از نشست دوشنبه شب (۷ مهر ۱۴۰۴) با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم اشغالگر قدس، از آماده شدن طرحی گفت که طبق ادعای ترامپ، دستاورد آن پایان جنگ در غزه و صلح و امنیت پایدار برای منطقه خاورمیانه خواهد بود! با اینحال میتوان با نگاهی دقیقتر از منظر تحلیل گفتمان، به زوایای پنهان این طرح پی برد.
ذبیحالله مهریپور، دانشجوی دکتری علوم سیاسی، طی یادداشتی در قالب روش تحلیل گفتمان، به طرح ارائهشده از سوی ترامپ نگاهی گذرا داشته است که متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:
«اعلام طرح ۲۱ بندی دونالد ترامپ در ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۵، با هدف پایان دادن به جنگ غزه و بازسازی این منطقه، بازتاب گستردهای در رسانهها و محافل بینالمللی داشته است. طرح وعدههایی همچون آتشبس فوری، آزادی گروگانها، کمکهای بشردوستانه گسترده و بازسازی زیرساختها را ارائه میکند و بر عدم اشغال غزه تأکید دارد اما بررسی دقیق نشان میدهد که این سند بیشتر از آنکه صلحی عادلانه باشد، بر کنترل، نظارت و بازتعریف نظم هژمونیک متمرکز است.
دالهای مرکزی و معناپردازی
در چارچوب تحلیل گفتمان، همانطور که لاکلاو و موفه اشاره کردهاند، واژهها و دالها ابزارهایی برای تثبیت هژمونی هستند. در این طرح، دالهای «امنیت»، «بازسازی» و «غزه عاری از افراطگرایی» برجسته شدهاند. این دالها در ظاهر با صلح و ثبات مرتبط هستند، اما در عمل معنای صلح را از عدالت و حاکمیت ملی به امنیت و کنترل تغییر میدهند. «غزه عاری از افراطگرایی» بهمعنای انحلال کامل ساختارهای نظامی حماس و جایگزینی آن با یک دولت موقت تکنوکرات تحت نظارت بینالمللی است که در واقع نوعی قیمومیت خارجی را بازتولید میکند.
برجستهسازی و حذف
فرکلاف معتقد است گفتمان از طریق برجستهسازی و حذف معنا میسازد. طرح ترامپ به بازسازی و کمکهای بشردوستانه توجه میکند اما حق تعیین سرنوشت، بازگشت آوارگان و تشکیل دولت مستقل فلسطینی را یا حذف کرده یا به حاشیه رانده است. این غیابهای معنادار نشان میدهد که طرح بیشتر یک سازوکار مدیریت بحران است تا راهحل واقعی صلح، چرا که عناصر بنیادین عدالت اجتماعی و سیاسی برای فلسطینیان را نادیده میگیرد.
ساخت «ما» و «آنها»
وندایک نشان میدهد که گفتمان سیاسی با ایجاد دوگانه «ما» و «آنها» معنا پیدا میکند. در طرح ترامپ، اسرائیل و آمریکا به عنوان «ما»ی صلحطلب و حماس و مقاومت فلسطینی به عنوان «آنها»ی تهدیدکننده بازنمایی میشوند. چنین بازنماییای مشروعیت هژمونیک طرح را برای طرف غربی افزایش میدهد اما از منظر فلسطینیان، صلح بدون عدالت و حاکمیت ملی چیزی جز استمرار اشغال و کنترل نیست.
تناقضها و محدودیتهای طرح
طرح در ظاهر تأکید میکند که غزه به اسرائیل ضمیمه نخواهد شد، اما همزمان حضور امنیتی محدود اسرائیل و حذف ساختارهای مقاومت را پیشبینی میکند. این تناقض، بحران مشروعیت طرح را تشدید میکند و پذیرش آن توسط گروههای فلسطینی، به ویژه حماس را بسیار دشوار میکند. معافیت اعضای حماس در ازای تسلیم نیز میتواند از منظر مقاومت و مشروعیت ملی فلسطینی، یک سازش نامطلوب تلقی شود.
چشمانداز گفتمانی
از منظر تحلیل گفتمان، طرح ترامپ نمونهای از «هژمونیکسازی گفتمان» است؛ یعنی تلاش برای تعریف صلح بر اساس منافع آمریکا و اسرائیل و با استفاده از زبان امنیت و بازسازی، بهجای عدالت و حقوق ملی. این بازتعریف، ممکن است در کوتاهمدت حمایت بینالمللی را جذب کند، اما در بلندمدت با خطر تداوم منازعه روبروست، زیرا مؤلفههای بنیادین صلح پایدار - عدالت، حاکمیت ملی و بازگشت آوارگان - حذف یا کمرنگ شدهاند.
جمعبندی
طرح ۲۱ بندی ترامپ برای غزه، بیش از آنکه نقشهای برای صلح باشد، بازنمایی گفتمانی قدرت و مدیریت بحران است. این طرح نشان میدهد که چگونه زبان سیاست میتواند واقعیت را بازتعریف کند و معنای صلح را به جای عدالت و حاکمیت، به امنیت و کنترل محدود سازد. از منظر رسانهای و تحلیلی، پرداختن به این ابعاد گفتمانی، فهم دقیقتر از پیامدهای احتمالی طرح و واکنشهای فلسطینی و بینالمللی را ممکن میسازد.
انتهای پیام
نظرات